در حدود ۲۵۰۰ سال پیش، یعنی ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح یا ۱۱۰۰ سال قبل از اسلام، کورش کبیر، پسر شاه پارس که مادر او دختر شاه ماد بود، به فرماندهی نجیبترین قبایل پارسی درآمد.
او با حمایت مادیها، خرد نیک و همت والای خود را با هم درآمیخت؛ با شجاعت و مردانگی، اقوام ایرانی آریایی تبار را با هم متحد و با پادشاهان بدکردار و ظالم زمان خویش مبارزه کرد. سپس آنها را یکی پس از دیگری شکست داد و اکثرشان را بخشید و مردم را از ظلم آنها نجات داد و مرزها ایران را تا دوردستها کشانید. او اولین و بزرگترین امپراتوری جهان را بنیانگذارد؛ یک امپراتوری که در طول تاریخ همانندی نداشت. آن شخص کسی نبود جز کوروش کبیر.
کوروش دوم (۵۷۶-۵۲۹ ق. م. م)، معروف به کوروش کبیر، اولین پادشاه و بنیانگذار حکومت هخامنشی بود که در ۴۰ سالگی به پادشاهی رسید. او بهمدت ۳۰ سال (۵۵۹ تا ۵۲۹ ق. م. م) بر مناطق وسیعی از آسیا حکومت کرد.
کوروش کبیر نمونه کاملی از صفات اخلاقی را داشت. هرکجا که بهعنوان فاتح وارد میشد، برخلاف فاتحان آشور و بابل نسبت به معابد اقوام بیشترین احترام را نشان میداد؛ برای تعمیر و توسعه پرستشگاهها کمکهای زیادی میکرد؛ از هرگونه تبعیض نسبت به پیروان ادیان خودداری میکرد و اجازه نمیداد این احترام بهانهای برای تجاوزجویی و قدرتطلبی کاهنان شود. او با نهایت دقت این شیوه اخلاقی و انسانی را رعایت میکرد و آن را وسیله استحکام قدرت امپراتوری میدانست.
کوروش مظهر خردمندی و قابلیت و فردی بافضیلت و شرافتمند است. به گفته هرودوت:
کوروش دلیرترین و پرهوادارترین مرد جوان در پارس بود. او فریب زندگی پرزرقوبرق را نخورد و بر ارزش زندگی شرافتمندانه واقف بود.
ایرانیان که کوروش آنها را به مقام فرمانروایی رساند، او را پدر و یونانیان، که کوروش کبیر سرزمینهایشان را تسخیر و آنها را مغلوب قدرت خویش کرد، او را پادشاه نمونه و قانونگذار مینامیدند. یهودیان که او معبد و آزادی عبادتشان را به آنها بازگرداند او را شبان یهود و مسیح خدا میخوانند؛ ضمن آنکه بابلیان کوروش کبیر را مورد تایید مردوک میدانستند.
عامه مردم در مانای، ماد، ایلام، اورارتو، لیدیه، بابل و حتی فنیقیه، او را به چشم نجاتبخش میدیدند و از اینکه در امپراتوری او خشونت و تعدی امپراتوریهای گذشته جای خود را به عدالت داده بود از وی راضی بودند. کوروش کبیر در تمام دوره هخامنشی نزد ایرانیان مظهر مردانگی و پهلوانی و سادهزیستی و سرفرازی بود
کوروش کبیر در تمام دوره هخامنشی نزد ایرانیان مظهر مردانگی و پهلوانی و سادهزیستی و سرفرازی بود و آرامگاه او را مقدس میدانستند. پس از دوره هخامنشیان نیز به روشهای دیگر تلاش کردند تا به او توهین و بیاحترامی نشود.
فرمان کوروش کبیر که روی یک استوانه سفالی، به خط میخی و به زبان اکدی (بابلی) نوشته شده است، در ۱۸۷۸ در جریان حفاریهای محل تمدن بابل، کشف شد.
در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است. این سند بهعنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در سال ۱۹۷۱، سازمان ملل متحد ترجمه متن آن را به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و در کشورهای مختلف در دسترس دفاتر این سازمان قرار داد.
شجرهنامه کوروش از سمت خاندان پدری به پارسها میرسد؛ که سالها بر «انشان» (شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حاکم بودند؛ و از سمت خاندان مادری به مادها میرسد.
از هرودوت روایت است که «آستیاگ» (پدربزرگ کوروش) یک شب در خواب دید که از دخترش «ماندانا» نهر آب بزرگی روان است که نهتنها پایتخت او بلکه تمام آسیا را فراگرفت. معبرها خواب او را اینگونه تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا غلبه میکند؛ به همین دلیل آستیاگ دخترش را به کمبوجیه شاه شهر انشان داد که نواده هخامنش بود.
