ژانر اکشن معمولاً پیچیدگی کمتری نسبت به ژانرهای دیگر دارد، زیرا شخصیتهای بسیاری از فیلمهای مختلف میتوانند انگیزههای یکسانی داشته باشند بدون این که همه چیز عجیب و خنده دار جلوه کند. خیلی عجیب است که ۲۰ فیلم درباره یک سهامدار عمده مانند گوردن گکو در فیلم وال استریت (Wall Street) داشته باشیم، اما خوب است که صدها فیلم اکشن درباره یک فرد صلح جو داشته باشیم که توسط قلدرها اذیت و آزار شده و او را وادار به نشان دادن و رها کردن درونی اش میکنند.
در طول سال ها، ردیابی افراد گمشده هدف مشترک بسیاری از قهرمانان فیلمهای اکشن بوده است. هر زمان که یکی از افراد نزدیک به آنها گم میشود، این قهرمانان معمولاً وارد عمل شده و با کمک اندک یا بدون کمک دیگران، قربانی را نجات میدهند. با این حال، همه فیلمهایی از این دست برابر ساخته نمیشوند. برخی از آنها به لطف روایتهای فرعی جذاب، سکانسهای اکشن باکیفیت و بازیهای خوب بازیگرانشان، بسیار هیجان انگیزتر هستند. در اینجا ۱۰ فیلم اکشن هیجان انگیز در مورد ردیابی و پیدا کردن افراد گمشده آورده شده است.
در تعقیب کننده، مخاطبان با مردی آشنا میشوند که عجیبترین تغییر شغلی تاریخ را تجربه کرده است. جونگ هو که پیش از این به عنوان کارآگاه فعالیت میکرده، اکنون در حوزه روسپیگری کار میکند. اما کار او در این حوزه نیز به خوبی پیش نمیرود، چون دختران تحت استخدامش یکی پس از دیگری ربوده میشوند. او از یکی دیگر از روسپی هایش استفاده میکند تا موقعیت مظنون را پیدا کند، اما او هم ناپدید میشود و جونگ را به ورود به سناریوی کلاسیک مسابقه در برابر زمان مجبور میکند.
این فیلم در جشنواره فیلم کن نامزد دریافت جایزه دوربین طلایی و چندین جایزه دیگر در Baeksang Arts Awards (معادل کرهای اسکار) شد. تعقیب کننده شایستگی این همه تحسین را داشت، چون فیلم ارزشهای تولید و بازیهای فوق العادهای دارد. کارگردان نا هونگ جین برای تاکید بیشتر بر وخامت وضعیت شخصیت ها، بیشتر روی بخشهای در حال ویرانی سئول تمرکز میکند. اینجا است که بسیاری از تعقیب و گریزها و درگیریهای بیرحمانه فیلم رخ میدهد.
همچنین قهرمان داستان موانع متعددی را پشت سر میگذارد که داستان را جذابتر و پیچیدهتر میسازد. به عنوان مثال، هنگامی که او از همکاران سابقش کمک میخواهد، متوجه میشود که آنها نمیتوانند به او کمک کنند، زیرا آنها مشغول حادثهای هستند که در آن شهردار با مدفوع مورد حمله قرار گرفته است. خوشبختانه او در نهایت مظنون را شناسایی میکند اما…
وقتی داستان فیلم ربوده شده آغاز میشود، برایان میلز (لیام نیسن)، مامور اطلاعاتی و نیروی ویژه کلاه سبز سابق، از قبل با مشکلات کافی دست و پنجه نرم میکند. دختر نوجوانش کیم دیگر او را دوست ندارد، بنابراین پدر سعی میکند این مشکل را حل کند. وقتی قاچاقچیان انسان کیم و دوستش را در حالی که در پاریس در تعطیلات به سر میبرند میربایند، مشکلات او بیشتر نیز میشود. میلز که میخواهد آنها را به خاطر این کار تنبیه نماید، شروع به شکار آنها میکند.
