وودی آلن در سال ۱۹۳۵ در آمریکا متولد شد. در ۱۵ سالگی با چاپ لطیفههایی در روزنامههای محلی کار خود را شروع کرد. کمی بعد به نوشتن برای کمدینهای برنامههای زنده روی آورد. پس از آن به اصرار مدیران خود برای اجرا و تعریف لطیفه به روی صحنه رفت.
به گزارش انصاف نیوز؛ او در ابتدا به دلیل خجالتی بودن از اجرا در حضور مخاطبین اکراه داشت، اما پس از مدتی در این کار بسیار موفق شد. پس از چند سال اجرا بر روی صحنه، برای فیلم «؟ what’ s new pussycat» فیلمنامه نوشت و در آن نقش کوتاهی به عهده گرفت. در این فیلم بر سر دیالوگها با کارگردان اختلاف پیدا کرد و فهمید که برای انجام درست کار باید کنترل همه چیز را در اختیار داشته باشد و این نقطه عطفی در روند کاری او شد.
با وجود اینکه وودی آلن بیشتر به خاطر کمدیهای رومانتیک خود از قبیل) annie hall ۱۹۷۷ (و) manhattan ۱۹۷۹ (شناخته شد، اما در روند کاری خود تغییرات زیادی داشته است. از کمدیهای خنده دار اولیهٔ «bananas»، «love and death» و «everything you always wanted to know about sex but were afraid to ask» به کمدیهای رومانتیکتر و داستانیتر مانند «annie hall»، «manhattan» و «hannah and her sister» روی آورد. آلن فیلمسازی برگمان را میستاید از این رو به ساخت فیلمهای شبه برگمانی مانند «stardust memories» و «interiors» دست زد. پس از آن فیلمهای آلن تنوع بیشتری به خود گرفت و کارهای جدیدتر او گوناگونی بیشتری داشتند فیلمهایی مثل «crimes and misdemeanors»، «husbands and wives»، «mighty aphrodite»، «celebrity» و «deconstructing harry». در نهایت کارهای دهه اخیر او از کمدی ملایم «scoop» تا تاریکی خودساخته ویرانگر «match point» متنوعند. سبک کاری آلن در طی سالها تغییرات زیادی داشته، اما او به عنوان یکی از بهترین و پرمخاطبترین فیلمسازان زمان ما به حساب میآید. او در این وادی بیش از ۴۰ سال است که کار می-کند و هنوز دارای محبوبیت و کیفیت کاری بالایی است. وودی آلن بازیگر، نویسنده و کارگردان کمدی است که در بسیاری از کارهایش هر سۀ اینها را با هم انجام داده و بسیاری او را چاپلین جدید میدانند.
پس از جنگ جهانی دوم به دلایل مختلفی مانند شرایط اجتماعی و اتفاقات مهمی از قبیل نظریات انیشتین که تحولی عظیم در علوم دوره خود پدید آورد باور عدم قطعیت علم را در جهان گسترش داد زمینه برای گسترش فلسفههایی مانند اگزیستانسیالیسم مهیا شد. در این دوره اگزیستانسیالیسم در جامعه با اقبال مواجه شد و به فلسفهای مقبول در جامعه جهانی بدل گشت.
فلسفه اگزیستانسیالیسم بر آن نیست تا جهان هستی را بشناسد بلکه دغدغه اصلی آن شناخت انسان است. به بیان دیگر در این فلسفه ما به اینکه جهان هستی چه سرانجامی دارد یا حقیقت جهان چیست کاری نداریم بلکه فقط مقولاتی مورد توجه ما هستند که به انسان مربوط میشوند و محوریت اصلی در آن انسان است.