در همان سال آستیاگ دوباره خواب دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را گرفته است. پس از وضع حمل ماندانا، آستیاگ فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نام «هارپاگ» سپرد و دستور داد که کودک را بکشد. هارپاگ، کوروش کبیر را به یکی از چوپانهای شاه به نام «میترادات» داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند. چوپان کودک را به خانه برد.
وقتی همسر چوپان از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار کرد که بچه را نکشد و به جای او، فرزند خود را که مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و بهجای آن کوروش را نزد خود نگه داشت.
زمانی که کوروش به ۱۰ سالگی رسید و همراه کودکان همسالش در حین گلهداری بازی میکرد، دوستانش او را بهعنوان شاه انتخاب کردند. او در میان بازی، دستور داد یکی از کودکان را تنبیه کنند. پدر آن پسر به نام «آرتمبر» نزد آستیاگ شکایت کرد و ادعا کرد که یکی از بردگان او فرزند درباریان را زده است. کوروش کبیر را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود.
شاه با وجود شباهت کوروش کبیر با خانواده خود، باور نکرد که نوهاش باشد. شاه، چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید، شکنجه خواهد شد و چوپان حقیقت را به زبان آورد. پس از آن، شاه هارپاگ را فراخواند و از او پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» او گفت حالا که طفل زنده است، باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این مهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد.
بدین ترتیب، که هارپاگ را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه او خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش کبیر بود، غذایی تهیه کرد و به پدرش داد.
آستیاگ کوروش را نزد خود خواند و به او گفت: «فرزند عزیزم! بهدلیل خوابی که دیده بودم، درباره تو بداندیشی کردم، اما خوابم بهگونهای دیگر تعبیر شد و به برکت بخت بلندت از سرنوشتی که برایت در نظر گرفته شده بود رهایی یافتی.
اکنون به پارس راهی خواهی شد و در آنجا پدر و مادرت را باز خواهی شناخت.» بدین ترتیب کوروش دربار آستیاگ را ترک کرد و به درگاه کمبوجیه و خانواده خود رفت. هنگامی که به سن بلوغ رسید، دلیرترین و دوست داشتنیترین نوجوان ایرانی شد.
کوروش محل حکومت خاندانش را روی منشور استوانه شکل سفالی آورده است. بنیانگذار سلسله هخامنشی، شاه هخامنش انشان است. پس از مرگ شاه هخامنش، فرزندش چیشپیش به حکومت انشان رسید. حکومت چیشپیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش یکم شاه انشان و آریارامنه شاه پارس دنبال شد.
سپس، پسران هرکدام، بهترتیب کمبوجیه یکم شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا دختر «ایشوویگو» (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش کبیر نتیجه این ازدواج بود. کوروش با کاساندان شاهزاده هخامنشی ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد.
کوروش با کاساندان شاهزاده هخامنشی ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای کمبوجیه دوم و بردیا و سه دختر شد که دو تن آنها آتوسا، آرتیستونه نام داشتند و سومی احتمالا رکسانا بود. کمبوجیه دوم پس از مرگ پدر بهجای او به تخت شاهی نشست و برادر دیگر خود بردیا را کشت. او زمانی که مصر را فتح کرد، در مسیر برگشت به ایران خودش را کشت.
۵۸۸ ق. م. م: آغاز پادشاهی کوروش در «انشان» (فارس) و خوزستان. انتقال پایتخت هخامنشیان به شوش.
۵۵۰ ق. م. م: شکست «ایشتوویگو» شاه ماد از کوروش و پیرو آن فتح هگمتانه. اتحاد ماد و پارس.
۵۴۹ تا ۵۴۸ ق. م. م: تسخیر سرزمینهای پارت، جرجان و احتمالا ارمنستان توسط کوروش.
۵۴۶ ق. م. م: فتح «سارد» پایتخت لیدی توسط کوروش و شکست «کرزوس» پادشاه لیدی.
۵۳۹ ق. م. م: فتح «بابل» ثروتمندترین شهر غرب آسیا توسط کوروش. سقوطی که با مقاومت کم سپاه بابل در کرانه ساحلی رود دجله به وقوع پیوست.
۵۳۹ ق. م. م: بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر به بردگی گرفته شده بودند آزاد کرد.
۵۲۹ ق. م. م: کوروش به قبایل سکاها در شمال شرق ایران حمله کرد و در جنگ با ماساژتها کشته شد. کوروش کبیر را در پاسارگاد دفن کردند. پس از کوروش، فرزند او کبوجیه دوم به تاجوتخت رسید.
در منابع مختلف، جملات متعددی به کوروش کبیر منسوب شده است؛ اما هیچگونه سند موثقی برای انتساب این سخنان به وی وجود ندارد. تنها سند بهجا یمانده از نخستین پادشاه هخامنشی، منشور او محسوب میشود که تا حدودی قابلیت اتکا دارد و از آن بهعنوان نخستین منشور خقوق بشر در جهان نیز یاد شده است.
