درست است؛ همه ما از داشتن رابطهای عمیق به سریالهای مورد علاقه مان لذت میبریم تا مشغلههای روزمره را فراموش کرده و سرگرمی لذت بخشی داشته باشیم. اما گاهی اوقات، واقعاً به دنبال چیزی بیشتر هستیم. در این موارد، ما به دنبال سریالهایی هستیم که از زشت بودن، نامربوط بودن، ناراحت کننده بودن، یا کاملاً عجیب بودن نترسند. سریالهایی که زیر پوست شما رفته و باعث میشوند پس از پایان تماشایشان، مدتها حیرت زده به دوردست خیره شوید.
خوب، اگر ناراحتی شدید و دیدگاههای له شده مورد علاقه شماست، پس ما بهترین سریالهای تلویزیونی را برای شما داریم. در این فهرست برخی از گیج کننده ترین، شومترین و حال بهم زنترین سریالهایی که تا به حال به صفحه نمایش تلویزیون آمده اند، به چشم میخورند. در حالی که این سریالها برای افراد نازک دل مناسب نیستند، اما به همان اندازه تماشای آنها اهمیت دارد.
اما دقیقاً چه چیزی باعث میشود که یک سریال با وجود اینکه کاملاً غیرقابل تماشا است، ارزش تماشا کردن داشته باشد؟ از یک طرف، نویسندگی بی نقص و بازیهای برجسته میتوانند ظرافت را به هر روایت بیاورند و حتی آزاردهندهترین سناریوها را کاملاً جذاب جلوه دهند. علاوه بر این، جهت باید به اندازه کافی مشخص باشد تا شما را در هر فضای پرفراز و نشیب و هدف روایی پیچ در پیچ غرق کند. بنابراین، اگر جرات این را دارید که از محدوده امن خود فراتر بروید و چیز جدیدی را تجربه کنید، این فهرست از تکان دهندهترین سریالها را تماشا کنید.
۱۳ دلیل برای اینکه سریالی از نتفلیکس در سال ۲۰۱۷ است که از طریق لنز شخصیتهای نوجوان خود به طور شفاف و مستقیم با ترومای خودکشی مواجه میشود، سریالی که به خاطر تصویر سازی خشن و ناراحت کننده و الفاظ رکیک فراوان، مصرف مواد مخدر و محتوای جنسی اش در برخی مدارس ممنوع شده است. کاترین لانگفورد شاید در داستان این سریال زنده نباشد، اما شخصیت اصلی ماجراست. هنگامی که کلی جنسن مجموعهای از نوارهای ضبط شده را دریافت میکند که توسط همکلاسی مرحومش، هانا بیکر خطاب به او تهیه شده است و ۱۳ دلیل برای اینکه چرا او جان خودش را گرفته است را توضیح میدهد، داستان او را در مجموعهای از فلش بکها تماشا میکنیم.
هر نوار و در نتیجه هر اپیزود، روی فردی تمرکز میکند که هانا را آزار داده و یک قدم دیگر او را به سمت خودکشی سوق داده است. این سریال به خاطر اینکه در به تصویر کشیدن سوژههای مهم و قابل توجهش، بی محابا و درست عمل میکند، جنجال برانگیز شده است. اما این صداقت برنامه بود که تحسین بسیاری را برانگیخت. ۱۳ دلیل برای اینکه با شخصیت محور بودن بیش از پیش جذابتر شد. اگر چه تماشای آن دشوار است، اما ۱۳ دلیل برای اینکه یک سریال تلویزیونی است که تماشای آن برای هر کسی ضروری به نظر میرسد.
درامهای جنایی روا شناختی اغلب کمی بن مایههای ناراحت کننده و حقایق تکان دهنده دارند؛ و وقتی سریالی با این شرایط در مورد یک مادر و بی توجهی او به بچه هایش باشد، چطور میشود بعد از تمام شدن داستان، شوکه نشوید و سر جایتان میخکوب نشده باشید؟ با حضور سه بازیگر ستاره در نقشهای اصلی سریال اشیای تیز یا چیزهای تیز، سمی بودن فضای شهرهای کوچک و خانوادههای ناکارآمد را با القای هیجان و تعلیق به آنها تشریح میکند.