اگزیستانسیالیستها به دنبال انسانشناسی فلسفی یا تجربی نیستند. آنها به دنبال شناخت خود و آن هم خود انضمامی یعنی مرتبط با چیزهای دیگر هستند. به همین دلیل در این فلسفه مقولات مختلفی از قبیل سیاست، دین، اقتصاد، مدرنیته، خدا، علم و… بحث میشوند. این مقولات پراکنده توسط زنجیر انسان به یکدیگر مرتبط میشوند و هر کدام از این مقولات به حدی در اگزیستانسیالیسم بحث میشوند که به انسان مربوط است و پا از این فراتر نمیگذارند.
در اگزیستانسیالیسم انسان مسئول گزینشهای خویش است و این فلسفه به حق انتخاب انسان توجه زیادی دارد. از طرفی یکی از اصول این فلسفه آزادی انسان است. از این رو اگزیستانسیالیستها هرچه که جلوی آزادی انسان را بگیرد حذف میکنند و به همین دلیل دارای تفکر تکلیف ستیزی هستند. بدین معنی که مثلا ذوب شدن انسان در تکالیف اجتماعیاش را نمیپسندند و اگر در این فلسفه دین را بپذیرند دین پذیرفتنی به طور دیگری است و از دین تکلیف مدار پیشین جداست. ضمنا در هنگام بررسی دیدگاههای یک اگزیستاسیالیست بررسی حالات درونی او بسیار مهم است، زیرا تفکرات این فیلسوفان از احوالات درونی آنها سرچشمه میگیرند و دلیل این امر محوریت انسان در این فلسفه است.
بسیاری سقراط را پدر اگزیستانسیالیسم میدانند. از سقراط نقل کردهاند که «من هرگز در مقام شناخت جهان هستی نبودهام» و دغدغه اصلی او شناخت نفس بوده است. اما اگزیستانسیالیسم امروزی را حاصل کار کییرکگارد میدانند.
۱- مذهب اگزیستانسیالیسم دینی و خدا انگارانه: مانند کی یرکگارد ۱۸۵۵، اومانومو ۱۹۳۶، یاسپرس ۱۹۶۹ و مارسل۱۹۷۳.
۲- مذهب اگزیستانسیالیسم ملحدانه: در راس آن ژان پل سارتر ۱۹۶۹ قرار دارد. آلبر کامو ۱۹۶۰ و کافکا نیز در این دسته هستند.
۳- مذهب اگزیستانسیالیسم خنثی یا متحیرانه: در راس آن نیچه ۱۹۰۰ و مارتین هایدگر ۱۹۷۶ قرار دارند.
اگر به آثار وودی آلن به طور سطحی نگاه کنیم میبینیم که در آثارش راجع به مقولات بسیار متنوع و شاید بیربط به یکدیگر بحث کرده و بسیاری از مسایل را با زبان کمدی نقد کرده است. او در bananas نظامهای دیکتاتوری را نقد میکند از طرفی انقلاب مردمی را نیز مسخره نمایش میدهد و در طرفی دیگر مشارکت سیاسی مردم آمریکا و نقش آنها در دموکراسی را پوچ و بیمعنی نشان میدهد. او در جاهای دیگر نیز نسبت مسائل مختلفی مانند عشق، مرگ، خدا، معاد، سازمانهای اجتماعی، مدرنیته و… نیز همین رویه را دنبال میکند. در نگاه اول به نظر میرسد که او نسبت به همه چیز معترض است، راجع به همه چیز اظهار نظر میکند، تابع هیچ اسلوب متعارف در جامعه نیست، در چارچوب هیچ فلسفه خاصی نگنجیده و فقط نظامها، نظریات و فلسفه-های موجود را به چالش کشیده و خود هیچ فلسفهای ندارد. اما با دقت بیشتر در آثار او و مطالعه کتابها، مقالات و مصاحبههای او در مییابیم که نه تنها او در کار خود فلسفه دارد بلکه بر فلسفه خود بسیار تاکید هم میکند.
