شرق نوشت: ساعت چهار بعدازظهر دوشنبه میدان آستانه قم شاهد برگزاری یک تجمع علیه یکی از وزرای کابینه ابراهیم رئیسی بود. کسی که سالها سابقه حضور در سطح اول اجرائی جریان اصولگرایی و انقلابی را دارد. کسی که مدیریتش در سال ۸۸ در صداوسیما اعتراضات گستردهای را از سوی مردم برانگیخت، اما جریان خاص او را ستایش میکردند.
عزتالله ضرغامی حالا در همان جایگاهی نشسته است که سلف او علی لاریجانی و دیگران نشسته بودند. کسی که روزگاری با جنجال «کنفرانس برلین» محبوبالقلوب جریانهای سوپرانقلابی بود، بعدها همانها در حسینیه اعظم قم با لنگه کفش و مهر از او پذیرایی کردند.
داستان ضرغامی و لاریجانی اما داستانی تکراری است. اصولگرایان و سوپرانقلابیها با همه یاران خود همین کار را کردند. از احمدینژاد تا اکبر هاشمیرفسنجانی. از لاریجانی تا سرافراز و ضرغامی. ستاره بخت و اقبال این افراد تا زمانی خاص برای بدنه سوپرانقلابی درخشش دارد. بعد از مدتی آنها به تیتر غیبی گرفتار میشوند که همه آنها را شامل میشود. تیر غیبی با عنوان «نداشتن عقد اخوت».
اکثر کسانی که از نزدیک او را دیدهاند تأیید میکنند که ضرغامی رفتارهای خاصی دارد. نوعی خودمانی و سادهبودن در برخوردهایی که بعضا از محمود احمدینژاد دیده بودیم، در عزتالله ضرغامی هم دیده میشود. نه فقط امروز، بلکه همان زمان که خیابانگردی میکرد یا در مصاحبهای خاطرات خریدن لباس زیرش را تعریف میکرد نشان میداد نوع دیگری است. بسیار خودمانی و البته از زمانی که از قدرت کنار رفته بود در مسائل فرهنگی به شدت بازتر میاندیشید.
اخیرا بارها به بهانههای مختلف کنایههایی به محدودبودن فضای فرهنگی زده است و دست آخر انتشار کلیپ «جولیا پطرس» خواننده لبنانی که آواز «حق سلاح من است» را در دفاع از فلسطین و لبنان و محور مقاومت خوانده بود، برایش جنجال تازهای ساخته است. جریان انقلابی او را «لیبرال دولت» میخوانند و ابراهیم رئیسی را به خاطر حذفنکردن او سرزنش میکنند. در نهایت نیز برای تحت فشار قراردادن رئیسجمهور دست به تجمعی در قم زدند.
دوران ریاست «حاج عزت» بر سازمان صداوسیما مصادف بود با ریاست محمود احمدینژاد در ریاستجمهوری و روابط بسیار نزدیک آن دو. از همین جهت هم «حاج عزت» محبوب دل اصولگرایان هم بود. خصوصا با عملکردش در انتخابات سال ۸۸ و اعتراضات پس از انتخابات توجهات زیادی را از بدنه تندروی اصولگرایی به خود جذب کرد. پخش اعترافات تلویزیونی و دادگاههای اعتراضات ۸۸ از اقداماتی بود که از او چهرهای انقلابی ساخته بود. تا آنجا که تصمیم به شرکت در انتخابات ریاستجمهوری گرفت.
لیبرالخواندن ضرغامی تنها یک بخش از ماجراست. بخشی از جریان انقلابی حوزه و فعالان مجازی سوپرانقلابی با انتشار متنهایی تحریک برای برگزاری یک تجمع در قم را پایهریزی کردند. در این متنها خواننده لبنانی که ضرغامی کلیپ آن را منتشر کرده بود، «هرزه» خوانده شده و رفتار ضرغامی در راستای اهداف سند ۲۰۳۰ ارزیابی میشود: «به بهانه دفاع از فلسطین، تکخوانی حرام یک خواننده هرز که مثلا از فلسطین میخواند را در صفحه خود انتشار داده است! پیامدهای این کار عبارتاند از: ۱- قبحزدایی از گناه ۲ - اجراییشدن بندهایی از سند ۲۰۳۰ و سوم «تحریف حقیقت و ماهیت فرهنگ مقاومت».
برگزارکنندگان تجمع اعتراضی خواهان آن هستند که «دولت دست از انفعال برداشته» و این «عنصر لیبرال را اخراج کند».
