نویسندگان و کارگردانان به این ترس مشترک پرداخته و به روشهای مختلفی مانند آدم ربایی، حمله به خانه و آزمایشهای تجربی از آن سوء استفاده کرده اند که مردم عادی را در شرایطی قابل درک قرار میدهند که نهایت تلاش خود را برای زنده ماندن انجام دهند.
بر کسی پوشیده نیست که هدف از ساخت فیلمهای ترسناک، ایجاد ترس در مخاطب است. برخی از طرفداران فیلمهای ترسناک شیفته هنر متدیک این ژانر و چگونگی تاثیر آن بر افراد هستند، در حالی که برخی دیگر صرفاً جریان آدرنالین در رگ هایشان را دوست دارند که با ترسیدن در یک محیط معمولاً امن همراه است.
به گزارش روزیاتو، وقتی صحبت از یک فیلم ترسناک خوب میشود، ترسی که ایجاد میشود به ندرت با پایان فیلم و بالا رفتن تیتراژ پایانی از بین میرود. این ترس و وحشت ادامه داشته و تا شب و احتمالاً چند روز یا چند هفته دیگر در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند. مردم به این فکر میکنند که برای زنده ماندن در آن موقعیت خاص یا شرایط مشابه چه میکردند، یا تمام تلاش خود را میکنند تا صحنههای خاصی را از ذهن خود پاک کنند، چرا که امیدوارند هرگز مجبور به تصور شرایط فرضی اینچنینی نباشند.
یکی از ترسهایی که تقریبا همه در آن شریک هستند، ایده به دام افتادن در یک فضای خاص است. چه یک فضای کوچک و محدود باشد و چه در یک ساختمان کامل که بر روی تمام درها و پنجرهها قفل دارد، ایده نگه داشته شدن و زندانی شدن برخلاف اراده فرد، طبیعتاً و به شکلی قابل درک مردم را میترساند.
نویسندگان و کارگردانان به این ترس مشترک پرداخته و به روشهای مختلفی مانند آدم ربایی، حمله به خانه و آزمایشهای تجربی از آن سوء استفاده کرده اند که مردم عادی را در شرایطی قابل درک قرار میدهند که نهایت تلاش خود را برای زنده ماندن انجام دهند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم ترسناک بسیار پرتنشی آشنا کنیم که در آن شخصیت یا شخصیتهای اصلی در فضایی ناخوشایند به دام افتاده و گرفتار شده اند.
اره به یکی از بزرگترین فرنچایزهای فیلمهای ترسناک در کل صنعت سرگرمی تبدیل شده است، در شرایطی که این فیلم و دنباله هایشف مخاطبان را از تصوراتی که افراد بیمار و دیوانه در مورد کشتن دیگران دارند، میترساند. فیلم اورجینال منتشر شده در سال ۲۰۰۴ طرفداران زیادی داشت و در آن، مخاطبان شاهد بیدار شدن دو مرد زنجیر شده در مکانی ناآشنا بودند.
یک مرد نوار کاستی دارد که به او میگوید اگر میخواهد خانواده اش زنده بمانند، مرد دیگر را بکشد و به مرد دیگر میگویند که باید زنده بماند؛ همین و بس. این دو مرد در ابتدا نمیدانند که کجا هستند یا چرا برای چنین آزمایش هولناکی انتخاب شده اند، اما به زودی آنچه را که میدانند فاش میکنند و همه چیز برای خودشان و مخاطب معنا پیدا میکند.
۹ فیلمی که بعد از فیلم اول فرنچایز اره ساخته شده اند به اندازه فیلم اول با موقعیتهای عذاب آور و شکنجه گونه سروکار دارند، اما هر چه افراد بیشتری برای انجام بازیهای بیمارگونه جیگسا ربوده میشوند، خلاقیتهای قاتل افزایش مییابد. در این شرایط، قربانیان نه تنها باید با ترس از گرفتار شدن در یک مکان ناشناخته مواجه شوند، بلکه باید راهی برای زنده ماندن پیدا کنند، در حالی که دیگر افراد بی گناه به آسیب رساندن یا کشتن آنها تشویق میشوند.
خانه جایی است که انتظار دارید امنترین مکان برایتان باشد، چرا که با چیزهای آشنای خودتان احاطه شده اید. با این حال، در فیلم اتاق پناهگاه که با نامهای اتاق امن یا اتاق اضطراری نیز شناخته میشود، هنگامی که مگ و دخترش سارا به یک خانه جدید در شهر نیویورک در اتاق پانیک نقل مکان میکنند، این مکان به سرعت شبیه چیزی بیرون آمده از یک کابوس میشود. سه مرد در همان شب اول وارد خانه شان میشوند تا مقداری از اوراق قرضهای را که صاحب قبلی جا گذاشته است، بدست بیاورند. مگ و دخترش بلافاصله فرار میکنند تا در اتاق امن خانه پنهان شوند، اما متاًسفانه از آنجایی که اوراق قرضه در همین اتاق پنهان شده اند، سارقان نیز قصد ورود به همین اتاق را دارند تا به خواسته شان برسند.