همانطور که خود وودی آلن میگوید، او مطالعات فلسفه خود را با کییرکگارد شروع کرد و از او بسیار تاثیر پذیرفت. نوشتههای کییرکگارد اشتیاق به اگزیستانسیالیسم را در او شعلهور کرد. او مطالعات خود را ادامه داد و به سراغ سارتر رفت؛ و پس از آن مجذوب کافکا و کامو شد.
همانطور که از سیر مطالعات و گرایشات فلسفی وودی آلن پیداست، او یک اگزیستانسیالیست ملحد است. او این مطلب را در فیلم «sleeper» در صحنه انداختن ماشین به ته دره صراحتآً اعلام میکند. او اعتقادی به وجود خدا ندارد. به نظر او ما قادر به درک جهان هستی نبوده و همچنین قادر به درک پدیدهای مانند مرگ نیستیم، چون راهی برای تجربه آن نداریم.
پراکندگی در موارد مورد بحث و پرداختن به هر آنچه در جامعه به زندگی انسان مربوط میشود در آثار آلن (که در قبل مطرح شد) ناشی از همین دیدگاه اگزیستانسیالیستی اوست و طرز نگاه او به خدا، معاد و اخلاق در آثارش بیانگر فلسفه الحادی اوست.
در اکثر فیلمهای وودی آلن چند مقوله همیشه مورد بحث قرار میگیرند. این مقولات عبارتند از: خدا، مرگ و نیستی بعد از آن، عشق و روابط اجتماعی.
همانطور که در توضیح اگزیستانسیالیسم گفته شد. در بررسی افرادی که در این چارچوب فلسفی قرار دارند باید احوالات و زندگی شخصی آنها بررسی شود. در غالب آثار وودی آلن ترس از مرگ و نیست شدن بعد از آن بسیار مورد تاکید و تکرار قرار دارد. به گفته خود وودی آلن ذهن او از کودکی درگیر مسئله مرگ و نیست شدن پس از آن بود. این مطلب را در فیلم «annie hall» در صحنه کودکی که افسرده شده، چون نگران نابودی جهان است نشان میدهد. وودی آلن میگوید که از کودکی ترس فناپذیر بودن و نیست شدن در وجودش بوده است و از این داستان (مرگ) خوشش نمیآید و تنها شلوغ بودن خانوادهاش در کودکی مانع افسردگی او میشود.
نگاه او به زندگی بسیار بدبینانه است. آلن میگوید: «ما همه میدانیم که با مرگ نابود میشویم و تفاوت زندگی ما فقط در نحوه نابود کردن زندگیمان است.» این نگرانی از مرگ و نیستی در آثارش موج میزند و مردم عادی که زندگی خود را پیش میبرند این طور نشان داده میشوند که گویا بر این حقیقت تلخ سرپوش گذاشتهاند و هرجا قرار است کسی این مطلب را به آنان گوشزد کند از آن فرار میکنند. اگزیستانسیالیسم انسان را محور میداند و فاصله گرفتن انسان از آنچه واقعا هست زندگیاش را زجرآور میکند. در فلسفه وودی آلن آرامش وقتی حاصل میشود که انسان به خودش برگردد، حتی فارغ از قواعد اخلاقی و دینی. پیامی که در فیلم whatever works به مخاطب میدهد.
در ادامه چند فیلم مطرح وودی آلن را به ترتیب سال ساخت به طور اجمالی مورد بررسی قرار میدهیم.
