دنیای اقتصاد نوشت: چند روز پیش ۳۲ نفر در آتشسوزی مرگبار کمپ لنگرود سوختند و خاکستر شدند. دیروز باقیمانده جنازه ۲۹ نفر از این افراد را که پنج نفرشان خدمه بودند، تحویل خانوادههایشان دادند تا به خاک بسپارند. ابعاد این فاجعه کم از واقعه متروپل آبادان نداشت، اما واکنشهای گستردهای به آن نشد. این کمپ خود مراجعه با مجوز بهزیستی و به صورت قانونی فعالیت میکرد. مدیرش از هر فرد بستریشده، ماهی چهارمیلیون دریافت میکرد.
این فرد، مدرسهای استیجاری از رده خارج شده با در و پنجرههای جوش خورده را گرفته که حتی یک نگهبان نداشت، که مراقب بیماران باشد و کلید داشته باشد. پس فاجعه دامنگیر شد و چهار ساعت مرگبار را برای آدمهای در آتش مانده رقم زد. بررسیها در پنجسال گذشته نشان داده، بیش از ۱۰ مورد آتشسوزی در کمپها اتفاق افتاده و بیش از هفت مرگ مشکوک. نشانهها حاکی از این است که برای این فجایع هیچکس تره هم خرد نمیکند؛ در حالی که این افراد برای رویای رهایی مبارزه میکردند. با اینکه مقامات دولتی و قضایی دستور رسیدگی فوری را دادند، اما بالاخره مشخص نشد که چه بر سر متخلفان این حادثه و نهادهای نظارتی بر آن آمد.
طبق ماده ۱۵ تبصره ۲ مبارزه با مواد مخدر، مسوولان موظف هستند که معتادان بیبضاعت را بهصورت رایگان درمان کنند. پس چطور ممکن است که این افراد با آنکه خود مراجعه بودند با چنین شرایط دردناکی بمیرند؟
پرویز محمدنژاد، نماینده مردم لنگرود هم در اخطاری در جلسه علنی مجلس بیان کرد: «چرا کمپ ترک اعتیاد در لنگرود دچار آتشسوزی شد؟ رعایت نکات ایمنی و امکانات پزشکی از الزامات و پروتکلهایی است که باید رعایت شود. متاسفانه خیلی از این ضوابط رعایت نشده و حفاظتی بر این اماکن وجود ندارد.»
درست پس از آتشسوزی مرگبار لنگرود، ۱۵ آبان فرماندار دلفان لرستان از آتشسوزی در یک مرکز ترک اعتیاد مردان در شهر نورآباد خبر داد. این آتشسوزی پس از اقدام سریع آتشنشانی خیلی سریع اطفا شد و خسارت جانی نداشت، اما باز هم صحه گذاشت بر نبود استانداردهای لازم در کمپهای ترک اعتیاد. پیش از این هم کمپ دیگری در رشت دچار حادثه شده و شعلههای آتش به جان بسیاری از مددجویانش افتاد که بر حسب اتفاق مرگ نداشت و رسانهای نشد.
بررسیها نشان میدهد که در سال ۱۴۰۰ هم حریق در کمپ ترک اعتیاد میامی مشهد ۳ کشته به جا گذاشت و ۲۴ مجروح. این کمپ بیش از ۲۰۰ نفر در حال ترک داشت که میان آتش و دود داشتند دستوپا میزدند. امدادگران توانستند آتش بیامانش را مهار کنند. اما این مهار حتی هشداری نشد بر اینکه سیستم نظارت به کمپها تغییر کند. بیدلیل نبود که همان سال، مدیرعامل سازمان آتشنشانی رباطکریم از حریق یک کمپ دیگر ترک اعتیاد بزرگ در مسیر رباطکریم به پرند خبر دهد. در این حریق یک نفر جان باخت و هرگز تعداد مصدومین آن مشخص نشد. کمپ اعتیاد دیگری در یزد به دلیل همین بیتوجهیها در سال ۱۴۰۰، آتش به جانش افتاد و چندین مددجو را راهی بیمارستان کرد و تنها نوشتند که این حادثه تلفات نداشت.
