شرق نوشت: دل مردم ایران از فجایع غزه خون است، اما آگاهانه آن را بروز عمومی نمیدهند؛ چراکه به تجربه دریافتهاند احتمال برداشت و استفاده جناحی از آن وجود دارد. در رخداد عظیم غزه، دولتی که پیشرفتهترین ابزارها را داشت و با روشهایی توانسته بود قومی را به بند بکشد، یکباره با فوران خشمی روبهرو شد. فوران خشم فلسطینیها به طرزی بود که حتی افکار عمومی دنیا نتوانست آن را بهصورت واحد درک کند. تصویرسازی اسرائیلیها کارساز نبود. روایتی که فلسطینیها ساختند، اگرچه آغازش دیگر با قربانیشدن مظلومیت فلسطین شروع نشد، اما توانست همه مظلومان جهان را با همذاتپنداری، به عرصه دفاع از حق بکشاند. اگر سیاست رسانهای و تبلیغاتی در دو دهه گذشته، درست و حرفهای بود، امروز باید مردم ایران طلایهدار فریاد و اعتراض باشند، نه اینکه سکوت و انجماد در جامعه ما، مسئولان اجرائی را سرافکنده و خجل سازد.
جامعهشناسان دغدغهمند، بارها هشدار دادهاند که برخی سوءعملکردها، وجدان جمعی ایرانیان را بیمار کرده است. دکتر جواد کاشی، جامعهشناس برجسته، چه خوب این بیماری اجتماعی را درک کرده و انذار داده است که ما مردم ایران، بیش از ماجرای غزه، نیازمند تماشای خود هستیم؛ سرمایه بزرگ و گرانی میان ما آب شده و از دست رفته است. ما بیوجود یک وجدان جمعی سالم و انسانی، مثل درختان خشک یک جنگل مُردهایم و یک جرقه نابهنگام، میتواند بنیانمان را بر باد دهد. او میگوید تصویرهای جنگ اسرائیل و غزه حیرتانگیزند، اما وجدان جمعی مردم ما کمتر از بسیاری نقاط دیگر جهان، متأثر میشود. انگار مسابقه فوتبال است، کسانی طرفدار این تیم و کسانی طرفدار تیم مقابلاند. گل بازی، تلفات و ویرانیهای میدان جنگ است. این وضعیت خطرناک است.
عامل اصلی بیماری وجدان جمعی، به حاشیه راندهشدن مردم در عرصه عمل سیاسی است. هنگامی که مردم اثرگذار عرصه سیاستاند، با تن و روح خود دست به گریبان امور عمومی میشوند. بازیگرند و در عرصه گرم بازی، میتوانند از هستی فردی خود حراست کنند و تماما تسلیم فشار وجدان بیمار جمعی نباشند. اما وقتی بازیگر نیستند، تماشاگرند. تماشاگرانی تحقیرشده با سینههایی پر از حرفهای نگفته و کینهورز و به مصرفکنندگان صرف تبلیغات تبدیل میشوند. در مصرف تبلیغات هم منفعل نیستند؛ سخن و تصویر و تفسیری را میپذیرند که با مقاصد و اغراضشان انطباق داشته باشد. بهتدریج وجدانهای فردیشان را در آتش وجدان بیمار جمعی پرتاب میکنند. هیچکس برای یک کودک تکهتکه شده اشک نمیریزد؛ حتی شاید برای قساوت قاتل، هورای پیروزی هم بکشد!
رسانههای بزرگ مخصوصا صداوسیما، از جمله متهمان اصلیاند که در طول سالهای گذشته، باوجود تذکرات متعدد کارشناسان دلسوز و متخصصان افکار عمومی، سیاست ناصوابی را دنبال کرده و مردم را در مسیر تقابل قرار دادهاند. آنتن تلویزیون در اختیار کسانی قرار گرفته که با دیدگاههای مردم و علاقه و نگرش آنها فاصله بسیاری دارند. کارشناسان سرجهازی رسانه ملی، در همه شبکههای رادیویی و تلویزیونی در گردشاند و آسمان و ریسمان میبافند و کارشناسان دانا و متبحر کشور، راهی به آنتن ندارند. این عملکرد اعتمادسوز، شکاف دولت – ملت را استمرار بخشیده و به گسست ارتباطی تبدیل کرده است.
مسئولان ما لازم است، اهمیت سرمایه نهادی را بهتر بفهمند. اعتماد ذرهذره جمع میشود، اما یکباره فرو میریزد. حال وضعیت مرجعیت رسانهای ما یک طرف، سرمایهسوزی در اعتمادسازی جامعه هم مضاعف شده است. کرختی و انجماد احساسات جامعه ایرانی درباره فجایع غزه و جنایات اسرائیل، آگاهانه و نتیجه سالها بیمحلی به خواست عمومی و انباشت نارضایتی نزد افکار عمومی است. اصولا متصدیانی که اکنون بر مسند امور اجرائی هستند، شناخت در حوزه فرهنگ و رسانه و هرآنچه را ذیل اینها بگنجد، تخصص نمیدانند تا به متخصص آن رجوع کنند. پس عجیب نیست که شاهد چنین رفتارهای جمعی باشیم و تازگی هم ندارد.
رسانه ملی، همان سازمان پرخرج ناکارآمد است و بهجای ترمیم و کاهش شکاف فزاینده دولت – ملت، تیمی را فعال مایشا کرده که آشکارا وظیفه بزرگترین رسانه کشور با دهها شبکه ریز و درشت رادیویی و تلویزیونی را خدمت به مخاطب خودی – همان اقلیت هوادار – میداند و بر همین اساس محتوا تولید میکند و لابد کاری با قاطبه مردم و افکار عمومی جامعه ندارد.
سمت و سوی برنامههای سیاسی و اخبار، غالبا رنگ محفلی و جناحی گرفته و گاه حتی با سیاستهای رسمی نظام، تفاوت دارد. مقایسه کنید، سخنان و مواضع رهبری در همین ماجرای فلسطین را با کاری که صداوسیما میکند. شما برنامههای شبکه خبری الجزیره قطر را در همین دو هفته در ارتباط با بحران خاورمیانه ببینید و کیفیت محتوا و اثرگذاری آن را با همه شبکههای خبری داخلی، منطقهای و بینالمللی وابسته به سازمان صداوسیما مقایسه کنید.
خبرنگاران الجزیره، مسلط، دقیق و حرفهای عمل میکنند و در عین گزارش کامل، نه به جنایات بیتفاوت هستند و نه احساسی و شعاری عمل میکنند. همت و اراده بزرگی لازم است تا وجدان جمعی آسیبدیده جامعه ایرانی ترمیم شود. چند ماه دیگر موسم انتخابات است. اگر متولیان امر دنبال اصلاح وضع موجودند، کاری کنند که مردم به حاشیه راندهشده، احساس کنند که اثرگذارند و تعیینکننده اصلی در عرصه سیاست و اجتماع، آنها هستند.