در اوایل این فیلم با صحنهای مواجه میشویم که وودی آلن در نقش فیلدینگ یک دستگاه را امتحان میکند و پس از کمی استفاده دچار مشکل شده و او را به دردسر میاندازد. دستگاهی که برای ورزش کردن مردم پشت میز کار آنها طراحی شده است و هدف از ساخت آن سالم نگه داشتن مردم برای کار بیشتر است. این صحنه ما را به یاد صحنهای از فیلم عصر جدید چاپلین میاندازد که در آن چاپلین گرفتار ماشین غذا خوری میشود. این قسمت از فیلم انتقادی است به جهان مدرن که انسان را تنها برای کار در سیستم خود میخواهد و حتی هدف آن از سالم نگه داشتن مردم فقط کار در سیستم است. این تصویر نمایانگر همان تکلیف ستیزی در تفکر اگزیستانسیالسم است که تعیین تکلیف برای انسان توسط سیستم را بر نمیتابد. در ادامه فیلم، وقتی داستان به رابطه فیلدینگ و نانسی میرسد، وودی آلن روابط زن و مردی را به تصویر میکشد که از آنچه هستند فاصله میگیرند.
مثلا فیلدینگ برای خوشایند نانسی در راهپیمایی شرکت میکند و دچار زحمت میشود. یا برای جذب او در ابتدای رابطه، در مورد فلسفه خود را مشتاق نشان میدهد. این مسئله، یعنی فاصله گرفتن از خود در بسیاری از فیلمهای آلن نشان داده شده و باعث اغلب مشکلات در روابط است. او در روابط بین انسانها تظاهر و ادا را نقد میکند. این تاکید بر خود بودن یکی از مباحث بسیار مهم در دیدگاه اگزیستانسیالیسم است که سقراط نیز بر آن تاکید میکند. در جایی دیگر، فیلدینگ کابوسش را برای روانشناس تعریف میکند. کابوسی درباره مرگ که ناشی از همان ترس آلن از مرگ است. حسی که از کودکی همراه او بوده و در اکثر آثارش مشهود است. در ادامه فیلم نظام دیکتاتوری و همزمان با آن انقلابیون مخالف را دست مایه طنز میکند. به هنگام بازگشت به آمریکا دوباره روابط عشقی مورد نقد قرار میگیرد و اینکه نانسی فقط به خاطر تصورات ذهنی خویش و براساس ظاهر بیرونی افراد با آنها رابطه برقرار میکند؛ و در نهایت نظام دموکراسی و سیستم قضایی آمریکا نیز از تیغ انتقاد او در امان نمی-مانند.
قطاری پر از آدمهای شاد | جستاری درباره فلسفه سینمای وودی آلن
این فیلم روایتگر داستان مردی است که به مدت ۲۰۰ سال به خواب میرود و در دنیای ۲۰۰ سال بعد از زمان خود بیدار می-شود. در این فیلم به نوعی دنیای آینده برای مخاطب به تصویر کشیده میشود. دنیایی که در آن علم به پیشرفتهای عظیمی رسیده و تمام زندگی بشر را تحت تاثیر خود قرار داده است. غذا پختن، کشت محصولات کشاورزی ژنتیکی و صندلیهایی که برروی آن مینشینند تغییر یافته است. وودی آلن به خاطر همان گرایش اگزیستانسیالیستی خود که تسلط هیچ چیز بر زندگی بشر را مقبول نمیداند، در این فیلم تسلط علم بر رفتارها و زندگی بشر را مورد نقد قرار داده و آن را نمیپذیرد.
در جایی از این فیلم پزشکان به شخصیت اول فیلم میگویند سیگار و غذاهایی که در عصر ما مضر هستند دیگر از نظر علمی بسیار مفید محسوب میشوند، از طرفی شیر و غذاهایی که ما مفید میپنداریم از نظر آنان بسیار مضر هستند. هدف از این دیالوگها نشان دادن عدم قطعیت علم است. به این معنا که نمیتوان به علم ایمان آورد، زیرا ممکن است در آینده یافتههای علمی ما توسط خود علم نقض شوند. از طرفی نظام سیاسی که در آن زمان حاکم است، چیزی شبیه به نظام سیاسی ترسیم شده در رمان «۱۹۸۴» است. نظامی دیکتاتوری که در راس آن یک نفر (نظیر ناظر کبیر در ۱۹۸۴) کشور را اداره میکند و مانند آن رمان همه جا پر از جاسوسان حکومت است. در اواخر فیلم متوجه میشویم که دیکتاتور حاکم مدتی است مرده و خبر آن منتشر نشده است. دانشمندان سعی بر دوباره ساختن دیکتاتور از روی سلولهای دماغ بهجا مانده میکنند. این جریان در فیلم بیانگر این است که برای اداره و حیات این سیستم وجود شخص خاصی به عنوان رییس کشور لازم نیست و سیستم در صورت نیاز میتواند رئیس را بازتولید کند و حتی رئیس هم فقط جزئی از سیستم است.