چیزهای زیادی برای دوست داشتن در مورد ربوده شده وجود دارد، به خصوص صحنه نمادین تماس تلفنی، جایی که میلز بهترین جملات تهدید آمیز در تاریخ سینما را مطرح میکند: «دنبالتان خواهم گشت… شما را پیدا خواهم کرد…؛ و شما را خواهم کشت». قهرمان داستان در طول فیلم با اعتماد به نفس بالایی کار میکند و با توجه به تجربه اش در دنیای نظامی و جاسوسی، مشخص میشود که آدم رباها به هیچ وجه قابل مقایسه با او نبوده و حریفش نمیشوند.
ربوده شده همان روایت کلیشهای ارتش یک نفره است که برای قبول آن باید باورها و منطق خود را کنار بگذارید، اما خشمی که در سراسر چهره میلز نوشته میشود نه تنها باعث میشود مخاطبان با ناامیدی او ارتباط برقرار کنند، بلکه باعث میشود منتظر لحظهای باشند که او افرادی که مرتکب ربودن دخترش شده اند را پیدا کرده و به سزای اعمالشان برساند.
فیلم پرستاره بیسیک یا پایگاه داستان اعضای یک تیم ویژه مستقر در پاناما است. در جریان یک ماموریت آموزشی که طبق نقشه پیش نمیرود، رهبر آن ها، گروهبان ناتان وست (ساموئل ال جکسون)، ناپدید میشود و بازماندگان از گفتن آنچه اتفاق افتاده خودداری میکنند. تام هاردی (جان تراولتا)، یک بازرس باتجربه، برای بررسی اتفاقات پیش آمده و پیدا کردن وست در کوتاهترین زمان ممکن مامور میشود. با این حال، تحقیقات او دشوار میشود؛ زیرا هر یک از اعضای تیم، گزارشهای متناقضی ارائه میدهند.
زیر سطح این داستان، هیچ چیز آنطور نیست که در ظاهر به نظر میرسد. ناپدید شدن وست یک توطئه بزرگ است، بنابراین یک پیچش داستانی بزرگ در پرده سوم فیلم فاش میشود. طبق معمول، تراولتا و جکسون بازیهای فوق العادهای از خود ارائه میدهند. شخصیت جکسون به طور ویژه دوست داشتنی نیست، بنابراین وقتی او گم میشود، به سختی میتوان برایش حس ترحم داشت. او هم مثل گروهبانهای فیلمهای معروف در مورد پادگاههای آموزشی نظامی، زیردستانش را آزار داده و تنبیه میکند و در توضیح نوع مجازات مورد علاقه اش تردید نمیکند. او میگوید: و آنهایی که از ترک کردن امتناع میکنند، با یک حادثه در حین آموزش مواجه خواهند شد».
زمانی که این قسمت خاص با نام رمبو ساخته شد، فرانچایز رمبو هیجان و اعتبار خود را از دست داده بود، اما هنوز هم فیلمی جذابی به کارگردانی خود سیلوستر استالونه بود. در این فیلم، جان رامبو بازنشسته که اکنون به تنهایی در نزدیکی مرز تایلند زندگی میکند، پس از اطلاع از ربوده شدن گروهی از مبلغان مذهبی در برمه، بار دیگر مجبور میشود سلاح به دست بگیرد.
با توجه به انتخاب فضا و لوکیشن داستان، جلوههای بصری رمبو به خوبی اولین خون (First Blood) است. هر جنبه از فیلمبرداری به خوبی انجام میشود، از این رو حسی بهشتی را به منطقهای میآورد که پر از درگیری است. علاوه بر این، این فیلم اکشن نقدهای سیاسی زیادی ارائه میدهد و به مخاطبان یادآوری میکند که درگیری در برمه یا همان میانمار در مورد چیست و چرا برای پیشرفت مردمش مضر است.