در ادامه به ترجمه فارسی این منشور از متن اصلی بابلی نگاهی خواهیم داشت که به کوشش دکتر شاهرخ رزمجو، استاد دانشگاه تهران، فراهم شده است.
۱) [آن هنگام که………………. مردو]ک، پادشاه همه آسمانها و زمین، کسی که……..، … که با …. یَش سرزمینهای دشمنانش (؟) را لگدکوب میکند.
۲) [………………………………………………..]با دانایی گسترده، …کسی که گوشههای جهان را زیر نظر دارد،
۳) [……………………………………………………………]………. فرزند ارشد [او](=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش. گمارده شد
۴) [……………………………………………………………………….](نبونئید) [ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرارداد،
۵) نمونهای ساختگی از اِسَگیل سا [خت و]…………………………………برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [فرستاد؟]۶) آیینهایی که شایسته آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی [هایی ناپاک]…………………. گستاخانه [….]هرروز یاوهسرایی میکرد و [اها]نت آمیز
۷) (او) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و]…………. درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در اندیشهاش به ترس از مردوک -شاه خدایان- پایان داد.
۸) هرروز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت. …………………………………………همه مردما [نش را ….](=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
۹) اِنلیلِ خدایان (=مردوک)، از شِکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و……………………قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند،
۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّهَ (=بابِل) وارد کرده بود. [دلِ]مردوکِ بلند [پایه، انلیلِ خدایان]به رحم آمد…. (او) بر همه زیستگاههایی که جایگاههای مقدسشان ویران شده بود
۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمینها را جست و بررسی کرد،
۱۲) شاهی دادگر را جستوجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همه مردمان سر سیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست
۱۵) (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تین تیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
۱۶) سپاهیان گستردهاش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارها در کنارش روان بودند.
۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
۱۸) همۀ مردم تین تیر (=بابل)، تمامی سرزمینهای سومر و اَکَد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهرههایشان درخشان شد.
۱۹) (مردوک) سروری که با یاریاش به مردگان زندگیبخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
۲۰) منم کوروش، شاه جهان، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شا [ه شهر]انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
۲۲) دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در [ون]بابل آمدم،
۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید](و) من هرروز ترسنده در پی نیایش او بودم.
۲۴) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام بر میداشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومر و]اَکَد هراس آفرین باشد.
۲۵) در پیِ امنیتِ [شهرِ]بابل و همه جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل …………………؛ که برخلاف خوا [ست خدایان]یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
۲۶) خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من]شادمان گشت (و)
۲۷) به من کورش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به]همه سپاهیانم،
۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان]والایش، همه شاهانی که بر تخت نشستهاند،
۲۹) از هر گوشه (جهان)، از دریای پایین، آنان که در سرزمینهای دوردست میزیند، (و) همه شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همه آنان،
۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّهَ (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ=بابل]تا شهر آشور و شوش،
۳۱) اَکَد، سرزمین اِشنونهَ، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا [یگاههای مقدس آن سو]ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
۳۲) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاههایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم و
۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکَد را که نبونَئید – در میان خشم سرور خدایان- به شواَنّهَ (=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم،
۳۵) هرروز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو میترسد و کمبوجیه پسرش
۳۶) ….. بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاههایمان باشند، تا روزگاران دراز (؟) …؛ و باشد که مردمان بابل [شاهیِ][او را]بستایند. ” من همه سرزمینها را در صلح قراردادم.
۳۷) ……………….. [غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ]غاز و مرغابی و کبوتری که…….
۳۸) … [روزا]نه افزودم……………………………….. در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
۳۹) ….. دیواری از آجر پخته، بر کنارۀ خندقی که شاه پیشین ساخته بود؛ ولی ساختش را به پایان [نبرده بود]… کار آن را [من …. به پایان بردم.]۴۰) …؛ که [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفتهشده سرزمینش در]شواَنّهَ (=بابل) نساخته بود.
۴۱) …. (آن را) [با قیر]و آجر پخته از نو بر پا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
۴۲) …. [دروازههای بزرگ از چوب سدر]با روکش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی]کار گذاردم.
۴۳) …. [ … کتیبهای از]آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
۴۴) […………..]او ….. مردوک، سرور بزرگ، آفریننده (؟) [………………………………………………………..]
۴۵) [………………………………………….]… من ….. همچون هدیهای [پیشکش کردم]……….. (برای) خشنودیات تا به جاودان.
