اعتماد نوشت: نحوه کنشگری طیفهای اصلاحطلب در انتخابات پیش رو یکی از مهمترین ابهاماتی است که در فضای سیاسی کشورمان شکل گرفته است. گروههای تصمیمساز جبهه اصلاحات معمولا ذیل دو رویکرد کلی قرار میگیرند؛ بخشی از این طیف معتقد است با استفاده از رویکرد «جامعهمحور» باید دنبالهروی مطالبات و خواستههای مردم و اقشار مختلف جامعه بود و در بزنگاهها همگام با آنها حرکت کرد. اگر بخشهایی از طیفهای رادیکال جامعه خواستار عدم حضور در انتخابات است، احزاب سیاسی هم باید به این خواسته احترام گذاشته و صحنه انتخابات را ترک کنند! طیف دوم اصلاحطلب، اما معتقدند وظیفه طیفهای سیاسی آوانگارد نه دنبالهروی از مردم بلکه ارتقای سطح مطالبات جامعه و حرکت دادن جامعه به سمت مطالبات برتر است.
بر این اساس است دسته اول، اساسا توصیهای برای حضور یا عدم حضور در انتخابات نمیکنند، اما دسته دوم معتقدند علیرغم همه مشکلات باید با قدرت هر چه تمامتر در انتخابات شرکت کرد و هزینه برگزاری یک انتخابات غیراستاندارد را برای برگزارکنندگان به منتهای درجه خود رساند.
علی باقری فعال سیاسی اصلاحطلب دضمن تحلیل این دو رویکرد فکری در جریان اصلاحات خطر افزایش دیدگاههای سلبی در هیاتهای نظارت را بررسی میکند.
موضوع برگزاری انتخاباتی سالم، آزاد، رقابتی و مشارکتی از سوی عالیترین مقام کشورمان مورد تاکید قرار گرفته، اما نشانههای برگزاری چنین انتخاباتی از دل بررسی صلاحیتها نمایان نیست. شما درباره تحولات اخیر سیاسی و بحث ردصلاحیتها چطور میاندیشید؟
انتخابات حق مردم است، انتخابات محل جاری شدن اراده مردم برای نحوه حکمرانی و تعیین سرنوشت خود است، لذا همانطور که قانون اساسی هم تاکید کرده، اجرای امور در جمهوری اسلامی باید براساس انتخابات انجام شود. با این تعاریف انتخابات باید تجلی و روح حاکمیت ملت و خواست ملت باشد. انتخابات باید برمبنای قانونی که متعهد و وفادار به روح آزادیخواهی و دموکراسی در کشور است، برگزار شود. انتخابات تحت تسلط هیچ طیف و گروهی نباید باشد، اما باید پذیرفت انتخابات مجلس در ایران طی دورههای اخیر با چالش مواجه بوده است. در ۴ الی ۵ دوره اخیر، انتخابات مجلس (از مجلس ششم به بعد) انتخاباتی با حضور همه افراد و جریاناتی که معتقدند سیاستورزی را باید در چارچوب نظام و سیاست کشور انجام داد، نبوده است. در نقطه عکس انتخاباتی حداقلی با حضور حداقلی از بازیگران انجام شده است. در این میان به همان میزان که انتخابات از روح اصلی خود خارج شده، مشارکت هم پایین آمده است. برای نخستینبار در انتخابات مجلس یازدهم مشارکت مردم به زیر ۵۰ درصد (۴۲ درصد) رسید. قبل از آغاز اتمسفر انتخاباتی ۱۴۰۲، نشانههایی شکل گرفت که برمبنای آن گمانهزنیهایی درباره آینده انتخابات صورت گرفت، ازجمله این نشانهها، تغییراتی بود که در قانون انتخابات رخ داد و دامنه نظارت افزایش یافت و دامنه قانونی فعالیت نامزدها، بیش از گذشته محدود شد. این گمانهزنیها باتوجه به شرایط ۴ سال گذشته، انتظارات مثبتی را نسبت به انتخابات پیشرو مشخص نکرد، از همین رو بود که برخی فعالان سیاسی در ایران، نسبت به ورود در عرصه انتخابات تردید داشتند و اصلاحطلبان با حداقلی از نامزدهای بالقوه خود در انتخابات ثبتنام کردند.
ردصلاحیتهای قابل توجه هیاتهای اجرایی هم مناقشات بسیاری را شکل داد.