مگ و سارا در بیشتر فیلم در یک فضای محدود گیر افتاده اند، در حالی که دوربینهای مدار بسته میبینند که چطور مردها سعی میکنند آنها را وادار به خروج از اتاق کنند. تماشاگران با وحشت نگاه میکنند، در حالی که نمیدانند این سه مرد برای بدست آوردن اوراق قرضه حاضرند تا کجا پیش بروند، اما وقتی سارا شروع به تشنج میکند، مگ باید ریسکی حساب شده را انجام دهد که باعث میشود همه مخاطبان نفسشان را در سینه حبس کرده اند.
برخی افراد از قبل هم احساس میکنند در محل کار خود گیر افتاده اند، اما آزمایش بلکو این احساس را به سطح کاملاً جدیدی میبرد. در بوگوتا کلمبیا، دنی ویلکینز اولین روز کاری خود را در صنایع بلکو سپری میکند. به او گفته میشود که هر کسی یک دستگاه ردیابی در پشت گردن خود دریافت میکند تا در صورت بروز مشکل، همه چیز به موقع حل شود، اما این دقیقاً همان جایی است که مخاطبان شروع به دیدن پرچمهای خطر میکنند. بعد از اینکه همه سرشماری شدند، تمام درها و پنجرهها بسته شدند و صدایی از بلندگو اعلام میکند که کارمندان باید هر چه زودتر دو نفر از خودشان را بکشند وگرنه منتظر عواقب آن باشند.
سپس این فیلم ترسناک تبدیل به مسابقهای علیه زمان برای زنده ماندن میشود، در شرایطی که همه از همکاران خود و همچنین دستگاهی که در گردن آنها قرار دارد و در واقع باعث انفجار سر آنها میشود، میترسند. برخی از کارمندان احساس میکنند که در موقعیت برتری قرار دارند؛ زیرا محیط کار خود را به خوبی میشناسند و معتقدند که به نوعی کنترل اوضاع را در دست دارند. با این حال، کسانی که این آزمایش را بر روی آمریکاییها انجام میدهند، حیرت زده میشوند وقتی میبینند که وقتی کارمندان مانند حیوانات وحشت زده به دام افتاده اند، چطور از مهارتهای بقای خود استفاده میکنند.
وقتی افرادی با هر هدفی وارد یک خانه میشوند، معمولاً این صاحب خانهها و خانواده هایشان هستند که احساس میکنند بدون هیچ راه فراری به دام افتاده اند. با این حال، وقتی مرد خانه تصمیم میگیرد سارقانی که وارد خانه شده اند را تعقیب کرده و آنها را بکشد، به جای اینکه اجازه دهد با یک هشدار ساده و یک درس زندگی بی رحمانه از خانه خارج شوند، همه چیز تغییر میکند.
فیلم ترسناک نفس نکش ماجرایی را دنبال میکند که در آن سه سارق وارد خانه یک کهنه سرباز نابینا میشوند که شایعه شده صدها هزار دلار در خانه اش پنهان کرده است. آنها بر این باورند که او به دلیل محروم بودن از قدرت بینایی، هدف آسانی است، اما وقتی پیرمرد موفق میشود آنها را در خانه اش به دام بیندازد، برق را قطع میکند که میدان نبرد را منصفانهتر کند و به سراغ کشتن آنها میرود، این سارقان به هولناکترین شکل ممکن از خواب غفلت بیدار میشوند.
در نهایت، حق با هیچ کدام نبوده و هر طرف به نوبه خود تبهکار است – جوانها نباید با قصد سرقت به خانه نورمن وارد میشدند، و نورمن نیز رازی پنهان شده و هولناک در زیرزمین خانه اش دارد که باعث میشود علیرغم مورد هجوم قرار گرفتن خانه اش توسط سارقان، رفتارهای او هیچ همدردی از جانب مخاطب دریافت نکند.
Vile یا زننده در این زمینه شبیه به سری فیلمهای اره است که افراد ربوده شده و به مکانی دور افتاده برده میشوند تا در تلاش برای فرار، به یکدیگر درد و رنج وارد کنند. بعد از مسموم شدن توسط زنی که مدعی است ماشینش خراب شده است، چهار دوست به همراه ۶ نفر دیگر خود در یک خانه متروکه گرفتار شدند.
