عملیات طوفانالاقصی در تاریخ ۷ اکتبر به اسرائیل، نهتنها حماس، بلکه دیگر بازیگران مهم فلسطین مانند فتح، جهاد اسلامی فلسطین، سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) و تشکیلات خودگردان فلسطین را در کانون توجه قرار داده است؛ بازیگرانی که به خوبی میدانند تاریخ مبارزات فلسطینی به دوران پیش و پس از عملیات طوفانالاقصی تقسیم خواهد شد.
به گزارش هممیهن، فتح به معنای تسخیر، مخفف حرکاتالتحریر الفلسطینیه یا جنبش آزادیبخش ملی فلسطین در عربی است. این جنبش سکولار در اواخر دهه ۱۹۵۰ در کویت توسط فلسطینیان مهاجر پس از نکبت ۱۹۴۸ و پاکسازی قومی فلسطین توسط جنبش صهیونیستی، با هدف جلوگیری از تشکیل یک کشور یهودی در فلسطین تاریخی، شکل گرفت. فتح توسط چندین نفر، بهویژه رئیس فقید تشکیلات خودگردان فلسطین - یاسر عرفات، دستیاران خلیلالوزیر و صلاح خلف و محمود عباس که رئیس کنونی تشکیلات خودگردان فلسطین است، تأسیس شد.
شاخه نظامی اصلی این گروه الاصفه یا طوفان بود. جنگجویان الاصفه در چندین کشور عربی و همچنین در کرانه باختری و غزه مستقر بودند. مبارزه مسلحانه این گروه علیه اشغالگری اسرائیل در سال ۱۹۶۵ آغاز شد. بیشتر عملیات مسلحانه آن از اردن و لبنان انجام شد.
در دوران یاسر عرفات و پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷، فتح به حزب مسلط در سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) تبدیل شد که شامل احزاب سیاسی فلسطینی متعددی است. ساف در سال ۱۹۶۴ با هدف آزادسازی فلسطین ایجاد شد و امروزه بهعنوان نماینده مردم فلسطین در سازمان ملل فعالیت میکند. پس از بیرون راندن از اردن و لبنان در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، این جنبش دستخوش تغییر اساسی شد و مذاکره با اسرائیل را انتخاب کرد؛ موضوعی که به اعتقاد کارشناسان با خروج این گروه از بیروت و امان رابطه مستقیم دارد.
در دهه ۱۹۹۰، سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری فتح رسماً از مقاومت مسلحانه چشمپوشی کرد و از قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد حمایت کرد که خواستار ساخت کشور فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷ (کرانه باختری، بیتالمقدس شرقی و غزه) در کنار یک کشور اسرائیلی است. سپس سازمان آزادیبخش فلسطین توافقنامه اسلو را امضا کرد که منجر به ایجاد حکومت ملی فلسطین یا تشکیلات خودگردان فلسطینی شد؛ یک نهاد خودگردان موقت که قرار بود به تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی منجر شود.
حماس مخفف حرکاتالمقاومةالاسلامیه یا جنبش مقاومت اسلامی است. کلمه حماس به معنای غیرت است. جنبش حماس در غزه در سال ۱۹۸۷ توسط شیخ احمد یاسین و دستیار عبدالعزیز الرنتیسی مدت کوتاهی پس از آغاز اولین انتفاضه یا قیام فلسطینیها علیه اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل تأسیس شد.
این جنبش بهعنوان شاخهای از اخوانالمسلمین در مصر آغاز شد و یک شاخه نظامی به نام گردانهای عزالدین قسام را برای پیگیری مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل با هدف آزادسازی فلسطین تاریخی ایجاد کرد. همچنین برنامههای رفاه اجتماعی را برای قربانیان فلسطینی ارائه کرد.
حماس خود را بهعنوان «جنبش ملی آزادیبخش و مقاومت اسلامی فلسطین» تعریف میکند که از اسلام بهعنوان چارچوب مرجع خود استفاده میکند. در سال ۲۰۱۷، حماس با انتشار یک سند سیاسی عملاً مدعی قطع روابط با اخوانالمسلمین شد و گفت که با بازگشت آوارگان فلسطینی، یک کشور فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ را میپذیرد.
درحالیکه این اقدام باعث ایجاد ترس در میان وفاداران خود مبنی بر دست کشیدن از آرمان فلسطین شد، حماس این بند را اضافه کرد که «حماس هرگونه جایگزینی برای آزادی کامل و کامل فلسطین از رودخانه تا دریا را رد میکند، اما ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی در مرزهای ۱۹۶۷ را فرمول اجماع ملی میداند».
