ستاره مدتی است از همسرش جدا شده و تنها زندگی میکند. او برای دریافت مهریهاش به دادگاه مراجعه کرده است؛ مهریهای که حق خودش میداند، اما شوهرش میگوید این پول را نمیدهد.
به گزارش سایت جنایی، ستاره از زندگیاش میگوید:
*چرا از همسرت جدا شدی؟
مدتها بود جدا زندگی میکردیم. ما فقط در شناسنامه زن و شوهر بودیم.
*همدیگر را دوست نداشتید؟
پوریا با اصرار خانوادهاش ازدواج کرده بود. من را دوست نداشت. من هم آدمی نبودم که التماس کنم کسی با من زندگی کند.
*چه مدت با هم زندگی کردید؟
دو ماه. بعد جدا از هم بودیم. هر کسی در یک اتاق برای خودش بود.
*شما توافقی جدا شدهاید و حالا مهریهات را میخواهی. چرا حاضر به گذشت نشدی؟
زمانی که پوریا خواست از هم جدا شویم گفت مهریهام را میدهد. او میدانست که جدا شدن برایم کار سختی است و خانوادهام سختگیر هستند. گفتم من شغل و کاری ندارم. گفت مهریهات را میدهم. خودت هم کار پیدا کن. حالا که شرطش را قبول کردهام میگوید مهریه را نمیدهد، من هم درخواست مطالبه کردهام.
*شغل همسرت چیست؟
او مهندسی خوانده، اما در مغازه پدرش مشغول است.
*از او نپرسیدی چرا با تو ازدواج کرد؟
جواب درستی نمیداد، اما یک روز خواهرش گفت، چون عاشق یک دختر دیگر بوده و مادرش مخالفت کرده و من را برای ازدواج انتخاب کرده است. پوریا هیچوقت آن دختر را فراموش نکرد. برای همین من هم بدبخت شدم.
*تو هم او را دوست نداشتی؟
میخواستم با او زندگی کنم. آرزوهای زیادی داشتم، اما طوری که به من توهین شد، ادامه این زندگی برایم ممکن نبود. حالا هم مهریهام را تا ریال آخر خواهم گرفت.