نهایتاً در این فیلم وودی آلن به صراحت میگوید که یک اگزیستانسیالیست ملحد است (صحنه به دره انداختن ماشین)؛ و در آخر فیلم بیان میکند که به خدا، حکومت و علم اعتقاد ندارد و فقط به لذت و مرگ معتقد است.
به گفته خود وودی آلن در این فیلم تلاشش بر این بوده که به سه مقوله عشق، مرگ و فلسفه بپردازد و این سه را تا حد ممکن خنده دار کند. از نظر وودی آلن این فیلم یک فیلم برگمانی کمدی است. در این فیلم شخصیت اول داستان، مرتباً مرگ را می-بیند و با او حرف میزند. چیزی که در فیلم «مهر هفتم»، اما در قالبی جدی وجود داشت.
در این فیلم فلسفه را مرتباً از طریق گنجاندن عبارات فلسفی (مثل objectivity و subjectivity) از زبان شخصیتهای بیربط در موقیتهای بیربط به صورت خنده آوری به مخاطب ارائه میکند. عشق نیز در این فیلم با ارتباطات متعدد و مضحک سونیا و استدلالهای مسخره او لباس کمدی میپوشد.
در annie hall که به عنوان یکی از بهترین کارهای وودی آلن از سوی منتقدین شناخته میشود بسیاری از دغدغهها و عقاید او مطرح میشوند. در همان ابتدای فیلم با کودکی روبرو میشویم که ترس از پایان دنیا او را افسرده کرده و مادرش سعی بر سرپوش گذاشتن بر این دغدغه دارد و در نهایت روانشناس با این استدلال بر این مسئله سرپوش میگذارد که، چون تا سالهای سال جهان نابود نمیشود پس باید تا میتوانیم از زندگی لذت ببریم. در جایی دیگر از فیلم (صحنه مدرسه) سیستم آموزشی را زیر سوال میبرد که در تلاش برای تربیت انسانهایی است که در خدمت نظام سرمایهداری باشند. در دیالوگهایی که در کتاب فروشی رد و بدل میشود همان دغدغه و ترس همیشگیاش درمورد مرگ و طرز نگاه وودی آلن به زندگی عیان است. از نظر آلن زندگی در هر صورت زجر آور و سراسر بدبختی است. در بخش دیگری از فیلم (پرسش از عابران درمورد زندگیشان) این پیام را به مخاطب میرساند که دانستن ایجاد دغدغه کرده و زندگی را تلخ میکند و برای کسی که نمیداند، زندگی آسانتر است. در این فیلم زندگی مرفهین هالیوودی را پوچ نشان میدهد و به همه سیاستمداران اعتراض میکند؛ و در آخر فیلم در مورد روابط زن و مرد دیدگاه خود را با بیان لطیفهای بیان میکند و میگوید این روابط غیر منطقی و پوچ است درحالی که همه ما به آن نیاز داریم.