آنچه در مرحله رسیدگی به صلاحیت رخ داد و براساس آمار رسمی وزارت کشور عنوان شد ۲۸ درصد از نامزدها ردصلاحیت شدهاند، اتفاق بیسابقهای است. بیشترین میزان ردصلاحیت هیات اجرایی در تاریخ ایران مربوط به مجلس یازدهم و سال ۹۸ است که در آن انتخابات تنها ۹ درصد نامزدها توسط هیاتهای اجرایی ردصلاحیت شدند. این روند ردصلاحیتها، اما در انتخابات ۱۴۰۲ با رشدی حدودا ۲۰۰ درصدی مواجه شد. ردصلاحیت ۲۸ درصدی توسط هیاتهای اجرایی و در شرایطی که پیشثبتنامها قبلا باعث شده بود، نامزدها یک مرحله پالایش شوند، نشاندهنده آن است که انتخابات از معیار یک انتخابات مشارکتی، تهی شده است. اینکه شورای نگهبان و نهادهای نظارتی در آینده چه رویکردی را
در پیش میگیرند، شخصا ارزیابی یا پیشداوری خاصی ندارم، اگر مجموعه نظام و حاکمیت در پی برگزاری یک انتخابات آبرومند با مشارکت قابل قبولی از آحاد جامعه است، حداقل کاری که وظیفه دارد انجام دهد، بررسی صلاحیتها در مدار قانون و حق و حقوق شهروندی است. این ردصلاحیتهای بیسابقه و خلاف قانون در هیاتهای اجرایی اگر اصلاح شود، یک گام مثبت در جهت احیای انتخابات مجلس دوازدهم است، در غیر این صورت با ادامه مسیر فعلی میتوان پیشبینی کرد انتخابات چندان پرشوری نداشته باشیم.
در این میان دیدار رهبر انقلاب با اعضای شورای نگهبان و تاکید ایشان بر افزایش مشارکت در انتخابات، تحلیلهای متفاوتی را شکل داده است. شما این متغیر را چطور ارزیابی میکنید؟
گمانهزنی خاصی نمیتوان داشت، چون جزییاتی از این دیدار و سخنان رهبری منتشر نشده است. ایشان از ابتدای سال جاری، ۴ ویژگی را برای برگزاری انتخاباتی مطلوب مطرح کردند که ۲ گزاره از این ۴ گزاره، رقابتی بودن و مشارکتی بودن در انتخابات است. قاعدتا اگر بنا باشد انتخابات بر همین مدار پیش برود، باید تایید صلاحیتهای بیشتری شکل میگرفت تا به امروز این ضرورتها توجه نشده است، در جریان اصلاح قانون انتخابات و عملکرد هیات اجرایی در احراز صلاحیتها به این دغدغهها توجهی نشده است. اگر قرار باشد مسوولان برگزاری انتخابات به این معیارها متعهد باشند، باید منتظر یک تحول اساسی در رسیدگی به وضعیت صلاحیت بود. البته برای آگاهی از این ابهام باید منتظر چشمانداز آینده و تحولات بعدی باشیم.
کنشگری اصلاحطلبان در انتخابات فعلی هم بحثهای بسیاری را ایجاد کرده است. بسیاری از چهرههای برجسته و ژنرالهای اصلاحطلب در انتخابات ثبتنام نکردند. این عدم حضور از سوی لیدرهای اصلاحطلب چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا به نفع جریان اصلاحات است یا رد صورت افزایش تایید صلاحیتها یک فرصت از دست رفته محسوب میشود؟
این موضوعی است که در ایام ثبتنامهای انتخاباتی هم بین اصلاحطلبان مطرح و درباره آن بحث شد. در اردوگاه اصلاحطلبی دو نگاه کلی وجود داشت؛ یک نگاه این بود که رفتار حاکمیت در برگزاری انتخابات در گذشته سنجیده شده، بنابراین دیگر امیدی به انتخابات نیست و باید اساسا از ورود به عرصه انتخابات استنکاف ورزید. در مقابل این نگاه، دیدگاه دومی هم وجود داشت که هر چند در مقدمات اشتراکاتی با جریان نخست داراست، اما معتقد بود باید هزینه برگزاری انتخابات غیراستاندارد را در کشور بالا برد. اگر قرار است انتخابات غیراستاندارد برگزار شود، همه کسانی که خودشان را واجد ویژگی ورود به مجلس میدانند و تصور میکنند صاحب فکر و اندیشه هستند، باید در انتخابات داوطلب شده، ثبتنام کنند؛ اگر مجال رقابت پیدا کردند، راه را ادامه دهند، اگر هم مجالی حاصل نشد، چیزی برای اصلاحطلبان از دست نمیرود. مضاف بر اینکه اراده و نگاه مجریان و برگزارکنندگان انتخابات هم به چالش کشیده شده و در معرض داوری مردم قرار میگیرد.
شما ذیل کدام یک از این گروهها و جریانات اصلاحطلب قرار داشتید؟
بنده ذیل کسانی قرار دارم که نگاه دوم را میپسندند. امروز هم تصور میکنم اگر تعداد بیشتری از اصلاحطلبان خصوصا از چهرههای شناخته شده اصلاحطلب در انتخابات شرکت میکردند به صواب نزدیکتر بود، چراکه این مشارکت هم مبتنی بر روح اصلاحطلبانه بود و هم فواید بیشتری برای جامعه داشت. چه منجر به حضور در انتخابات میشد و با تایید این افراد مبارزهای جدی شکل میگرفت و چه ردصلاحیت میشدند و عملا امکان حضور در انتخابات را نمییافتند، اما متاسفانه اقلیتی از گروهها و چهرههای اصلاحطلب متقاعد به منطق دوم شدند و در انتخابات ثبتنام کردند و باقی...