این جنبش معتقد است که «تاسیس اسرائیل کاملاً غیرقانونی است» و این موضوع حماس را از ساف که عضوی از آن نیست متمایز میکند. حماس در سال ۲۰۰۵ با شرکت در انتخابات محلی بهعنوان یک حزب سیاسی وارد سیاست فلسطین شد و در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶ با شکست دادن فتح به پیروزی قاطعانهای دست یافت.
از سال ۲۰۰۷، اسرائیل سه جنگ علیه حماس و نوار غزه به راه انداخته است. پس از اینکه حماس در آن سال در انتخابات پیروز شد، اسرائیل محاصرهای محکم را اعمال کرد. غیرنظامیان غزه بیشترین بار درگیریها را به دوش کشیدهاند. در آخرین حمله اسرائیل به نوار غزه پیش از جنگ اخیر که در پی عملیات حماس آغاز شد، بیش از ۲۲۰۰ فلسطینی از جمله ۵۰۰ کودک طی ۵۰ روز کشته شدند.
فتح و حماس دارای مجموعهای از اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی هستند که موجب میشود میانجیگریهای کشورهای منطقه نیز نتواند صلح بلندمدتی را میان این دو گروه عمده فلسطینی برقرار کند. ایدئولوژی حماس اسلامی و معتقد به اقدامات نظامی بر علیه اسرائیل است و در مقابل، فتح سکولار است و استراتژیاش مذاکره با تلآویو است. حتی میتوان گفت که فتح از آغاز شکلگیری حماس، نسبت به آنچه محوریت یافتن این گروه در مبارزات علیه اسرائیل میدانست، از حضور این گروه جدید احساس خطر کرد.
در دهههای ۸۰ و۹۰ میلادی که سازمان آزادیبخش فلسطین، که جنبش فتح بزرگترین عضو آن است، پروژه مذاکره با اسرائیل را در پیش گرفت، اختلافات میان این دو جنبش حالتی آشکار به خود گرفت؛ در سال ۱۹۸۸ درحالی جنبش فتح موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت که حماس دور جدید عملیات استشهادی را تدارک میدید.
اختلافات سیاسی میان جنبش فتح و حماس از ۲۰۰۶ آغاز شد؛ در ژانویه همین سال انتخابات برگزار شده در سرزمینهای اشغالی به چهار دهه سیادت و سیطره حزبی جنبش فتح پایان داد و نهتنها غزه که تمامی صحنه فلسطین را بهدست حماس سپرد. جنبش فتح به ریاست محمود عباس، به ظاهر شکست را پذیرفت اما در عمل حاضر نشد دولت مردمی فلسطین را به رسمیت بشناسد.
از دیگر مسائل اختلافی میان فتح و حماس نحوه برگزاری انتخابات پارلمانی و تعیین رئیس تشکیلات خودگردان در فلسطین است؛ حماس خواستار برگزاری همزمان انتخابات سراسری ریاستجمهوری و پارلمانی در همه بخشهای فلسطین است اما جنبش فتح خواهان برگزاری انتخابات پارلمانی چندماه قبل از انتخابات ریاستجمهوری است که حماس با آن مخالف است.
یکی دیگر از ریشههای اختلافات حماس و فتح به سال ۲۰۱۲ باز میگردد؛ هنگامی که رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین تصمیم به برگزاری انتخابات شهرداریها در کرانه باختری وعدم اجرای آن در غزه گرفت و این موضوع موجب اعتراض حماس و تحریم انتخابات از سوی این جنبش شد.
دومین گروه شبهنظامی در فلسطین، جهاد اسلامی است که با استفاده از ابزار نظامی قصد دارد اسرائیل را نابود و بهجای آن یک کشور فلسطینی کاملاً اسلامی ایجاد کند. این گروه در سال ۱۹۸۱ توسط اعضای اخوانالمسلمین مصر تأسیس شد. غرب مدعی است که این گروه از نظر مالی توسط ایران حمایت میشود و روابط طولانیمدت با تهران دارد. این گروه از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ تأثیر پذیرفته است.
حماس و جهاد اسلامی متحد اما در عین حال دارای هویتهای جداگانه و تفاوتهایی هستند. جهاد اسلامی یک گروه شبهنظامی کوچکتر، نخبهتر و اغلب مخفی است که وقف مبارزه مسلحانه شده است، درحالیکه حماس یک سازمان بسیار بزرگتر و جامعهمحور است که مسئولیتهای کامل دولتی را در غزه برعهده دارد.
