آبان سال ۱۴۰۰ زن جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی شهریار مدعی شد که همسر ۴۶ سالهاش به نام سهراب ناپدید شده است.
به گزارش ایران؛ وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: همسرم چند سالی است که در شهریار مسافرکشی میکند. او همیشه صبح زود از خانه بیرون میرفت و عصر هم به خانه برمی گشت، اما دیروز از وقتی رفت تماسی نگرفت و عصر هم برنگشت، چندین بار با تلفنش تماس گرفتم که خاموش بود و حالا هم نگرانش هستم و میترسم بلایی سرش آمده باشد.
وی در پاسخ به سؤال مأموران پلیس که آیا همسرت با کسی اختلاف داشته، عنوان کرد: شوهرم با کسی اختلاف و دشمنی ندارد، اما خودرو تاکسی که با آن کار میکند متعلق به یکی از دوستانش است که در زمینه خرید و فروش ملک و ساختمانسازی فعالیت میکند. او خودرواش را به شوهرم اجاره داده و ماهانه هم مبلغی از همسرم پول میگیرد. اما به تازگی متوجه شدم که آنها به خاطر پنج میلیون تومان با هم اختلاف پیدا کردهاند و الان به تنها کسی که مشکوکم همین مرد است.
پس از ثبت این شکایت، مأموران مالک خودرو را برای تحقیقات احضار کردند.
وی پس از انتقال به پلیس آگاهی در بازجوییهای اولیه منکر اطلاع از وضعیت مرد راننده شد، اما تناقض گوییهای او سبب شد بار دیگر تحت بازجویی قرار گیرد و در نهایت وقتی در برابر مستندات مأموران قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: من و سهراب با هم دوست بودیم. من برای کمک به او خودروام را در اختیارش گذاشته بودم تا بتواند با آن کار کند، اما چند وقت قبل به اختلاف حساب خوردیم و او حاضر نبود پنج میلیون تومان مرا بپردازد. به همین خاطر روز حادثه او را به باغی که در شهریار دارم دعوت کردم و از او خواستم با حرف اختلاف حسابمان را حل کنیم، ولی بحث بین ما بالا گرفت و من هم عصبانی شدم و با چاقو چند ضربه به او زدم که کشته شد.
پس از آن برای اینکه ردی از این جنایت باقی نگذارم گالن چهار لیتری بنزینی را که در ماشین داشتم روی جسدش ریختم و آتشش زدم و بعد هم باقیمانده جسد را در گوشه باغ دفن کردم. پس از آن فکر کردم که شاید کسی به محل دفن او که خاکش تازه بود مشکوک شود به همین خاطر یک سگ ولگرد را کشتم و لاشه آن را بالای جسد سهراب دفن کردم تا بتوانم راز قتل را مخفی نگه دارم.
وی افزود: البته فکر نکنید این کار خیلی راحت بود عذاب وجدان زیادی داشتم. بعد از این اتفاق من هر هفته به محل دفن او میرفتم و برای آرامش روحش دعا میخواندم تا اینکه بعد از حدود یک ماه دستگیر شدم.
پس از اظهارات متهم، مأموران به محل دفن جسد در باغ شهریار رفتند و جسد او را در حالی که سر نداشت پیدا کردند، اما تلاش پلیس برای پیدا کردن سر جسد بینتیجه ماند.
با تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای این جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و با رد اتهام قتل عمد گفت: قبول دارم که به خاطر پنج میلیون تومان با سهراب مشکل داشتم، اما من او را نکشتم. روز حادثه سهراب به باغم آمد و با هم در مورد اختلاف مان صحبت کردیم، اما درگیری بین ما رخ نداد. یکی دوساعت بعد هم او قرصی از جیبش درآورد که شبیه استخوان بود، وقتی آن را خورد بعد از چند دقیقه بیهوش شد و مرد.
من هم از ترسم جسدش را آتش زدم و دفن کردم تا کسی فکر نکند من در مرگ او دخیل بودم.
قاضی از متهم پرسید: چرا سر جسد را از تنش جدا کردی؟
متهم جواب داد: من این کار را نکردم. زمانی که او را دفن میکردم سالم بود و نمیدانم چه کسی این بلا را سرش آورده است.
قاضی سؤال کرد: اگر تو او را نکشتی چرا در دادسرا موضوع را با جزئیات شرح دادی؟
متهم گفت: در آنجا به من گفتند اولیای دم در صورتی که قتل را گردن بگیری حاضر هستند تو را ببخشند. به همین خاطر من هم به دروغ یک داستان ساختم.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.