طیف اصلاحطلبی که بر عدم کنشگری تاکید دارند، ضرورت جامعهمحوری اصلاحات را مطرح کرده و میگویند، باید در پی آنچه که جامعه میخواهد حرکت کرد. به نظر شما فعالان سیاسی باید دنبالهروی جامعه باشند یا جامعه را به دنبال خود بکشند و ارتقا دهند؟ حتی اگر قرار باشد به دنبال جامعه حرکت کرد، این پیروی باید از کدام طیف جامعه باشد؟
من فکر میکنم جامعهمحوری یعنی به دنبال مطالبات اقشار مختلف جامعه رفتن و در آن جهت گام برداشت. اولا من منافاتی بین این موضوع (جامعهمحوری) با مشارکت در انتخابات نمیبینم، اینگونه نیست که یا باید در انتخابات شرکت کنید یا بنا را در فعالیت سیاسی مبتنی بر این امر قرار دهید که از مطالبات اقشار گوناگون دفاع کنید. اساسا مشارکت در انتخابات یکی از مهمترین راههای پیگیری مطالبات اجتماعی است. من این گزارهها را مقابل هم نمیبینم. از سوی دیگر اظهاراتی مطرح میشود که با جامعهمحوری فرق دارد. مردم شاید اقبالی به مشارکت در انتخابات نداشته باشند، به این جهت برخی از اکثریت جامعه تبعیت کرده و در انتخابات حضور پیدا نمیکنند. از نظر من این دیدگاه هم محل اشکال دارد. انتظاری که از یک نیروی سیاسی پیش رو و متعهد به مصالح کشور وجود دارد، آن است که مصالح ملی، مردم و کشور را تحلیل کرده و برمبنای آنچه تامینکننده این مصالح است، مشی سیاسی خود را دنبال کند. این مشی سیاسی حتی اگر مورد قبول اقشاری از مردم نباشد، وظیفه او است که اقشار جامعه را به حضور در عرصه انتخابات و این مسیر قانع کند. از نظر من طریق صحیح سیاستورزی همین است. حتی اگر فرض کنیم جامعه به دلیل تجربیات قبلی، رغبتی به حضور در انتخابات ندارد، یک نیروی اکتیو و حرفهای سیاسی ابتدا باید تحلیل درستی از شرایط و چگونگی تحقق منافع ملی از طریق مشارکت داشته باشد و بعد برمبنای این تحلیل جامعه را نیز قانع کند که مشارکت افزونتر، منافع پایدار کشور و جامعه را محقق میکند. به نظرم یک حرکت متعهد اجتماعی و سیاسی، این ویژگی را دارد، وگرنه تبعیت از آنچه که مردم فکر میکنند، رسالت نیروی سیاسی نیست و نیروی سیاسی را به قطرهای از دریای مردمی بدل میکند و آوانگارد بودن این قشر سیاسی را منتفی میکند.
فرض کنید روند فعلی ردصلاحیتها در هیاتهای نظارتی و شورای نگهبان هم ادامه داشته باشد. به نظر میرسد برخی طیفهای سیاسی چپ به جز انتخابات دستور کار ویژهای ندارند. اصلاحات به جز انتخابات در کدامین وادیها باید گام بردارد؟ پلن بعدی برای اصلاحات پس از ردصلاحیتها چه میتواند باشد؟
این پرسش را باید از افرادی بپرسید که از ابتدا پلن انتخابات و مشارکت انتخاباتی را از روی میز برداشتهاند. آنها باید بگویند چه پلنی جایگزین این عدم حضور دارند. برداشت من این است که فعالیت سیاسی هیچ طیفی نباید معطوف انتخابات به تنهایی باشد. پیگیری مطالبات اجتماعی، توسعه فعالیتهای مدنی، رشد فعالیتهای رسانهای، نقد قدرت، تحلیل عملکرد حاکمیت و... وجود دیگری از فعالیتهای سیاسی هستند که در کنار پلن مشارکت در انتخابات همواره باید مطرح باشند. البته به جهت اهمیتی که انتخابات دارد و نقش راهبردی انتخابات در بهبود و اصلاح نظام تصمیمسازیهای کشور، حتی اگر انتخابات با برخورد انقباضی حاکمیت روبهرو شود، اصلاحطلبان موظفند تا برگ انتخابات را از دستور کار خود حذف نکرده و همچنان بر ضرورت برگزاری انتخابات آزاد و استاندارد پافشاری کنند. همه مساعی و توان خود را باید برای اعمال فشار برای تحقق این مطالبه به کار بندند. ما چارهای جز این نداریم که پای بفشاریم بر ضرورت برگزاری یک انتخابات استاندارد که میتواند رافع بسیاری از مشکلات امروز کشور باشد. عدم موفقیت در به کرسی نشاندن این مطالبه، دلیل بر خارج کردن این موضوع از دستور کار یا خارج شدن از تلاش از این عرصه نیست. در کنار سایر کارهایی که میتوان و باید انجام داد، توجه به موضوع انتخابات و تلاش برای برگزاری انتخابات آزاد و استاندارد هم باید در دستور کار اصلاحطلبان قرار گیرد.