دبیر علمی باستان گرایی حوزه علمیه قم مدعی شد؛ کوروش پیامبر نبوده و اصلا وجود نداشته است. وی همچنین در اظهارات خود در تلویزیون اینترنتی "پاسخ" مدعی شد: ذوالقرنین کوروش نیست و این پادشاه بزرگ ایران را اشغالگر خواند.
به گزارش دیده بان ایران، متن اظهارات حجت الاسلام غلامرضا نوادری، دبیر علمی گروه زرتشت و باستان گرایی حوزه علمیه قم در تلویزیون اینترنتی «پاسخ» وابسته به مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزههای علمیه در ذیل آمده که مشروح این اظهارات و ادعاها به تفصیل توسط این مقام حوزوی طرح شده است.
غلامرضا نوادری درباره «زرتشت شناسی» در حوزههای علمیه گفت: در حوزههای علمیه رشته تحصیلی «زرتشت و باستان گرایی» در سطح سه آموزشی توسط اساتید خبره تدریس میشود تا اساتید و مبلغین متخصصی در راستای شناخت هرچه بیشتر این موضوع تربیت گردد.
حجت الاسلام غلامرضا نوادری گفت: «باستان» که در قرآن کریم به «اساطیر الاولین» از آن یاد شده است همان عهد قدیم و عهد عتیق میباشد. باستان گرایی تفکری بود که از غرب وارد ایران شد و مفهومی جدید به شمار میآید. گرایش به باستان، گذشته و قدیم در جهت بهره گیری از تجارب آن همواره وجود داشته است. اما آنچه روشنفکران در قرون نوزدهم و بیستم روی آن تأکید داشتند یک مفهوم غربی و برآمده از فرهنگ اومانیستی بود که انسان را محور قرار داده و خدا را فاقد هرگونه دخل و تصرف در اندیشه، زندگی و دین انسانها میداند.
حجت الاسلام نوادری با اشاره به برخی تعاریف روشنفکران غرب گرا از باستان گرایی اظهار کرد: این اندیشه وقتی وارد ایران شد به صورت یک مکتب فکری تعریف گشت که با تکیه بر مفاهیم باستانی همچون نژاد، دین و فرهنگ قرار است نظم و طرح جدیدی را به کل جامعه در لایههای سیاسی، اجتماعی و تمام زیرمجموعههای آن بدهد.
وی افزود: هر طرح جدیدی برای جوامع مختلف یا به صورت نو و بدون هرگونه سابقه تاریخی میآید و یا بالعکس دارای ریشههایی در دل تاریخ است. روشنفکران معتقد به باستان گرایی میگویند ما قرار است طرح جدیدی ایجاد و ابداع کنیم، اما بر اساس فرهنگی که در ایران باستان وجود داشته است.
دبیر علمی گروه زرتشت و باستان گرایی حوزه علمیه قم ضمن پرداختن به چرایی به وجود آمدن باستان گرایی در ایران خاطرنشان کرد: اگر علل پدید آمدن باستان گرایی را به خوبی نشناسیم، نمیتوانیم آثار بعدی آن را هم به خوبی بشناسیم و در مورد این مسئله نیز دچار عادی انگاری خواهیم شد. در اواخر قرن هجدهم یا اوایل قرن نوزدهم میلادی بود که این تفکر وارد ایران شد. در آن دوره که اواخر دوران قاجار بود پس از شکستهای مفتضحانه در جنگ با روسها و دیگر کشورها که حاصل آنها قراردادهای ننگینی همچون ترکمانچای میباشد، کشور ایران در حال اضمحلال بود. در همان دوران عدهای از ایرانیها جهت تحصیل به غرب رفته بودند و آن بلاد و پیشرفتهای آنها را دیده بودند پس از بازگشت از آن جا عدهای از آنها آمدند و اندیشهای غربی و محصول فکر مستشرقان را جویده و نیم جویده به صورتی که تناقضات بسیاری در میان حرفهای آنها دیده میشود، بازتکرار کردند. آنها گفتند که ما با وضعیت اسف باری مواجه هستیم و اینجا بود که آمدند یک سابقه خودساخته و به عبارتی بافتهای را که اگر در تاریخ میگشتند یافته نمیشد به جامعه ایران ارائه کردند.