در فیلم گمشده جیل پریش (آماندا سایفرید) پس از نجات از یک تلاش برای آدم ربایی، آسیب روانی شدیدی دیده است. او خواهرش مالی را دعوت میکند تا با او زندگی کند، اما یک روز پس از بازگشت از کار به خانه، مالی را هم گمشده میبیند. او که تصور میکند همان مردی که او را ربوده، عامل جنایت جدید است، به دنبال این فرد میرود.
جدا از اینکه یکی از سرگرم کنندهترین فیلمهای اکشن زن محور است، گمشده با تکیه بر شخصیتی که بیماری روانی دارد، خطر و تنش را افزایش میدهد. او نه تنها باید با آدم ربا روبرو شود، بلکه باید با پلیس که به دنبال اوست، زیرا معتقد است که قصد انجام کاری را دارد که ممکن است بعداً از آن پشیمان شود، نیز کنار بیاید. جیل با دو مانع بزرگ که باید بر آنها غلبه کند، زمانی که به هدف خود میرسد قویتر از آنچه که تصور شد به نظر میرسد. کیفیت فیلم با پیچش داستانی عمدهای که در انتهای فیلم آشکار میگردد نیز بهتر میشود.
ماموران سرویس مخفی که به سیاستمداران رده بالا اختصاص داده میشوند، به ندرت دست به کارهای اکشن میزنند، اما در فیلم ها، برای این افراد اتفاقات بسیاری رخ میدهد. اسپارتان یا بازیافته یکی از این داستان هاست که در آن یکی از اعضای خانواده رئیس جمهور مورد تهدید قرار میگیرد. به کمک اعضای سرویس مخفی، رابرت اسکات (وال کیلمر) مامور نیروهای ویژه دلتا تحقیقات خود را پس از اعلام مرگ دختر رئیس جمهور بلافاصله پس از ناپدید شدن او آغاز میکند. او هیچ کدام از نتیجه گیریهای رسمی را باور نمیکند و پس از انجام برخی تحقیقات، یک مخفی کاری مهم را کشف میکند.
این فیلم نقد خوبی در مورد فرزندپروری بد و والدین بی کفایت و همچنین رهبری ضعیف ارائه میدهد. یکی از جزئیات تکان دهندهای که در میانه راه داستان فاش میشود این است که دختر رئیس جمهور ربوده شده بود، زیرا رییس جمهور چندین عضو سرویس مخفی خود را صرفاً برای اهداف شخصی اش به کار گرفته است. همه اینها راهی برای مخفی کردن یک رابطه خارج از ازدواج بوده است. علاوه بر این، کیلمر به خوبی نقش خود را بازی میکند و ذهنیت سرباز سرسخت و کارکشتهای که او را در دهه ۹۰ به چنین ستاره بزرگی تبدیل کرده بود را به مخاطب منتقل میکند.
بیگ بنگ یا انفجار بزرگ در مورد یک کارآگاه خصوصی اهل لس آنجلس به نام ند کروز (آنتونیو باندراس) در حال تحقیق در مورد ناپدید شدن یک رقصنده است. تلاشهای ند او را به سمت یک میلیاردر غیرعادی هدایت میکند که برنامههای عجیبی برای جهان دارد که شامل بازسازی انفجار بزرگ میشود. از بازیگران فرعی شناخته شده این فیلم میتوان به دلروی لیندو و رپر اسنوپ داگ اشاره کرد.
این فیلم از آن دسته فیلمهای اکشن با احساس گناه از لذت بردن از داستان است که هیچ موضوع مهمی را بررسی نمیکند یا برای توجیه داستانش تلاش زیادی از خود نشان نمیدهد. دلیل وجودی آن هم این است که به مخاطب یادآوری کند باندراس میتواند هر وقت بخواهد بد باشد و مطمئناً ناامیدتان نمیکند. همچنین این فیلم برای بزرگسالان نیز توصیه میشود؛ زیرا بهترین راه برای شکستن تنش و درگیری در این داستان، وارد کردن صحنههای خاص آکروباتیک بوده است.
