عباس عبدی در اعتماد نوشت: یکی از فعالان اصولگرا که جزو السابقون آنها محسوب میشود، اخیرا گفتهاند که «رهبر انقلاب بر سلامت، رقابت و مشارکت در این دوره تاکید دارند. مشارکت در این دوره برای ما بسیار مهم است و بالا رفتن مشارکت مهمتر از نوع انتخاب است. حتی میتوان گفت مشارکت بالا از انتخاب اصلح هم مهمتر است. همه ما موظف هستیم که تلاش کنیم تا این افزایش مشارکت اتفاق بیفتد.»
در این یادداشت میکوشم که این رویکرد را نقد کنم. نه به این علت که مشارکت بالا را مفید نمیدانم. برعکس. مثل هر کس دیگر معتقدم که اگر انتخابات به درستی برگزار شود، ایستادن مردم در صفهای رای بسیار پرشور و پرنشاطتر از ایستادن در صف یارانه و نان خواهد بود. ولی نقطه آغاز و ورود به مساله انتخابات بالا بودن مشارکت نیست.
اتفاقا یکی از انتخابات با مشارکت بالا در سال ۱۳۸۸ رخ داد (فارغ از تعداد رسمی اعلام شده، واقعا پرشور بود) که عوارض وحشتناک آن را همگان شاهدیم. شاید بگویید که اصلاحطلبان زیرش زدند و مقصر هستند. این ساده کردن ماجرا است، چون آن انتخابات را باید در قالب درگیری و تعارض و نه رقابت فهمید. هنگامی که اکثریت اعضای نهاد نظارتی انتخابات از یک نامزد حمایت کنند، خوب اولین تیشه را به ریشه انتخابات زدهاند.
شما همین الان احمدینژاد را جلوی چشم خود دارید. او نه با سال ۱۳۸۸ که حتی با سال ۱۳۸۴ هم هیچ تفاوت بنیادی نکرده است. همین آقای گوینده این نظرات پادرمیانی کرد تا برای شهرداری تهران تایید شود و گمان میکردند، مسیح منجی اصولگرایان را یافتهاند.
او با همین ویژگیها و رویکردهای کنونی در آن انتخابات حاضر شد. قصد من این نیست که بگویم اصلاحطلبان اشتباه نکردند، در این مورد مفصل نوشتهام. هدف اصلی این است که بگویم مشارکت بالا لزوما مساله ما را حل نمیکند. خیلی ساده میتوان مردم را به نحوی مجبور به شرکت کرد. یا این کارناوالهایی که در این دورهها در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ راه انداختهاند و شام و ناهار میدهند هم بیتاثیر در مشارکت نیست.
یا مثل انتخابات ۱۴۰۰ که اصولا رای حدود ۱۴درصد افراد باطله بود، ولی آقایان آن را به نام مشارکت فهمیدند؟! به علاوه اگر مساله مشارکت مهم است، بفرمایید که چرا میزان نسبت مشارکت واقعی سال ۱۴۰۰ نسبت به ۱۳۹۶ و ۱۳۹۲، نصف شده است؟! شاید هم کمتر. حتما میگویید عملکرد روحانی چنین بوده؟ پس دیگر جای نگرانی نباید داشته باشید که عملکرد فراانتظار این ۳۰ ماه اخیر تا انتخابات، مردم را فوج فوج پای صندوق میکشاند.
مساله انتخابات نه بالا بودن مشارکت بلکه معنادار بودن آن است. اتفاقا در نقلی که از مقام رهبری شده دقیقا به سه نکته اصلی اشاره کردهاند که سومی مشارکت و من یک مورد هم میافزایم. کافی است به همین رفتار نماینده تبریز جلوی آموزگاران نگاه کنید؛ آیا ممکن است که در یک انتخابات متعارف و رقابتی و در یکی از فرهنگیترین شهرهای کشور چنین فردی را مردم به عنوان نماینده خود انتخاب کنند؟
اولین انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ برگزار شد. مردم در آن زمان حدود ۵۳درصد باسواد و ۴۷درصد بیسواد بودند. سطح سواد دانشگاهی به نسبت پایین و در کل کشور چند صد هزار نفر بیشتر نبودند، از نظر تحصیلات برای نماینده شدن از شرط دارا بودن مدرک دانشگاهی قائل نبودند.
امروز مردم بالای ۹۰درصد باسوادند و افراد دارای تحصیلات عالی نیز فراوان هستند، به نحوی که عنوان دکتر از در و دیوار میبارد، به صورت نابخردانه و غیرحقوقی شرط شرکت در نامزدی را داشتن حداقل مدرک کارشناسی ارشد دانستهاند. از این رو یک بازار فساد و مبتذل خرید و فروش مدرک نابخردی و بیدانشی راه افتاده است. حالا بیایید مجلس اول را با مجلس کنونی مقایسه کنید.
اگر کسی نداند که کدام زودتر هست و اگر اسامی را ننویسید، فقط گفتارهای آنان و تنوع دیدگاههایشان را بنویسید گمان خواهند کرد، غالبا به عهد پیش از دنیای جدید است. واضح بگویم. اصلا انتخابات را حذف کنید. آب از آب تکان نمیخورد، به شرطی که عدهای فرهیخته و بادانش، متولی قانونگذاری و اجرا و مدیریت و سیاستگذاری شوند. انتخابات خوب سه شرط اساسی دارد که باید آنها را تامین کرد و اگر تامین کنند، مردم هم با رغبت مشارکت میکنند.
اول؛ امکان حضور نمایندگان همه گرایشهای مردم. اگر مثل شرایط کنونی نامزدها نماینده زیر ۱۰ تا ۱۵درصد مردم باشد، نه مشارکتی شکل خواهد گرفت و اگر هر ترفندی هم به کار ببرند، مفید نخواهد بود، به ویژه رد صلاحیتها دشمن مجلس خوب است.
دوم؛ برگزاری سالم و بیطرفانه. منظور کل فرآیند انتخاباتی و با نظارت همگان از جمله همه نامزدها با همه جزییاتش است.
سوم؛ کارآمدی نهاد برآمده از انتخابات. آیا گمان میکنید این چیزی که الان هست، همان مجلس قانون اساسی است؟