وی گفت: روشنفکران ایران گفتند که ما سابقهای بسیار درخشان در ایران باستان داشته ایم، اما اکنون به خاک مذلت نشسته ایم؛ این در حالی است که غرب تمام دنیا را مستعمره خود کرده و در اوج پیشرفت قرار دارد. آنها علت وضعیت آن زمان ایران را آمدن اسلام به این کشور اعلام کردند. باستان گراها و سلطنت طلبهای امروزی هم چکیده حرفشان چیزی غیر از همان حرف میرزافتحعلی آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی نیست. همه آن حرف هم همین بود که ما وضعیت بسیار مطلوبی در دوران باستان داشته ایم و علت رسیدن ایران به وضعیت موجود در زمان قاجار آمدن اسلام بوده است. آنها با صراحت میگفتند که اسلام را باید کنار بگذاریم.
حجت الاسلام نوادری با بیان اینکه هواداران باستان گرایی اسلام راستین را همان اسلام داعش معرفی میکنند، یادآور شد: امروز هواداران باستان گرایی همچون «امید دانا» و دیگران اسلام واقعی را همان اسلام داعشی و پیامبر اسلام (ص) را همانند رهبر داعش معرفی میکنند. آنها میگویند این اسلامی که به ایران آمده و با عنوان تشیع در این کشور جای گرفته است، آن اسلام نبوده و فقط تغییر یافته از آن به نفع مجوسها و ایرانیهایی است که از مناطق عرب نشین به ایران آمدند و اگر میبینیم که شیعیان همانند داعشیها نیستند به این دلیل است که از اصل اولیه خودش دور شده است.
وی تصریح کرد: باستان گرایان گفتند که برای پیشرفت ایران میبایست اسلام را کنار گذاشته و به سابقه تاریخی خودمان بازگردیم. دین، نژاد و زبان سه مؤلفه بسیار مورد تأکید روشنفکران بود. این در حالی است که همین نگاه نژادی و ملی گرایانه موجب جنگهای جهانی اول و دوم با خسارتهای عظیم و میلیونها کشته بوده است.
در هیچ منبع زرتشتی اصلاً اسمی از کوروش وجود ندارد
این پژوهشگر حوزوی با تأکید بر ساختگی بودن «روز کوروش» بیان داشت: باید دانست که در هیچ منبع زرتشتی اصلاً اسمی از کوروش وجود ندارد. اگر سر تا پای شاهنامه و آثار دیگر شاعران بزرگ ایران همچون حافظ و سعدی را بگردیم هرگز نامی از کوروش را نخواهیم دید. فقط و فقط در کتب تاریخی آن هم بر اساس روایات بنی اسرائیلی گاهی در کنار پادشاهانی همچون بهمن و گشتاسب نامی از کوروش میبینیم و آن هم به عنوان استاندار بهمن اسفندیار دیده میشود. در بعضی منابع هم ممکن است به عنوان پادشاه ظهور و بروز داشته باشد، اما وقتی در منابع زرتشتی اصیل و شاهنامه نامی از آن برده نشده است این امر سالبه به انتفای موضوع میباشد؛ لذا این همه تبلیغات و قائل شدن به جایگاه پیامبری برای کوروش به هیچ وجه دارای سندیت نیست.
وی در پاسخ به اینکه آیا در ایران باستان پیامبری به نام کوروش وجود داشته است یا خیر، گفت: پیامبری با این عنوان نداشته ایم، اما با استناد به همسان انگاری ذوالقرنین و کوروش و احتمال دادن در مورد اینکه کوروش نیز پیامبر بوده باشد، هواداران باستان گرایی گفتند که پس این کوروش همان کوروش پادشاه ایران است.
حجت الاسلام نوادری در ادامه افزود: روز کوروش برای اولین بار در دهه هشتاد هجری شمسی و در روزنامه شرق مطرح شد. در ابتدا هیچ کس از این موضوع که روز هفتم آبان سالروز تولد کوروش است یا صدور منشور کوروش و یا روز فتح بابِل بوده است، اطلاع نداشت. پس از چند سال گفتند که بر اساس منشور کوروش این روز فتح کشور بابل بوده است. این احساس افتخار در حالی است که حاصل حمله حکومت ایران به کشور همسایه و تصرف خاک آن کشور بوده است و چنین امری همواره مورد مذمت بوده و اشغالگری را هیچ کسی تأیید نکرده و قابل افتخار نمیداند. این اشغالگری آن هم نسبت به کشور همسایهای که هیچ دعوایی با ما نداشته است و در قبال ما مسیر صلح و سازش را اتخاذ کرده با لفظ و مدعای منشور «حقوق بشر» در تناقض است.