بعد از اینکه خبرنگار کامیل پریکر با اکراه به زادگاهش در میزوری برمی گردد تا ماجرای قتل دو دختر خردسال را حل کند، با خاطرات دردناک خودش مواجه میشود. یک مادر کنترل گر و یک خواهر ناتنی کینه توز را به این ملغمه اضافه کنید و چیزی که به دست میآورید هشت قسمت پرتنش از یک سریال تکان دهنده است.
ژان مارک واله، کارگردان سریال، به خاطر ساخت یک فضای گوتیک جنوبی در هر فریم که سریال را ملموستر و پیچیدهتر میکند، شایسته تحسین است. علاوه بر این، ایمی آدامز به عنوان نقش زن اصلی داستان، بازی فوق العاده تحسین برانگیزی در این سریال دارد.
متل بیتس که دنبالهای مدرن بر فیلم روانی (Psycho) ساخته آلفرد هیچکاک در دهه ۱۹۶۰ است، عمیقاً به روان آشفته قهرمان اصلی خود، نورمن بیتس، میپردازد. ما وحشت و رنج محض سالهای نوجوانی او را در پنج فصل مشاهده میکنیم. متل بیتس که با شروع زندگی نورمن در کنار مادری آزارگر و کنترل گر به نام نورما آغاز میشود، نگاهی به پسر خرد شده و رنج کشیدهای است که زیر پوست تمام بدیهایی که پس از بزرگ شدن انجام میدهد، پنهان شده است. با نگاهی به دلیل اصلی وخیم شدن وضعیت روحی او تا این حد شدید، طرفداران نورمن را با دیدی جدید درک میکنند.
در حالی که فردی هایمور حس آشنا و در عین حال ترسناکی را به شخصیت نورمن القا میکند، ورا فارمیگا، بازیگر نامزد جایزه امی، نورما را همزمان سلطه جو و رقت انگیز به تصویر میکشد. تماشای رابطه مهرطلبانه و وابسته این دو بسیار ناراحت کننده است، اما یک پویایی شگفت انگیز نیز در خود دارد که میتوان از آن چیزهای زیادی آموخت.
احتمالاً تا به حال صدها بار این جمله را شنیده اید، اما بیایید یک بار دیگر آن را مطرح کنیم: «حقیقت عجیبتر از داستان است»؛ و شکارچی ذهن مجموعهای است که این واقعیت را با نقبی عمیق زدن در داستان ماموران واقعی اف بی آی، هولدن فورد و بیل تنچ اثبات میکند. ظاهراً در دهه ۱۹۷۰، این دو بخشی از واحد علوم رفتاری اف بی آی بودند و بخشی از کار آنها مطالعه الگوها و روان مجرمان رده بالا بود.
در این مجموعه همچنین، فورد و تنچ با یکدیگر همکاری میکنند تا در مورد ذهنهای سایکوپاتیک تحقیق کرده و قاتلان زنجیرهای بدنام را به منظور حل پروندههای جدید و در حال تحقیق، با خود همراه سازند. در حالی که خود این داستان، حالتان را خراب میکند، این روایت متدیک و فرآیند بازجویی دقیق انجام شده توسط این کارآگاهان است که شما را تا انتها آزار میدهد. با این حال، اگر واقعاً میخواهید درک کنید که چه چیزی انسان را به انسان تبدیل میکند، شکارچی ذهن یک سریال ضروری برای تماشا است.
یک درام جنایی دیگر، اما در قالب آنتالوژی، فصل اول کارآگاه حقیقی خود به ورطه یک پرونده پر پیچ وخم و ترسناک سقوط میکند. ظاهراً در سال ۱۹۹۵، کارآگاهان راستین “راست” کوهل و مارتین “مارتی” هارت مامور رسیدگی به پرونده قتل یک روسپی به نام دورا لانگ شدند. حالا، ۱۷ سال بعد، این دو هنوز هم روی همان پرونده قاتل سریالی تمرکز دارند، در حالی که هنوز مشغول مبارزه و کنار آمدن با شیاطین و گذشته خودشان هستند. کارآگاه حقیقی گاهی اوقات میتواند به طرز غیرقابل تحملی ترسناک شود، شخصیتها قطعاً قابل درک و دوست داشتنی نیستند و تماشای به تصویر کشیدن خشونت بر علیه زنان نیز دشوار است.