از طریق یک نوار صوتی به آنها گفته میشود که باید به یکدیگر درد وارد کنند تا یک ماده شیمیایی خاص به اندازه کافی تولید شود که در مخزن پشت گردن آنها جمع آوری خواهد شد. هنگامی که گروه در مجموع به مقدار مشخصی از این ماده شیمیایی دست پیدا کرد، گجتهای بسته شده به گردنشان باز شده و آنها آزاد خواهند بود که آنجا را ترک کنند.
در حالی که همه ناامیدانه به دنبال راهی برای خروج از خانه میگردند، خیلی زود متوجه میشوند که اگر میخواهند زنده بمانند باید همان کاری را بکنند که نوار میگوید. گیر افتادن در یک خانه مفهوم جدیدی نیست، اما جالب است که به وسایل روزمره خانه که هر کسی آنها را در خانه اش پیدا میکند نگاه کرده و تصور کنیم که چگونه میتوان از آنها برای شکنجه یک فرد استفاده کرد. اتو، کتری و ابزارهای معمولی با نگاه متفاوتی به عنوان یک ابزار آزار و شکنجه مورد توجه قرار میگیرند و بینندگان به سرعت متوجه میشوند که از هر چیزی میتوان به عنوان سلاح استفاده کرد.
در فیلم غریبه ها، پس از اینکه پیشنهاد ازدواج جیمز توسط کریستن رد میشود، این دو خود را در خانه ییلاقی خانواده جیمز مییابند. فضا از همان ابتدا متشنج است چرا که هیچ کدام نمیدانند چگونه با دیگری راه بیاید و به رابطه اش ادامه دهد، اما ظاهر شدن دختری پشت در خانه شان، شب آنها را به کابوسی تمام عیار تبدیل میکند. کریستن دختر بلوندی که پشت در است را به خانه راه نداده و او را دست به سر میکند و میگوید کسی که او به دنبالش است در آنجا زندگی نمیکند. با این حال، او نمیداند که این دختر مرموز با چند نفر دیگر، این خانه را نشانه کرده اند.
سه فرد نقابدار این زوج ناشاد را در خانه به دام میاندازند و به ظاهر هدفی جز کشتن آنها ندارند. در حالی که جیمز این مکان را بهتر از هر کس دیگری میشناسد، نمیتواند دست بالا را نسبت سه مهاجم داشته باشد. این فیلم باعث میشود که مخاطبان به گوشه گوشه خانههای خود نگاه کنند و از خود بپرسند که اگر آنها در محلی که مانند کف دستشان میشناسند گیر میافتادند، چه اتفاقی میافتاد. چیزهایی که میشود به مثابه اسلحه از آنها استفاده کرد کجا هستند؟ از چه چیزی میتوان به عنوان سلاح استفاده کرد؟ فکر کردن به چنین فرضیهای ترسناک است، اما میتواند موضوع مرگ یا زندگی هم باشد.
بسیاری از افراد عادی به دلیل کوچک و تنگ بودن آسانسورها و فضایی که اغلب پر از غریبههایی است که بیش از حد به یکدیگر نزدیک هستند، ترس قابل درکی از آنها دارند. شیطان به این ترس اضافه میکند، چون در این فیلم، پنج غریبه خود را در آسانسور گرفتار میبینند و هر بار که چراغهای داخل آسانسور خاموش میشوند، یک نفر زخمی یا کشته میشود.
نگهبانان امنیتی در حالی که از طریق دوربین اتفاقاتی که برای افراد گیر افتاده در آسانسور میافتد را تماشا میکنند، احساس درماندگی میکنند و سعی دارند از ماجرا سر در بیاورند، اما یک کلیپ وجود دارد که باعث میشود رامیرز به این باور برسد که شیطان در آنچه در داخل ساختمان میگذرد، دست دارد.
در حالی که بیشتر داستان فیلم در یک جعبه فلزی نسبتاً کوچک با موجودی ماوراءالطبیعه به عنوان دارنده دست بالا و رقم زننده اتفاقات رخ میدهد، مخاطبانان با بهت و حیرت نظاره گر زندگیها و دردسرهای کسانی هستند که خارج از آسانسور بوده، اما درگیر ماجرا شده اند. طبیعتاً این پنج نفر به دلایل و اهداف متفاوتی سوار آسانسور شده اند، اما هر کدام چیزی برای پنهان کردن دارند، و به نوبه خود، قیمت سختی را برای کارهای اشتباه خود پرداخت میکنند.