وی ضمن بیان اینکه ادعای کشف منشور کوروش اولین بار توسط شخصی به نام «هرمز رسام» مطرح شد، ادامه داد: در قرن نوزدهم فردی با این اسم ادعا کرد که در منطقه بابل قدیم منشور یا گل نوشته یا استوانه گلی دارای نوشتاری را پیدا کرده است. هرچند که او محل کشف این استوانه گلی را در مقاطع زمانی مختلف، نقاط متفاوتی اعلام کرد و این یک تناقض در مورد این منشور است.
دبیر علمی گروه زرتشت و باستان گرایی حوزه علمیه قم اظهار کرد: امروزه برخی از مورخین میگویند به دلیل عدم انجام آزمایشات صحت سنجی آثار باستانی بر روی منشور کوروش نمیتوان سندیت و اصالت آن را به ضرس قاطع تأیید نمود. البته ما هم در حد یک احتمال اصالت این منشور و گل نوشته را تأیید میکنیم.
وی با برشمردن برخی از تناقضات موجود در اندیشههای باستان گرایان خاطرنشان کرد: این افراد برخلاف اینکه ادعای «گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک» را دارد، اما برای اینکه تب و تاب این جریان از بین نرود حتی به روایات امام صادق و امیرالمؤمنین علیهما السلام هم رحم نکرده و در سایتها و شبکههای اجتماعی و کانالهای متبوع خود همان روایات را به دروغ تحت عنوان نقل قولهایی از کوروش منتشر مینمایند. در برخی موارد نامههای امیرالمؤمنین (ع) را حتی با ذکر نام مالک اشتر و آوردن عبارت «ای مالک!» در متن منتشر کرده اند. این امر با گفتار نیک مورد ادعای آنها در تناقض کامل است. زیرا گفتار نیک شامل صداقت و عدم دروغ گویی است.
حجت الاسلام نوادری افزود: در دروغ پردازی دیگری باستان گرایان منتشر کرده اند که از کوروش پرسیده شده سرّ اینکه شما توانستهای دنیا را فتح کنی و چنین حکومت با عظمتی را تشکیل دهی در چه چیزی بوده است؟ او در پاسخ گفته است: "سر این امر در این بوده که دانستم خدایی هست، دانستم که کسی روزی من را نمیخورد و باید به روزی خودم راضی باشم"؛ و این در واقع روایتی معروف از امام صادق علیه السلام است که در پاسخ به اینکه چرا نسبت به این دنیا اعتنایی ندارید، فرموده اند.
وی گفت: مورخان میگویند از دل تاریخ فقط و فقط منشور کوروش و دو کتیبه نوشته روی یک جرز دیوار که در آن آمده است «من کوروش یک هخامنشی هستم»، در دسترس بشر امروز قرار دارد. مابقی اسناد کتابهای تواریخی است که صد سال یا دویست سال بعد نوشته شده است. برای استناد به این کتابها باید سلسله سند آنها بررسی شود و این در حالی است که هرودوت و گزنوفون حداقل صد سال بعد از کورش آمده اند این کتابها را نوشته اند و هیچ سلسله سندی در متون آنها وجود ندارد. حتی خود هرودوت میگوید که من در مورد تولد کوروش چهار روایت شنیده ام و آن موردی که به نظرم «احتمال» صحت دارد را در کتابم آورده ام.
این پژوهشگر حوزوی منشور کوروش و محتوای آن را به طور کامل شامل تجلیل کوروش از بت بابِل یعنی «مردوک» برشمرد و تصریح کرد: متأسفانه قریب به اتفاق کسانی که اسم کوروش و تاریخ هخامنشی را شنیده اند از محتوای این منشور اطلاع ندارند و نمیدانند درون مایه آن چیست. در این منشور از ابتدا تا انتها کوروش به تجلیل از مردوک بت بابل پرداخته و میگوید به او نماز برده و برایش قربانی میکند. او میگوید من تمام بت خانههای بابل و دیگر شهرها را آباد میکنم. تمامی اساتید دانشگاهی ما همچون دکتر عبدالمجید ارفعی، دکتر شاهرخ رزمجو و دکتر بادامچی که امروز استاد این فن هستند و همچنین ترجمههای خارجی میگویند که در این منشور کوروش به ستایش مردوک پرداخته است.