با این حال، دیدن دیوانگی محض ذهن انسان و اینکه تا چه حد میخواهد به دیگری درد وارد کند، بسیار جذاب است. متیو مک کانهی و وودی هارلسون نقش نیهیلیستهای ابدی، همان کارآگاهان داستان، را بازی میکنند؛ و فصل دوم با حضور ستارگانی، چون ریچل مک آدامز، کالین فارل و وینس واون قدرت ستارگی خود را گسترش میدهد. این سریال در فصل دوم خود دچار افت شد و علیرغم بهتر شدن در فصول بعدی، همچنان فصل اول بهترین فصل این سریال است که نباید از دست بدهید.
اوزارک که شاید یکی از جذاب ترین، تاریکترین و غنیترین برنامههایی باشد که نتفلیکس تا به حال تولید کرده است، داستان خانواده بیرد را در ماجراجویی مرگبار خود دنبال میکند. جیسون بیتمن در نقش مارتی بیرد، یک برنامه ریز مالی ظاهراً ساده است که ناگهان با تهدید مرگ خود و خانواده اش مواجه میشود، پس از آن که طرح پولشویی او و شرکایش به مسیر خطرناک و غیرمنتظره میرود. مارتی که حالا مجبور است به همراه خانواده اش از شیکاگو به یک مجموعه تفریحی تابستانی در اوزارکس نقل مکان کند تا جان خود را نجات دهد، باید در عرض پنج سال بیش از ۵۰۰ میلیون دلار را پولشویی کند.
در حالی که او اتحادی نه چندان بی دردسر را با یک کسب وکار محلی شکل میدهد، مغازهای تاسیس کرده و فعالیتهای غیرقانونی اش را آغاز میکند، اما شکافهایی در زندگی شخصی او شکل میگیرد و هر لحظه خطر مرگ و نابودی در بالای سرش ظاهر میشود. اوزارک به طور مستمر پرتعلیقترین اپیزودهای تاریخ تلویزون تا به حال را داشته است. این سریال به شکل یک بازی ترسناک که در آن هر شخصیت تنها یک تکه از پازلی بزرگتر است، روایت میشود. لحن غم انگیز و تاریک آن تاثیری بر این واقعیت ندارد که این مجموعه بی نقص ساخته شده و واقعاً فوق العاده و بی نظیر است.
سریال داستان عامه پسند که توسط جان لوگان ساخته شده، یک مجموعه درام ترسناک است که سه فصل را در بر میگیرد. این سریال به خاطر ترکیب چهرههای ادبی نمادین با یک فانتزی گوتیک و قرار دادن آنها در یک محیط عصر ویکتوریایی، سریالی کاملاً خلاقانه محسوب میشود. برای سادهتر کردن روایت، این سریال حول محور پزشکی به نام ونسا ایوز است که یک واسطه روانی برای ارتباط دادن دنیای واقعی با تعدادی از شخصیتهای محبوب قدیمی مانند دوریان گری مرموز، ون هلسینگ، دانشمند ویکتور فرانکنشتاین، کنت دراکولا و دکتر جکیل نیز هست.
او از آنها میخواهد تا تهدیدهای ناشی از قاتلان فراطبیعی را بررسی کنند. اگر چه چنین فضایی ممکن است برای طرفداران ژانر وحشت فریبنده و وسوسه برانگیز به نظر برسد، اما در واقع تماشای این مجموعه بسیار ترسناک و ناراحت کننده است. صحنههای وسیع و فیلمبرداریهای پر زرق و برق آن، معماهای درهم پیچیده را خشن تر، تاریکتر و بدیعتر میکند.