سال بعد بار دیگر در دیماه آتشنشانان با تجهیزات به سمت حادثهای در گویم شیراز روانه شد. این حادثه مرگ به همراه نداشت، اما نشان داد که چه اندازهای تشکیلاتی از این دست که نباید کم از بیمارستان داشته باشد، بی در و پیکر است و معتادان در سولهای محبوس شده و با کمترین امکانات روز را به شب میرسانند. دو سال پیش از این آتشسوزی ما باز هم شاهد اتفاق دردناک دیگری در قزوین بودیم.
مرکز ترک اعتیاد اقبالیه که مخصوص زنان بود در یک حادثه آتشین ۲۴ نفر سوخته را راهی بیمارستان کرد. این نه نخستین بار بود و نه آخرین بار. سال پیش از آن در منطقه آبشورک بندرعباس یک نفر در آتش سوخت و بقیه مددجویانش مصدوم شدند و راهی بیمارستان.
سال ۱۳۹۵ هم در بناب آذربایجان شرقی کمپ دیگری در دام آتش افتاد و مددجویانش در حالی که فریاد میزدند از میان شعلههای آخر بیرون زدند و شانس با آنها یار بود که چنگال مرگ گریختند. در همان سال هم در ایلام دو نفر در آتشسوزی کمپ ترک اعتیاد دیگری سوختند و راهی دنیای مردگان شدند. محمدرضا جلالی، یکی از کارشناسان ترک اعتیاد به «دنیای اقتصاد» میگوید: «این تنها مواردی است که رسانهها منتشر کردند. طی سالها گزارشهای متعددی از آتشسوزی در کمپها داده شده که تا امروز پوشش خبری نداشتند.»
کمپهای ناایمن کم نیستند. بارها گزارشهایی داده شده از مرگهای مشکوک در کمپها یا معتادانی که زیر مشت و لگد مددکاران له میشوند. یکی از آخرین گزارشهایی از این دست مربوط میشود به کمپ ترک اعتیادی در شهرک غرب که مرد جوانی در آن بستری شده و با وضعیت جسمی نامناسبی به بیمارستان منتقل شد، اما تلاش برای نجات او بیفایده بود و سرانجام به کام مرگ رفت. آثار ضرب و شتم در پیکر بیجان او دیده میشد و قاضی محمدمهدی براعه دستور رسیدگی به آن داد و کمپ پلمب شد، اما آیا این مساله به این شکل حلوفصل میشود؟
یکی از افرادی که در کمپ لنگرود بستری بوده میگوید که غذای کافی دریافت نمیکردند و اگر خانوادهاش شیرینی یا غذا برایش میآوردند به او نمیدادند و اصلا معلوم نیست که چه روش درمانی را به کار میبردند.
جلالی میگوید: «واقعیت این است که این کمپها محلهایی هستند که افرادی با شرایط روحی و جسمی نامناسب در آنها نگهداری میشوند و، چون طاقت ماندن در این موقعیت را ندارند گاهی ممکن است که به عمد آنجا را آتش بزند. از طرف دیگر افرادی که این کمپها را راهاندازی میکنند معمولا شناخت درستی از موقعیت روحی و جسمی این افراد ندارند و، چون درآمد بالایی ندارند و نظارتی بر عملکرد آنها نیست چندان در بند رعایت استانداردهای ایمنی نیستند.»
این کارشناس ترک اعتیاد بر این باور است که در جهان امروز هفتاد تا هشتاد درصد روشهای کمپ پاسخگو نیستند. درمان سوء مصرف چند وجهی است. اگر ما مددجو را یک ماه در مکانی نگهداریم و بعد برگردد به شرایطی با عادات قبلی نگفته پیداست این درمان شکست خورده است. اگرچه برخی از کمپها هم مناسب هستند، اما مساله این است که مددجو باید افکار و عاداتش تغییر کند. پرهیز مداری ناموفق است.
به نظر من درمانهایی که در دنیا مرسوم است درمان دارویی و تلفیق با درمانهای روانشناسی است، اما متاسفانه دستگاههای مربوطه دولتی فشارهای زیادی به مراکز ترک اعتیاد میآورند. مساله، اما این است که کمپهای ترک اعتیاد زیرنظر سازمان بهزیستی قرار دارند و مجوز خود را از آنها دریافت میکنند، اما واقعا بازده آنها هم بالاست؟ ابزارهای نظارتی سازمان بهزیستی چگونه عمل میکند؟ آیا اکنون زمان این نیست که آتشسوزی معتادان تمام شود؟