از این فیلم در نظر مخاطبین و منتقدان به عنوان یک فیلم ناموفق در کارنامه آلن یاد میشود اگرچه خود او این فیلم را یکی از بهترین کارهاش میداند. منتقدان این فیلم را به نوعی شبیه به فیلم «۸۱/۲» میدانند و وودی آلن در ساخت این فیلم از فلینی تاثیر پذیرفته و به نوعی تلاش او برای ورود به سینمای جدی است. در صحنه ابتدایی فیلم دو قطار هستند که در یکی انسانهای شاد و در دیگری شخصیت اول فیلم و انسانهای غمگین دیگر سوار شدهاند و در نهایت هر دو قطار به یک مقصد یعنی محل دفع زباله میرسند. این قطار زندگی است. آلن این پیام را به مخاطب میدهد که انسان در طول زندگی چه غمگین و چه شاد در نهایت به نابودی میرسد. پس از اتفاقاتی که برای شخصیت داستان میافتد، در آخر فیلم شخصیت اصلی داستان قطارش را عوض کرده و ترجیح میدهد با قطار شادی به سوی نابودی سفر کند. شخصیت اصلی داستان دچار دغدغههای فکری مانند معنای زندگی و خداست.
اما مردم عادی این دغدغهها را ندارند و گویا خود را به حماقت زدهاند (مانند صحنه شعبده بازی). به همین دلیل او در جامعه در عین مشهور بودن احساس تنهایی میکند. در این فیلم جامعه مشتاق طنز است و واقیت خالص در سینما، مطلوب آنها نیست، زیرا دوست دارند در زندگی خوش باشند. در صحنه پرسش از موجودات فضایی دیالوگهای جالبی رد و بدل میشوند. موجودات فضایی در برابر پرسشهای سندی راجع به وجود خدا و معنای زندگی پاسخ روشنی نمیدهند، اما رسالت او را ساختن طنزهای خندهدارتر بیان میکنند، به بیان دیگر مهم نیست خدایی هست یا نه، و یا معنی زندگی چیست بلکه مهم این است که شاد زندگی کنی. در جایی از فیلم که سندی کشته میشود پزشک میگوید او در حالی که معنی زندگی را نمیدانست مرد. به نوعی با این طعنه میگوید چه معنای زندگی را بدانی و چه ندانی میمیری. در اواخر فیلم پس از پیدا نکردن معنای زندگی، شخصیت اصلی را خوشحال بودن و توجه به زیباییهای زندگی به آرامش رساند.
وودی آلن به مدت چهل سال در کمدی حضور دارد و همواره به عنوان یک چهره شاخص در کمدی بوده است. راز پر مخاطب بودن آثارش در چیست؟ در ابتدا این موفقیت به فلسفه وودی آلن بر میگردد. در نیم قرن اخیر تمایل به فلسفه اگزیستانسیالیم در جوامع غرب زیاد بوده است، فلسفهای که آلن در آثارش نشان میدهد. از این رو آثار آلن با اقبال خوبی مواجه میشود. نکته دیگر مقولاتی است که آلن در آثارش دستمایه طنز قرار میدهد. آلن جدیترین مسایلی که فکر انسان امروز را به خود مشغول کرده (مانند خدا، مرگ، عشق و فلسفه)، در کمدی هدف خود قرار میدهد و این کار به خندهدارتر شدن و محبوبتر شدن او بسیار کمک میکند و به نوعی کلاس کار او در نظر مخاطب بالاتر میرود. تغییرات زیاد سبک کاری او نیز به موفقیت او کمک میکند و همیشه وودی آلن را در برابر مخاطبین غیر قابل پیشبینی نگه داشته و از تکراری شدنش جلوگیری میکند تا بتواند چهل سال برای مخاطبین جذاب باشد.
کتاب «getting even» اثر وودی آلن. فصل چهارم، «my philosophy»
فیلم «woody allen: a documentary»
رمان «۱۹۸۴» نوشته جورج اورول- این رمان در سال ۱۹۴۴ نوشته شده و داستان زندگی شخصی را در سال ۱۹۸۴ روایت میکند که در این سال یک حکومت دیکتاتوری در انگلستان حاکم است.
فیلم «مهر هفتم» اثر اینگار برگمان
فیلم «۸۱/۲» اثر فدریکو فلینی