اعتقاد بر این است که داستان سرایی آنتالوژی به دلیل مدت زمان کوتاهی که دارد، توجه کامل شما را جلب نمیکند. اما آینه سیاه این باور را با ترسناک و گیج کننده بودن خود بی اعتبار میسازد. این سریال نگاهی مدرن و با تکنولوژی بالا به عشق، جنسیت، روابط و مصرف اطلاعات در عصر مدرن دارد. ما به عنوان انسان، امروزه بیش از هر زمان دیگری به فناوری وابسته هستیم؛ و اگر شما کسی هستید که احساس میکنید کاملاً با بصیرت و باملاحظه هستید، آینه سیاه باعث میشود که دقیقا عکس آن را حس کنید.
زاییده ذهن خلاق چارلی بوکر، این سریال نتفلیکس تلاش میکند تا آیندهای را پیش بینی کند اگر ما همچنان با همان سرعتی که امروز هستیم، به نفس کشیدن، خوردن و زنگی کردن در محدوده یک محیط تکنولوژیک ادامه دهیم، به زودی به آن خواهیم رسید. این سریال که با هر قسمت مستقل بیش از پیش نگران کننده و قابل درک میشود، ثابت میکند که گاهی ترسناکترین مکان فراتر از ستارهها یا قبر نیست و همین دنیای امروزی به زودی میتواند کابوسترین سناریویی باشد که در ذهن هر کسی وجود دارد.
مایک فلاناگان، کارگردان کهنه کار ژانر وحشت، پیچشی مدرن به داستان ارواح کلاسیک سال ۱۹۵۹ به همین نام نوشته شده توسط شرلی جکسون، نویسنده مشهور داستانهای ترسناک میدهد. با توجه به این ارتباط، مطمئناً خود سریال چیزی جز مسحور کننده نخواهد بود. طرح اصلی این مینی سریال تلویزیونی به این شکل است: خواهران و برادران کرین در عمارتی بزرگ میشوند که به خاطر جن زدگی مشهور میشود. در طول دوران کودکی، این کودکان با حضوری ماوراء الطبیعه در سر یا در برابر چشم هایشان مواجه میش. ند. حالا آنها به عنوان بزرگسل مجبور میشوند در همان عمارتی که آنها را خرد کرده دوباره با هم دیدار کنند.
تیموتی هاتن، کارلا گوگینو، کیت سیگل و هنری توماس در سریال تسخیرشدگی خانه هیل بازی میکنند، اما این سریال اولین نقش بزرگ ویکتوریا پدرتی نیز هست و او به طور بی نقصی ترس و اندوه را با شخصیت خود ترکیب میکند و این پایان ویرانگر را به اوج میرساند. با وجود تغییر جدول زمانی و مطالعه عمیق ذهنهای ناخودآگاه شخصیت ها، با تماشای این سریال درک میکنیم که چرا تماشای داستان جکسون تا این حد ناراحت کننده و تکان دهنده است.
در طول سال ها، بازسازیهای متعددی از شخصیتها و خط داستانی در رمانهای توماس هریس صورت گرفته است. هانیبال یک درام سه فصلی است که برای اولین بار در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. این سریال توسط برایان فولر ساخته شده و حول محور بازی ترسناک موش و گربهای میچرخد که توسط دکتر هانیبال لکتر روانپزشک قانونی طراحی شده، کسی که ممکن است در ظاهر یک دکتر معمولی به نظر برسد، اما در واقع او یک قاتل زنجیرهای آدمخوار دارد.
با پیدا کردن فرصت کمک به اف بی آی و پیوستن به ویل گراهام در بازجویی از مجرمان، لکتر این موقعیت را غنیمت شمرده و میپذیرد، غافل از اینکه این همکاری، او را به ملاقات با فردی میکشاند که واقعاً او را درک میکند. هیو دنسی و مدس میکلسن از بازیگران اصلی این سریال هستند که با بازیهای خود، به معنای واقعی کلمه درخشیده و شما را تا سر حد دیوانگی میترسانند، در حالی که نمیتوانید چشمتان را از صفحه نمایش و اتفاقات هولناکی که رخ میدهند بردارید. نحوه تبدیل قتلهای باشکوه به وعدههای غذایی در کنار آسیبهای روانی و تاکتیکهای دستکاری ذهن به یک اندازه هولناک و تماشا نکردن آن دشوار است.
منبع:روزیاتو