این مقاله به کتابهای برگزیدۀ آخر سال اختصاص دارد و قرار است با پیچ و تابِ رواییِ خاصی ارائه شود. اینها بهترین کتابهاییاند که در سال ۲۰۲۳ خواندهام و گویی نداهایی پیامبرگونهاند که به آیندهای دیگرگون بشارت میدهند.
به گزارش عصرایران، در دنیایی که اطلاعات میل به اختصار و فزونی و کمعمقشدن دارد، کتابها به یاریام میآیند تا جهان پیرامون و تجربیاتم را دریابم. کتابها زمان را میشکنند و لحظۀ زیسته را ژرفا میبخشند.
بیشتر روزهای سال را صرف تهیۀ گزارشهایی دربارۀ هوش مصنوعی کردم و بارها و بارها کتاب «خدا، انسان، حیوان، ماشین» نوشتۀ مگان اوگیبلین را به خاطر آوردم.
اوگیبلین مینویسد: «امروزه هوش مصنوعی و فناوریِ اطلاعات بسیاری از سؤالاتی را که روزگاری در نظام فکریِ الهیدانان و فیلسوفان مطرح بود، حلوفصل کردهاند. پرسشهایی در بابرابطۀ ذهن و جسم، مسئلۀ ارادۀ آزاد، امکان جاودانگی و ... «اینها مسائل قدیمی هستند و بااینکه اکنون صورتها و عناوین نوینی یافتهاند، اما در گفتمان فناوریهای دیجیتال زنده و باقیاند. همۀ پرسشهای ابدی و ازلی، تبیینهایی مهندسیشده یافتهاند.»
جان کلامِ اوگیبلین این است که استعارهها "خیابانهای دوطرفه" هستند. به عبارت دیگر، وقتی به این باور میرسیم که خدا ما را به صورت خویش آفریده، شروع به بازسازی خدا به هیات خود میکنیم. هنگامی که ذهن خود را با اصطلاحات وامگرفته از رایانه شرح میدهیم، شروع به صورتبندیِ ذهن خود در رایانه میکنیم و بدینسان ارزشبخشیدن به بخشهایی از ذهن را که با رایانه متفاوت است، متوقف میکنیم.
البته هوش مصنوعی فقط بر اساس استعاره عمل نمیکند. درواقع به مدد سختافزار اجرا میشود و اینجاست که مطالعۀ «جنگ تراشهها» اثر کریس میلر ضرورت مییابد.
در این کتاب به تراشههایی برخورد میکنیم که آیفونهای ما را تغذیه میکنند و عملکرد هوش مصنوعی را ممکن میسازند. به سیستمهایی میرسیم که در انجام محاسباتشان از پیچیدگی شگرفی برخوردارند.
میلر مینویسد: «بر خلاف نفت، که میتوان آن را از بسیاری از کشورها خریداری کرد، تولید قدرت محاسباتی اساساً در گرو مجموعهای از قواعد انحصاری است. منظورم ابزارها، مواد شیمیایی و نرمافزارهایی است که اغلب توسط شرکتهایی انگشتشمار و گاه حتی در یک شرکت خاص تولید میشوند. هیچ جنبۀ دیگری از اقتصاد به این اندازه به تعداد معدودی از شرکتها وابسته نیست.
آیفون ۱۲ بر روی تراشهای کار میکند که ۱۱.۸ میلیارد ترانزیستور در سیلیکون آن حک شده است. فقط یک شرکت در جهان میتواند این تراشه را بسازد. این شرکت به نوبۀ خود به ماشینآلات و موادی متکی است که آنها نیز محصولِ شرکتهای منفردند. این ماشینها و مواد به زنجیرههای تأمین پیچیده و شکنندۀ مشابهی متکی هستند. با از بین رفتنِ هر بخش از این زنجیره تأمین، بخش بزرگی از اقتصاد جهانی نابود خواهد شد. اگر کشور یا گروهی از کشورها بتوانند این زنجیرههای تأمین پیشرفته را در اختیار گرفته و انحصار ایجاد کنند، مزیت قدرتمندی در جنگ و تجارت خواهند داشت.»