اگرچه جهاد اسلامی از سیاست دور مانده است، اما مدتهاست که در سیاست دانشجویی شرکت کرده و از دهه ۱۹۸۰ نامزدهای انتخاباتی دانشگاههای فلسطین را معرفی کرده است. این گروه همچنین در انتخابات ۱۹۹۶ قانونگذاری شرکت کرده است.
ساف در سال ۱۹۶۴ در اجلاس سران اتحادیه عرب در قاهره مصر و تنها با هدف آزادسازی فلسطین با کمک مبارزه مسلحانه برای رسیدن به اهدافش شکل گرفت. این سازمان اساساً ائتلافی از گروههای عربی کوچکتر (به جز حماس و جهاد اسلامی) است، اما فتح همچنان غالب است. یاسر عرفات، بنیانگذار فتح، در سال ۱۹۶۹ رئیس ساف شد و تا زمان مرگش در سال ۲۰۰۴ در سمت خود باقی ماند. محمود عباس با کمک عرفات جانشین او شد و هنوز نیز رئیس این سازمان است.
درحالیکه ساف تا دهه ۱۹۹۰ به مبارزه مسلحانه خود ادامه داد، رسماً توسط اتحادیه عرب و مجمع عمومی سازمان ملل متحد بهعنوان «تنها نماینده قانونی مردم فلسطین» به رسمیت شناخته شد و از آن دعوت شد تا در تمام فعالیتهای سازمان ملل تحت عنوان ناظر شرکت کند.
یک نقطهعطف بزرگ برای ساف در اوایل دهه ۱۹۹۰ رخ داد؛ زمانی که نهتنها از مبارزه مسلحانه خود علیه اسرائیل دست کشید، بلکه دولت بودن کشور یهودی را نیز به رسمیت شناخت. بسیاری از تحلیلگران و صاحبنظران موضوع فلسطین بر این اعتقادند که این یک شکست بزرگ برای جنبش ملیگرایان فلسطینی بود و باعث ایجاد تشکیل حماس شد.
تشکیلات خودگردان در ژوئیه ۱۹۹۴ توسط پیمان اسلو بهعنوان یک نهاد موقت برای اداره بخشهایی از غزه و کرانه باختری (به استثنای بیتالمقدس شرقی) تا رسیدن به راهحل مورد توافق برای مناقشه اسرائیل و فلسطین تأسیس شد.
تشکیلات خودگردان بهعنوان یک آژانس ساف عمل میکند که نماینده فلسطینیها در مجامع بینالمللی است. این تشکیلات توسط یک رئیسجمهور منتخب مستقیم رهبری میشود که نخستوزیر و دولتی را که باید از حمایت شورای قانونگذاری منتخب برخوردار باشد، منصوب میکند.
در سال ۲۰۰۶، پس از پیروزی حماس در انتخابات، هیئت حاکمه از نوار غزه برکنار شد و از آن زمان به بعد این گروه شبهنظامی به کنترل این منطقه ادامه داده است. در حال حاضر، تشکیلات خودگردان بخشهایی از کرانه باختری را کنترل میکند و توسط محمود عباس، که همچنین رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین و فتح است، رهبری میشود.
صباح زنگنه، دیپلمات و نماینده پیشین ایران در سازمان همکاری اسلامی گفت: «پس از توافق اسلو، سازمان آزادیبخش فلسطین عملاً به همکار رژیم صهیونیستی و سازمانهای امنیتی این رژیم تبدیل شد». این تحلیلگر مسائل خاورمیانه و جهان عرب همچنین معتقد است: «بر فرض نابودی حماس، سازمان جایگزین، سازمان قویتر، تندتر و با سازماندهی عمیقتر ایجاد خواهد شد و اگر حماس امروز پذیرفته است که مرزهای ۱۹۶۷ را بهعنوان مرز سرزمین فلسطین آزاد تلقی کند، نیروهای بعدی دیگر این مرز را هم به رسمیت نخواهند شناخت.»