وی ادامه داد: دوران زیست کوروش همزمان با دوران بعثت حضرت دانیال نبی (ع) بوده و در آن دوران حضرت دانیال (ع) میگوید که باید بت بابل نابود شود و پیروان آن را لعن و نفرین میکند. در تورات نیز آمده است که منجی عالم بشریت وقتی ظهور کند بتخانهها و همین بتهای بابل یعنی بِل و نَبو را نابود میکند. بعد از کوروش نیز فرزندانش و افرادی همچون داریوش نیز بتخانهها را آباد میکرده اند و حرفی از توحید و خداپرستی به میان نیاورده اند.
حجت الاسلام نوادری در پاسخ به این سؤال که آیا ذوالقرنین همان کوروش است یا خیر، گفت: اگر ما بخواهیم بر اساس منشور کوروش نظر دهیم و اگر ثابت شود این کتیبه واقعاً متعلق به کوروش است، دیگر هیچ شک و شبههای برایمان باقی نمیماند که ذوالقرنین کوروش نیست. زیرا در قرآن کریم با صراحت خطاب به پیامبر اسلام (ص) آمده است که «از تو در مورد ذوالقرنین پرسیده خواهد شد... ذوالقرنین عبد صالحی بود». در روایات با سندهای بسیار معتبر هم آمده است که از حضرت علی علیه السلام پرسیده شد ذوالقرنین پیامبر بود، ملِک بود یا ملَک بود؟ و آن حضرت فرمودند: نه ملِک و نه ملَک بود؛ بلکه عبد صالحی بود که خداوند به او عنایت کرد و خداپرستی را در دنیا رواج داد.
وی با تأکید بر اینکه ورود اسلام به ایران موجب رشد و تعالی آن بوده است، اظهار کرد: اینکه گفته میشود آمدن اسلام موجب رخوت و پسرفت تمدن ایران نسبت به دوران باستانی آن شده است فقط در تفکرات امثال آخوندزاده و کرمانی و همچنین مستشرقین دیده میشود؛ و این در حالی است که چنین چیزی اصلاً و ابداً وجود ندارد. در وهله اول باید دانست که کل دوران حکومت هخامنشیان حدود ۲۳۰ سال بوده است و پس از آن حکومت هخامنشی از بین رفت. آیا این از بین رفتن ارتباطی با اسلام دارد؟ خود جامعه ایران و دیگر پادشاهان آن باعث از بین رفتن حکومت هخامنشیان بوده است. کشور ما بعد از حکومت هخامنشی حدود ۱۰۰ سال زیر یوغ حکومتی بیگانه به نام سلوکیه بوده است. پس از آن اشکانیان و سپس ساسانیان روی کار آمدند. حکومتهای بعد از هخامنشیان مرزهایشان به مرزهای فتح شده در زمان حکومت هخامنشی نرسید. پس نمیتوان رخوت جامعه ایرانی را به آمدن اسلام ربط داد.
دبیر علمی گروه زرتشت و باستان گرایی حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: در کتاب معروف «تاریخ علم» نوشته پدر تاریخ علم یعنی جرج سارتُن وقتی عصرها را بر اساس اسامی دانشمندان محوری و بزرگ تقسیم بندی میکند، در هیچ کجای این کتاب چند جلدی اسمی از دانشمندان ایرانی دوران ایران باستان به میان نیامده است. در طول تاریخ ایران باستان هیچ دانشمند مهمی وجود نداشته و از دوران ورود اسلام به بعد شاهد آغاز اعصار علمی فارابی، هیثمی و ابن سینا در این کتاب هستیم.
وی ورود اسلام به ایران را آغاز دوران شکوفایی این کشور دانست و بیان داشت: در ترجمه کتاب تاریخ طبری نوشته دکتر شاپور شهبازی که خودش فردی به شدت باستان گراست، در بخش مقدمه آن مینویسد "ما ایرانیان نیز دوران طلایی را در طول تاریخ داشته ایم و بعد از اینکه اسلام به ایران آمد عصر زرّین ایران شروع شد". این یک اعتراف از سوی فردی است که باستان گرایان او را بسیار مورد استقبال قرار میدهند.
حجت الاسلام نوادری افزود: این همه جریان باستان گرا روی دانشگاه جندی شاپور تبلیغ میکنند. اما این در حالی است که باید دانست که رؤسای این دانشگاه در دوران ساسانیان چه کسانی بوده اند؟ رؤسای آن دانشمندان ایرانی نبوده و طبیبان مسیحی بودند که از روم فرار کرده و به ایران پناه آورده بودند.
