فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
حدیث، چون و چرا درد سر دهدای دل
پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی
طبیب راه نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کنای مرده دل مسیح دمی
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم علمی
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله میصاف و صحبت صنمی
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست
به کشته زار جگرتشنگان نداد نمیچرا
به یک نی قندش نمیخرند آن کس
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
شرح لغت: سالوس: فریب و تعلق و چرب زبانی / طبل زیر گلیم: کنایه از پنهان کاری
چه کسی از دلبرم نامهی مهر و محبت میرساند؟ پیک صباکو؟ شاید او کرمی در حقم نماید. در مفهوم این شعر میتوان گفت، آنان که عارف وقت خوشند، دنیا و عقبی خود را برای نوشیدن جرعه یی از شراب معرفت دوست از کف میدهند؛ چرا که میئانند نعمت و خوشی با شیوهی عشق سازگار نیست.
قبل از اینکه برای حل مشکلات خود به دوستانت توجهی کنی، باید بدانی کسی هست که گره گشای مشکلت است. پس اول به او توجه کن و از او بخواه و هیچ کس را بر او ترجیح مده که حتما مشکلت حل میشود و اگر او نخواهد، هیچ کاری نمیتواند انجام دهد.