بهعنوان نخستین سوال، جایگاه فتح و حماس بهعنوان دو بازیگر مهم در تاریخ مبارزات فلسطینی، امروز چگونه در صحنه اراضی اشغالی تعریف میشود؟
روش اقدامات مقاومتی از سوی مردم فلسطین تقریباً از دهه ۶۰ میلادی آغاز شده است. بعد از اینکه مبارزات دولتها و جنگ دولتها با اسرائیل نتیجه نمیداد و فلسطینیها ناامید شدند، به سمت ایجاد سازمانهای مردمی برای مبارزه روی آوردند و از نخستین تشکلها، سازمانی بود که به نام فتح شناخته شد و غالب نیروهایش نیز از ابتدا نیروهای مذهبی بودند و خود یاسر عرفات به اخوانالمسلمین نزدیک بود.
بعد از آن سازمانهای دیگری مانند سازمان جنبش خلق دموکراتیک، جنبش خلق رهبری عمومی و غزه تشکیل شدند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سازمانهای مذهبی نیز به فکر ایجاد تشکل افتادند و حماس با رهبری شیخ احمد یاسین و جهاد اسلامی با رهبری فتحیشقاقی از این دست سازمانها هستند.
هرکدام از این سازمانها در مقاومت علیه رژیم صهیونیستی سهم داشتند و در سطح جهان تلاش کردند تا نام فلسطین را همچنان زنده نگه دارند و از فراموش شدن موضوع فلسطین جلوگیری کنند. بنابراین هر گروه نقش خود را دارد و نمیتوان هیچکدام را در این مسیر نادیده بگیریم.
تشکیلات خودگردان فلسطین و رهبری آن که همزمان رهبری فتح و ساف را نیز برعهده دارد، تا چه اندازه در سالهای اخیر در موضوع فلسطین تعیینکننده بودند؟ وابستگی مالی، امنیتی و حتی سیاسی این تشکیلات به تلآویو آیا آزادی عملی برای این تشکیلات باقی گذاشته است؟
بعد از اجلاس کمپ دیوید و پس از آن اجلاسهای متعدد دیگر و اجلاس اسلو، عملاً سازمان آزادیبخش فلسطین موجودیت رژیم صهیونیستی را به چند شرط پذیرفت که بتواند در سرزمینهای اشغالی حضور داشته باشد؛ بند الف (از نظر امنیتی و اداری کاملاً تحت کنترل تشکیلات خودگردان فلسطین و مساحت آن، ۱۸درصد کرانه باختری را شامل میشود) و بند ب (از نظر اداری تحت نظارت تشکیلات خودگردان فلسطین و از نظر امنیتی تحت اداره رژیم صهیونیستی است و مساحت آن، ۲۱درصد کرانه باختری را شامل میشود) و حتی بند ج (از نظر امنیتی و اداری، کاملاً تحت کنترل رژیم صهیونیستی و ۶۱درصد مساحت کرانه باختری را تشکیل میدهد) هم به تدریج تخلیه شود و در اختیار تشکیلات خودگردان قرار بگیرد اما هیچکدام از این وعدهها محقق نشد و سازمان آزادیبخش فلسطین عملاً به همکار رژیم صهیونیستی و سازمانهای امنیتی این رژیم تبدیل شد، تشکیلات خودگردان به جای اینکه فشار امنیتی اسرائیل را بر فلسطینیها کاهش ندهند به همکار و همراه این نیروهای امنیتی بدل شدند و برای فلسطینیها محدودیت ایجاد کردند.
طبعاً حرکت مبارزان فلسطینی در منطقه کرانه غربی رود اردن بسیار محدود شد و میشنویم و شاهد هستیم که هفتهای نمیگذرد مگر اینکه چندصد مبارز فلسطینی این منطقه توسط نیروهای اسرائیلی بازداشت شوند و این بدون همکاری نیروهای تشکیلات خودگردان امکانپذیر نبود که این نیروها شناسایی شوند. با این حال این دولت عنوانی پیدا کرده و بسیاری از کشورهای جهان آن را پذیرفتهاند و در سازمان ملل هم عضو ناظر است که شاید در آینده به عضو کامل و با اختیارات بدل شود.
این موضوع، وحدت نیروهای فلسطینی به لحاظ سیاسی را به شدت مطرح میکند چراکه یک سازوکاری وجود دارد و آن سازوکار «مجلس شورای ملی فلسطین» است که مدتهاست این پارلمان مهلتش به اتمام رسیده و باید انتخابات جدیدی صورت بگیرد. دولت خودگردان از ابتدا نگران این بود که اگر انتخابات برگزار شود، تعداد طرفداران و نیروهای حماس و جهاد اسلامی افزایش پیدا کرده و از اختیارات تشکیلات خودگردان کاسته شود، لذا تاکنون اجازه برگزاری انتخابات را نداده و رژیم صهیونیستی هم از این مسئله رضایت دارد چراکه حضور نیروهای مبارز، تداوم اشغالگری این رژیم و سیاستهای یهودیسازی کل اراضی اشغالی را با مشکل مواجه خواهد کرد.