وی در ادامه یادآور شد: یکی از دیگر شبهاتی که طرفداران باستان گرایی مطرح میکنند این است که ما چرا با وجود اینکه این همه جشن و آداب و رسوم باستانی و پیامبری زرتشتی و ملی داریم باید آنها را فراموش کرده و به دامن عربها پناه ببریم؟ در پاسخ به این شبهه باید گفت وقتی ما شاهنامه را باز میکنیم میبینیم وقتی زرتشت میآید همه مردم در مقابل او ایستاده و به او میگوییم ما خودمان خدایان، فرهنگ و پادشاه خود را داریم و چه نیازی است پیرو تو و خدای تو شویم. پس این مسئله فقط مربوط به آمدن اسلام و مواجهه ایرانیان با اسلام نیست. حال باید از افرادی که این شبهه را مطرح میکنند پرسید چرا ایرانیان با وجود اینکه فرهنگ و آیین خودشان را داشتند، دین زرتشت را پذیرفتند، پیرو او شدند و دین و فرهنگ و رسوم آبا و اجدادی خود را رها کردند؟ باید به هواداران باستان گرایی یادآور شد که دین به صورت یک فرهنگ در میان جامعه بروز ظاهری مییابد و متن و فرهنگ ناشی از آن هرگز مختص یک قوم و نژاد خاص نیست.
این پژوهشگر حوزوی گفت: وقتی دین جدیدی میآید با باورهایی که متعارض آن است مبارزه میکند. این مبارزه نه حتماً به صورت مسلحانه که به صورت بی اعتنایی به باورهای متعارض ممکن است اتفاق بیفتد. وقتی باورها تغییر کرد آنگاه آداب و رسوم هم تغییر خواهند نمود. به عنوان مثال از زمان هخامنشیان تا حدود یک قرن پیش جشنی در میان زرتشتیها رسم بود که طی آن در یک روز از سال همه آنها از شهر بیرون رفته و حشرات و خزندههای بیابان را کشته و آنها را روی هم تل انبار کرده، به شخص روحانیشان نشان میدادند و آن شخص روحانی هم میگفت که ثواب شما در آخرت این مقدار است. این امر یکی از عبادات زرتشتیها بود که هرگز مورد تأیید اسلام نیست. زیرا قتل عام خزندهها و حشرات صحرا و بیابان که هیچ آزاری برای مردم شهرنشین ندارند، کاری غیراخلاقی است. این را هم باید بدانیم که واژه جشن از نظر لغوی به معنای قربانی، عبادت و ستایش بوده است. سفرنامه نویسان دوران صفویه به این جشن زرتشتی ها، جشن قورباغه کُشان گفته اند.
وی ادامه داد: تا همین یک سده پیش زرتشتیان جشن قورباغه کشان یا به تعبیر خود آنها جشن خرفسترکُشی به معنی کشتن موجودات آسیب رسان را اجرا میکرده اند. آنها میگفتند که اینها مخلوقات اهریمن بوده میبایست کشته شوند. برای کشتن هر گونه آنها مقدار ثواب خاصی را هم در کتاب هایشان نوشته بودند. اما در سده اخیر همین زرتشتیان باورشان تغییر کرده و گفتند که اینها هم مخلوقات خدا هستند و همین حرف موجب شد جشن خرفسترکشی هم تعطیل گردد.
حجت الاسلام نوادری در پایان گفت: وقتی ایرانیها مسلمان شدند این جشنها که در حقیقت ستایش ایزدانی بود که زرتشتیها آنها را به عنوان همکاران خدا قبول داشتند، تعطیل شد. زیرا در آیین زرتشتیها و در کتاب اوستا آمده است که به همان میزان که خدای آنها که اهورامزداست مورد ستایش است میبایست همکارانش همچون ایزد مِهر نیز باید مورد ستایش قرار گیرند. این در حالی است که در اسلام و قرآن آمده است که هیچ مانندی برای خدا وجود ندارد. این جشنها با مسلمان شدن مردم کم کم از بین رفتند و تنها جشنهایی که مظاهر شرک در آنها وجود نداشت مانند جشن نوروز باقی ماند. البته این را هم باید بدانیم که در هیچ کجای اوستا نامی از عید نوروز به میان نیامده است و جشن دینی و زرتشتی نمیباشد و فقط جنبه ملی و سنتی دارد.
اگه وجود نداشت چطور اشغالگر بود؟؟؟؟