تریلر اکشن گریز ناپذیر در مورد ادیب عبدالکریم، عضو سابق نیروهای ویژه سوریه است که اکنون پس از خائن شناخته شدن توسط کشورش، در کانادا در تبعید به سر میبرد. در حالی که یکی از دخترانش در سفر به اروپا به سر میبرد، او با کنجکاوی به سوریه برمی گردد و در آنجا ربوده میشود؛ بنابراین ادیب مجبور میشود به زادگاه خود بازگردد و با گذشته اش روبرو شود. در این مسیر یک دیپلمات کانادایی به نام پل (جاشوا جکسون) او را همراهی میکند.
گریزناپذیر را میتوان نسخه درجه دوم فیلم ربوده شده با بازی نیسن دانست، اما به هیچ وجه فیلم بدی نیست. بازیگران اینجا در نمایش طیف گستردهای از احساسات خوب عمل میکنند. ادیب اگر چه گذشتهای نظامی دارد، اما شخصیتی سرسخت و باتجربه نیست. موقعیتهای زیادی وجود دارد که نشان داده میشود او در آستانه شکست و تسلیم شدن است که ثابت میکند او هم به اندازه بقیه ما انسان است. این فیلم علاوه بر شخصیت پردازی قوی، به خوبی دین و تاثیر آن بر سیاست خاورمیانه را تشریح میکند.
از میان تمام کشورهای تخیلی که تا به حال در سینما خلق شده اند، کشور ال کورونادو یکی از آنهایی است که مخاطبان کمترین علاقه را به تماشای آن خواهند داشت. این فیلم پر از شورشیان و آدم ربایان است و این چیزی است که کلر (کریستین داتیلو)، زن اهل بورلی هیلز، کشف میکند، تنها پس از اینکه برای غافلگیر کردن نامزدش در پرده اول فیلم کورونادو تصمیم میگیرد به سوییس برود. اما به او اطلاع داده میشود که او به کورونادو سفر کرده است، و در اداهم متوجه میشود که او ربوده شده است.
کلر یک “جین معمولی” کلیشهای است، بنابراین وقتی به آمریکای جنوبی میرود، بینندگان به جای شخصیتهای خلافکار، از سرنوشتی که ممکن است در انتظارش باشد میترسند. همه چیز واقعاً علیه او هستند، چون او حتی نمیداند باید از کجا شروع کند، اما به هر ترتیب راهی پیدا میکند. کلر به نوعی خود را در صحنه کشور کورونادو میبیند و فیلم از این کشور داستانی برای مطرح کردن نقدی بر سیاست خارجی آمریکا استفاده میکند. به هر حال، طبق معمول، در این فیلم نیز سازمان سیا از یک گروه خاص حمایت میکند.
داستان فیلم مردی در آتش درباره افسر الکلی و سابق سازمان سیا، جان کریسی (دنزل واشنگتن) است که اکنون در مکزیکوسیتی زندگی میکند. او شغل جدیدی را به عنوان راننده و محافظ دختر یک مرد ثروتمند بر عهده میگیرد و درست زمانی که شروع به برقراری ارتباط با او میکند، این دختر ربوده میشود. کریسی که از اینکه نتوانسته از او محافظت کند عصبانی و ناامید میشود، و به تعقیب آدم ربایان میرود.
همانند آنتوان فوکوا، کارگردان تونی اسکات هم همیشه میدانسته که چگونه از مهارتهای اکشن واشنگتن استفاده کند. او این کار را در اینجا هم انجام میدهد و باعث میشود که این بازیگر بیشتر از ستارههای اکشن محبوبی که طرفداران عاشق آنها شده اند، تهدیدآمیز و خطرناک به نظر برسد. دیدن اینکه جان استخوانهای مجرمان را میشکند، بسیار لذت بخش است، به خصوص با توجه اینکه قربانی این آدم ربایی دختری نوجوان و دوست داشتنی است. از همه مهم تر، این یک اقتباس بی نقص و وفادارانه است. همه چیز، از جمله دیالوگ ها، دقیقاً به همان شکلی است که در رمانای جی کوینل به همین نام آمده بود.
منبع:روزیاتو