حالا ضرغامی در کنار پنجره قطاری نشسته است که پیش از او دیگران هم از آن پنجره به بیرون هدایت شده بودند. نامهای بزرگی چون اکبر هاشمیرفسنجانی، علی لاریجانی، صادق آملیلاریجانی و حتی محمود احمدینژاد.
«ظهر آقایان واعظ طبسی و درینجفآبادی و احمد جنتی میهمانم بودند. خودشان را بدون من یتیم معرفی میکنند و آیه «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ» (پس تو هم یتیم را هرگز میازار) میخوانند». این بخشی از خاطرات اکبر هاشمیرفسنجانی در روز ۱۷ مهرماه ۱۳۷۸ است؛ درست چند ماه مانده به انتخابات مجلس ششم که بزرگان جریان اصولگرایی به سراغ اکبر هاشمیرفسنجانی رفته بودند تا او را برای شرکت در انتخابات راضی کنند. دیداری که نشاندهنده نوع نگاه جریان راست به اکبر هاشمیرفسنجانی در آن سالهاست که بعدها دچار چرخش ۱۸۰ درجهای شد.
با پایان جنگ و بهقدرترسیدن جریان راست در جمهوری اسلامی، جریان چپ و لیبرالهای دهه اول انقلاب همچون نهضت آزادی، از مخالفان دولت او به شمار میآمدند. چپ و خط امامیها از دولت هاشمی و سیاستهای نئولیبرالیستی در اقتصاد انتقاد داشتند و نهضت آزادی و فعالان فرهنگی به بستهبودن فضای فرهنگی که اوج آن در فشار به کانون نویسندگان و دستگیری فعالان ملی مذهبی دیده میشد.
آن روزها اکبر هاشمیرفسنجانی محبوب قلب راستگرایانی بود که بعدها به اصولگرایان شهرت یافتند. در آن روزها سلف تجمعکنندگان امروزی با حضور در پای سخنرانیهای هاشمیرفسنجانی به عنوان امام جمعه تهران، شعار «مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است» سر میدادند.
تحت همین فشارها بود که سیدمحمد خاتمی از وزارت ارشاد استعفا داد تا هاشمیرفسنجانی به جای او علی لاریجانی را بر مسند فرهنگ بنشاند. این روند حتی دو سال بعد از خروج هاشمی از ساختمان ریاستجمهوری هم ادامه داشت. تا آنجا که اصولگرایان خود را بدون او «یتیم» میخواندند. اما ورق برای هاشمی از دور دوم انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ برگشت. او تبدیل به «دشمن اکبر» شد.
اصولگرایان دیگر واهمهای نداشتند که علیه او مستقیم حرف بزنند و با او وارد جدال کلامی شوند. انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ نقطه عطفی بود که هاشمی برای همیشه از صدر به ذیل برای اصولگرایان سقوط کرد. از نماز جمعه کنار گذاشته شد. در سال ۸۹ از ریاست مجلس خبرگان رهبری حذف شد و در نهایت با ردصلاحیتش در سال ۹۲ به نقطه پایان رسید. سه سال بعد هنگام شنا در استخر کوشک زندگی او پایان یافت. درحالیکه فرزندان او در مورد مرگ پدر حرف و حدیثهایی مطرح میکنند.
اینطور که پیداست صندلی ریاست سازمان صداوسیما هم صندلی خوشیمنی نیست. محمد سرافراز در روزهای مذاکرات هستهای به ساختمان شیشهای جام جم رفت. برادر دو شهید که اولی در انفجار هفتم تیر در کنار شهید بهشتی به شهادت رسید و دومی در جنگ تحمیلی. برخلاف ضرغامی او از بدنه صداوسیما به شمار میآمد و مدیریت شبکههای برونمرزی را بر عهده داشت. درست یک سال بعد حواشی به سراغ او آمد.
شهرزاد میرقلیخان بازرس ویژه او از ایران خارج شد و عمر ریاست او بسیار زودتر از آنچه فکرش را میکرد به طور ناگهانی در زمستان سال بعد به پایانی تلخ رسید. سرنوشت خلف او نیز چندان قرین موفقیت نبود، زیرا علیعسگری نتوانست مانند سایر رؤسای این سازمان برای دو دوره در آنجا بماند و صندلی ریاست را به پیمان جبلی از نزدیکان جبهه پایداری واگذار کرد.