«جنگ تراشهها» یادآور مصنوعات فیزیکی و زیربنای چیزی است که ما به اشتباه آن را ابر توصیف میکنیم و نشان میدهد که چرا ایالات متحده و چین بر سر تراشهها با هم اختلاف دارند. علت آن است که منافع ما در تایوان فراتر از دفاع از دموکراسی است و اگر هیچ کشور یا شرکتی در آینده از این مزیت برخوردار نباشد، رقابت برای دستیابیِ ایمن به این معجزات کوچک بسیار دشوار خواهد بود. عنوان کتاب میلر، در حال حاضر، لفاظی به نظر میرسد، اما تا چه زمانی چنین خواهد ماند؟ چه زمانی شاهد اولین جنگ واقعی بر سر تراشه خواهیم بود؟
چین امسال برای من شمایلی غولآسا یافته است. سه دستاورد مهم قانونگذاری دولت بایدن یعنی" توافق زیرساختیِ دو حزبی"، "قانون چیپس و علم" و "قانون کاهش تورم" – عمدتاً در باب رقابت با چین یا جدایی استراتژیک از چین است.
غلبه بر چین یکی از معدود مسیرهای دو حزبیِ باقیمانده برای قانونگذاری در کنگره است که منجر به طراحی و تدوین بسیاری از لوایحِ ضد چین شده است. کنش شاهینهای ایالات متحده در قبال چین مشخصترین خط ارتباطی میان دولت ترامپ تا بایدن محسوب میشود. بایدن با حفظ تعرفههای ترامپ، محدودکردنِ دسترسی چین به فناوریهای کلیدی را آغاز کرده و سبب شده بازار لفاظیها سرد و تنور سیاست داغ شود.
اینها همه پیشدرآمدی بودند تا بگویم چرا مدام به کتاب «ظهور و سقوط نظم نئولیبرال» اثر گری گرستل فکر میکنم. مفهوم کلیدیِ گرستل، ایدۀ «نظم سیاسی» است، که آن را در قالب مجموعهای از ایدئولوژیها، سیاستها و قوانینی تعریف میکند که سیاست آمریکا را به گونهای شکل میدهند که فراتر از چرخههای انتخاباتی دو، چهار و شش ساله باشد.
گرستل در ۱۰۰ سال گذشته صرفاً دو نوع نظم را شناسایی کرده است: "نظم نیودیل" که تقریباً از دهۀ ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ ادامه داشت و "نظم نئولیبرالی" که دهۀ ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۰ را در بر میگرفت. تاریخچۀ این دوره از سیاست آمریکا در هر کتابخانهای یافت میشود؛ ولی آنچه کتاب گرستل را متمایز میکند، توجه او به شیوۀ شکلگیریِ سیاست داخلی از روی ترس و بهخاطر رقابت با اتحاد جماهیر شوروی است.
چنین استدلال میشود که جنبشهای مترقی بیشماری ترجیح میدهند بهجای اینکه خطر برچسبِ "نرمش نسبت به کمونیسم" را به جان بخرند، بادبانهای سیاسی خود را پایین بکشند. اما من معتقدم تهدید کمونیسم در واقع در جهتی کاملاً متفاوت عمل کرده است. این تهدید، نخبگان سرمایهداری را به سازش برای ممانعت از بدترینها متمایل ساخته است. نیروی کار آمریکا، زمانی که خطر کمونیسم بیشتر بود، قدرت زیادی داشت. اوج دولت رفاه آمریکا، با تمام محدودیتهایش، با اوج جنگ سرد همخوان بود. برچیدهشدن دولت رفاه و جنبش کارگری نیز همگام با فروپاشی کمونیسم رخ داد.
گرستل مرا به این فکر وامیدارد که رشکورزیدن به قدرت تولیدی چین و هراس از پیشیگرفتنِ اقتصادی، در سیاست آمریکا رخنه کرده است و بر همه چیز، از بازنگری سیاست صنعتی گرفته تا تمرکز مجدد بر زیرساخت ها، زنجیره تأمین و سرعت ساخت پروژههای عمومی اثرگذار بوده است. گرستل در مورد نوعی از نظم سیاسی که هماینک ما را احاطه کرده، حدس و گمانی ندارد؛ اما گویی نظم جدیدی آغاز شده و بیشتر از جانب چین است تا هر سیاستمدار آمریکایی ازجمله ترامپ یا بایدن.
چرا آمریکا نظمی نظیر چین ندارد؟ به این دلیل که نمیخواهد نظمی در چارچوب قواعد چین داشته باشد. ویلیام فیشل در کتاب "قوانین منطقهبندی! " (با همین علامت تعجبی که در عنوان اثر درج شده) – این بحث را پیش برده است.