بسیاری از تحلیلگران تاریخ مبارزات فلسطینی را به قبل و بعد از ۷ اکتبر تقسیم میکنند؛ عملیات حماس و در نهایت تحولاتی که سه هفته جنگ را در اراضی اشغالی شکل داده، چه تاثیری بر آینده تشکیلات خودگردان خواهد داشت؟
موضوع روشنی که در عملیات حماس حاصل شد، ورود این نیروها به سرزمینهای اشغالی بود درحالیکه در مراحل قبلی و در انتفاضه اول و دوم و درگیریها در منطقه قدس شریف و اردوگاه جنین و شیخجراح، عملیات در داخل مناطق حضور فلسطینیها بود اما این عملیات از منطقه حضور فلسطینیها به مناطق تحت اشغال و شهرکهای رژیم صهیونیستی انتقال پیدا کرد و بنابراین یک رویه و روش جدیدی به حساب خواهد آمد و این رویه به فلسطینیها جرأت بیشتری خواهد داد و تزلزل و ترس و وحشت بیشتری در میان اشغالگران ایجاد خواهد کرد.
طبعاً این رفتار و این رویه برای تشکیلات خودگردان مسئلهساز است و آن دولت را تحت فشار افکار عمومی قرار خواهد داد که در این ۲۰.۳۰ سال اخیر بیشتر بر استفاده از تسهیلات و کمکهای مالی این طرف و آن طرف متکی بوده و به بهبود وضعیت و موقعیت سیاسی و اجتماعی فلسطینیها کمکی نکرده است. بنابراین حالت یأس و ناامیدی که بر فلسطینیها وارد شده به حالت اعتراض و ورود به صحنه مبارزه تبدیل خواهد شد.
به همین دلیل هم شاهد تحرکات بیشتری در میان مردم قدس و اطراف قدس شریف و خود کرانه غربی بودیم و حتی این تحرک شامل نیروهایی از خود فتح میشود و تعدادی از آنها هم بازداشت و شهید شدند. این روند، یک روند مستمری خواهد بود و آثار خودش را به تدریج بر روی تشکیلات خودگردان وارد خواهد کرد و این تشکیلات ناگزیر خواهد شد تا در روابطش با نیروهای اشغالگر و نیروهای مبارز فلسطینی بازنگری کند.
اسرائیل از آغاز عملیات واکنش به طوفانالاقصی، هدف خود را نابودی حماس عنوان کرده است. هرچند مشخص نیست تحولات در روزها و هفتههای آینده به کدام سمت خواهد رفت و آیا اسرائیل خواهد توانست بهطورکامل وارد نوار غزه شود اما اکنون این سوال نیز مطرح میشود که آیا اساساً امکان نابودی حماس وجود دارد؟
این یک تصور اشتباهی است چراکه معلول را به جای علت میگیرند؛ وجود حماس و اقدامات حماس معلول امر دیگری هستند و آن تحت اشغال بودن سرزمینهای فلسطین است و تا این علت اصلی حل نشود و به یک راهحل قابل قبولی منجر نشود، حماس و غیرحماس فرقی نخواهد داشت. از بین بردن حماس یعنی از بین بردن رهبران و نیروهای انسانی حماس که خودش یک اقدام جنایتکارانه است و غیرقابلقبول خواهد بود اما موقعیت حماس را در میان مردم فلسطین تقویت خواهد کرد.
اگر بتوانند بر فرض حماس و نیروهای رهبریاش را ترور کنند، فکر مراحل بعدی و آینده مبارزه را نکردهاند و نمیدانند چه اتفاقی خواهد افتاد چراکه در صورت نابودی حماس، نیروهای قویتر، تندتر و با سازماندهی عمیقتر ایجاد خواهد شد و اگر حماس امروز پذیرفته است که مرزهای ۱۹۶۷ را بهعنوان مرز سرزمین فلسطین آزاد تلقی کند، نیروهای بعدی دیگر این مرز را هم به رسمیت نخواهند شناخت و شاهد مطالبات و سقفهای بالاتری از خواستههای فلسطینیها خواهیم بود.