رایان رینولدز به یکی از محبوبترین بازیگران در تمام هالیوود تبدیل شده است چرا که او تا حدی بسیار قابل توجهی بامزه، واقعی و طعنه آمیز بازی میکند. در حالی که طرفداران رینولدز میتوانند فیلمهای او مانند ددپول، اعلان قرمز و پیشنهاد را بارها و بارها تماشا کنند، به نظر میرسد که مدفون مردم را با احساس ترس از فضای و تنگ و تاریک رها روبرو میکند که قطعاً نمیخواهند آن را چند بار تجربه کنند.
در این فیلم پرتنش، رینولدز در نقش یک شهروند آمریکایی به نام پل کانروی بازی میکند که پیش از ربوده شدن ناگهانی و زنده به گور شدن در عراق مشغول به کار بوده است. او چند چیز درون صندوق چوبی پیدا میکند – از جمله یک فندک زیپو و یک تلفن همراه –، اما میداند که زمان و اکسیژن او محدود است. تماشای اینکه پل رفته رفته با اتفاقی که ممکن است برایش رخ دهد کنار میآید و همچنین گوش دادن به اینکه تقریباً همه کسانی که با او صحبت میکند بهانهای برای ناتوانی در کمک کردن به او دارند در حالی که او به دام افتاده است، ناامید کننده و کاملاً دلسرد کننده است.
جیمز مک آووی، بازیگر نقش آقای تومنوس، در تریلر روانشناختی شکافته فاصله زیادی با نارنیا دارد. در این فیلم ترسناک، مک آووی مردی به نام کوین کرامب را به تصویر میکشد که با ۲۳ شخصیت متفاوت شناخته شده زندگی میکند و ۲۴ شخصیت دیگر نیز در زیر پوست او در حال شکل گیری هستند، یا این چیزی است که برخی از شخصیتهای او و همچنین درمانگرش تصور میکنند.
یک روز، “دنیس”، یکی از این شخصیت ها، سه دختر را ربوده و آنها را در پناهگاهش زندانی میکند. شخصیت بدیل دیگری به نام “پاتریشیا” در بدن کوین فرو رفته و به دختران اطمینان میدهد که آنها برای شخصیت «هیولا» (هویت بیست و چهارم) زنده نگه داشته خواهند شد.
با گرفتار شدن دختران در یک اتاق، آنها سعی میکنند نقشههای مختلفی را برای فرار طراحی کنند، اما ندانستن اینکه کدام شخصیت قرار است از در وارد شود، همه چیز را دشوار میکند. کیسی (آنیا تیلور – جوی) در گذشته سوء استفاده و آزار را تجربه کرده و در حالت تلاش برای بقا فرو میرود. او به دو دختر دیگر دستور میدهد که کارهای خاصی انجام دهند و هر وقت شخصیت رباینده تغییر میکند او نیز رفتارهای متفاوتی از خود نشان میدهد، اما حتی با این همه برنامه ریزی و ذکاوت هم نمیتواند به طور کامل به آنها کمک کند تا چنین تجربه غم انگیزی را پشت سر بگذارند.
در این روز و زمانه، کلمه “قرنطینه” معنای شخصیتر و مهم تری برای مردم دارد چرا که تقریباً همه مردم جهان پس از گسترش کووید ۱۹ در سال ۲۰۲۰ به نوعی در قرنطینه قرار گرفتند. بازیگران فیلم قرنطینه که بازسازی هالیوودی فیلمی اسپانیایی و بسیار دیدنی به نام REC است، در آن زمان اصلاً نمیدانستند که تصویر سازی آنها از افراد وحشت زدهای که در یک مجتمع آپارتمانی با یک بیماری ناشناخته گیر افتاده اند، چگونه مخاطبان آینده را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
داستان از طریق لنز یک فیلمبردار ثبت میشود، در شرایطی که او داستان آنجلا (جنیفر کارپنتر) را دنبال میکند، یک خبرنگار که ماموریت خبری اخیرشان را دنبال میکنند. متاسفانه این گروه خبری در حالی که مشغول مستندسازی زندگی چند آتش نشان هستند، پس از دریافت چندین تماس تلفنی عجیب و ترسناک، با آنها به یک آپارتمان میروند.
در داخل خانه، یک زن مسن دیوانه شروع به حمله به افراد میکند، اما آنها خیلی زود متوجه میشوند که کسانی که گزیده میشوند، نیز به سرعت عقل خود را نیز از دست میدهند. نیروهای قرنطینه پزشکی و پلیس ساختمان را قرنطینه میکنند و کسانی که داخل ساختمان گیر افتاده اند باید خودشان را نجات داده و سعی کنند زنده بمانند.