آدرس: استان فارس، شیراز، مجموعه پاسارگاد
روایت است کوروش در جنگ با قبیلهای به نام ماساژتها (یک ایل ایرانی تبار)، بهشدت زخمی شد و پس از سه روز تحمل درد، از دنیا رفت؛ اما «گزنفون»، مرگ بر این عقیده است که کوروش بهصورت طبیعی بهدلیل سن بالا و در پاسارگاد از دنیا رفته است.
کوروش کبیر را در شهر شیراز در فاصله حدود یک کیلومتری جنوب غربی مجموعه پاسارگاد در دشتی به ارتفاعی حدود دو هزار متر از سطح دریا و محصور در میان کوهستان به خاک سپردهاند. آرامگاه کوروش کبیر، سال ۲۰۰۴ میلادی در میراث جهانی یونسکو بهعنوان زیر مجموعه پاسارگاد ثبت شده است. آرامگاه کوروش کبیر در سال ۲۰۰۴ میلادی بهعنوان زیر مجموعه پاسارگاد در میراث جهانی یونسکو ثبت شده است
این آرامگاه بهدلیل قداست عدد هفت، از هفت سکو روی یکدیگر تشکیل شده است. ۶ سکو از قطعات تراشیده شده سنگ و اتاقی که برای دفن جسد در نظر گرفته شده، بر بالای آنها قرار گرفته است. این اتاق ۲٫۱۰ متر پهنا، ۳٫۱۷ متر طول و ۲٫۱۰ متر ارتفاع دارد. ورودی آن کوچک و باریکی است.
اتاقک آرامگاه دارای ارتفاعی بیش از دو متر، دارای دیوارهایی به ضخامت ۱٫۵ متری، سنگهای تراشیده شده در چهار ردیف که به زیبایی و دقت بسیار روی یکدیگر قرار گرفته اند، دو قطعه سنگ بسیار سنگین در کف آرامگاه و پوشش سقف آن نیز بهوسیله سنگهای شیروانی مانند سهگوش پوشیده شده است.
ارتفاع حدودی بنا ۱۱ متر است. سکوی اول ۱۶۵ سانتیمتر ارتفاع دارد، اما حدود ۶۰ سانتیمتر آن پنهان است، یعنی آن نیز مانند پلکان دوم و سوم دقیقا ۱۰۵ سانتیمتر ارتفاع داشته است. پلکان چهارم و پنجم و ششم هر یک ۵۷٫۵ سانتیمتر ارتفاع دارند. پهنای سکوها نیم متر است و سطح سکوی ششم که قاعده اتاق آرامگاه را تشکیل میدهد، حدود ۶٫۴۰ متر در ۵٫۳۵ متر است.
معماری آرامگاه کوروش از معماری یونانی آسیای صغیر، میانرودی، مصری، عیلامی و ایرانی اصیل بهره گرفته است. سنگ بنای آرامگاه نیز سنگهای آهکی سفید رنگ و متمایل به زرد است که احتمال میرود از معدن سیوند در ۳۰ کیلومتری پاسارگاد استخراج شده باشد. در این بنا مانند معماری تخت جمشید از استفاده هرگونه ملاط خودداری شده است.
البته کارشناسان معتقدند که استفاده از بستهای فلزی دمچلچلهای که احتمالا جنس آنها از آهن و سرب است، در اتصال سنگها به یکدیگر از مهمترین دلایل استحکام قابل توجه بنای آرامگاه کوروش است.
بهاحتمال زیاد کوروش کبیر پیش از مرگش دستور ساخت آرامگاهش را داده بود. آرامگاه او در همه دوران هخامنشی مقدس بهشمار میرفت و بهخوبی از آن نگهداری میکردند. در دوره اسلامی، این بنا به «مشهد مادر سلیمان» معروف بود.
کوروش کبیر کیست؟
کوروش دوم (۵۷۶-۵۲۹ ق. م. م)، معروف به کوروش کبیر، اولین پادشاه و بنیانگذار حکومت هخامنشی بود که در ۴۰ سالگی به پادشاهی رسید.
دلیل شهرت کوروش کبیر چیست؟
کوروش کبیر در تمام دوره هخامنشی نزد ایرانیان مظهر مردانگی و پهلوانی و سادهزیستی و سرفرازی بود. فتوحات بسیار و تاسیس نخستین امپراتوری پهناور و مستقل جهان، از جمله دلایل شهرت کوروش کبیر است.
مهمترین دستاوردهای کوروش کبیر چیست؟
تاسیس سلسله هخامنشی، شکست پادشاهی ماد، لیدی، بابل و قبایل سکاها از مهمترین دستاوردهای کوروش است.
آرامگاه کوروش کبیر کجاست؟
کوروش کبیر را در شهر شیراز در فاصله حدود یک کیلومتری جنوب غربی مجموعه پاسارگاد در دشتی به ارتفاعی حدود دو هزار متر از سطح دریا و محصور در میان کوهستان به خاک سپردهاند.
منبع:کجارو