از نام صادق قطبزاده به عنوان اولین رئیس این سازمان و اولین ناکام آن که بگذریم، علی لاریجانی هم سرنوشتی همچون سایرین داشت. او که روزگاری با ساخت «کنفرانس برلین» رئیس «ستاد ضد اصلاحات» به شمار میآمد، ۱۲ سال بعد در بهمن سال ۹۱ با سنگ و مهر و لنگه کفش در مسجد اعظم قم استقبال شد.
البته روند رو به افول علی لاریجانی برای اصولگرایان از سال ۸۸ آغاز شد. از انتخابات آن سال و تقابل احمدینژاد و لاریجانی. تقابل آنها در جلسه استیضاح شیخالاسلامی وزیر کار احمدینژاد به اوج خود رسید. احمدینژاد با انتشار فیلمی که مخفیانه از فاضل لاریجانی در دفتر سعید مرتضوی گرفته شده بود، «یکشنبه سیاه» را در پارلمان رقم زد. صبح همان روز علی لاریجانی تهدید شده بود در صورتی که استیضاح را لغو نکند، فیلم برادرش منتشر خواهد شد.
نتیجه کار برای لاریجانی بسیار تلخ بود. او که برای مراسم ۲۲ بهمن سال ۹۱ به قم دعوت شده بود مورد حمله جریان انقلابی قرار گرفت که خواهان اخراج او از قم بودند. انتشار گزارش تحقیق و تفحص از آن حادثه البته به ضرر جریان نزدیک به آیتالله مصباح تمام شد که نشان میداد این واقعه از کجا برنامهریزی شده است. با این حال لاریجانی از آن روز برای جریان انقلابی به یک هدف متحرک تبدیل شده بود.
تقابل اصولگرایان و لاریجانی بعدها با رویکارآمدن حسن روحانی قوت گرفت. اوج این تقابل در ماجرای تصویب برجام قابل مشاهده بود. بعدها لاریجانی حتی ترجیح داد در انتخابات مجلس در سال ۹۸ شرکت نکند، چراکه سرازیری محبوبیتش در نزد جریان اصولگرایی و سوپرانقلابی را بهوضوح لمس میکرد. سرنوشت او نیز مانند اکبر هاشمیرفسنجانی با ردصلاحیت در انتخابات ریاستجمهوری رقم خورد.
در تابستان وقتی صادق آملیلاریجانی به عنوان رئیس دستگاه قضا منصوب شد، اصولگرایان از او با عنوان «فیلسوف فقیه» یاد میکردند. دوران ریاست او بر قوه قضائیه دوران ویژه و خاصی بود. احکام بازداشتشدگان ۸۸ و فعالان رسانهای در همه آن سالها تحت تسلط او بر دستگاه قضائی صادر شده بود. اما ستاره بخت و اقبال او نیز تا سال ۹۶ درخشش داشت.
از اواخر زمستان ۹۶ تا پایان سال ۹۷ که او از ریاست دستگاه قضا خارج شد، زیر ضربه حملات گستردهای قرار گرفته بود. زمانی هم که از قوه قضائیه رفت به جایی رسیده بود که کریمیقدوسی در فضای عمومی توییتر در مورد او اینگونه نوشته بود: «حضرت آیتالله صادق لاریجانی با توجه به جایگاه باارزش جنابعالی در نظام، انتظار مردم ایران این است که زی طلبگی و سادهزیستی همواره مورد توجه مقامات عالیرتبه باشد. شنیده شده حضرتعالی قسمتی از مجموعه تشریفات قوه قضائیه را که برای مهمانان خارجی تجهیز شده، جهت سکونت در تهران انتخاب کردهاید. قرار بر سکونت جنابعالی در منزل مهیاشده برای مرحوم آیتالله هاشمیشاهرودی بود».
پرونده اکبر طبری که شایعه شد در منزل او دستگیر شده است، برای خاندان لاریجانی بسیار گران تمام شد. جریان انقلابی اگرچه بعد از یک سخنرانی در حمایت از وی کوتاه آمدند اما همچنان او را رها نمیکنند. صادق آملیلاریجانی هم از قطار انقلابیها به بیرون هدایت و به تیر غیبی دچار شد که اصولگرایان به آن میگفتند: «نداشتن عقد اخوت». آنها با این توجیه که با کسی «عقد اخوت» نبستهاند، به راحتی از افراد چرخش و آنها را از پنجره قطار به بیرون هدایت میکردند. سرنوشت آملیلاریجانی نیز بعد از چند نامه تند و تیز با آیتالله یزدی به قهر و استعفا از شورای نگهبان کشیده شد.
فهرست کسانی که جریان راست و انقلابیها بعد از یک دوره حمایت سفت و سخت از آنها با دستان خودشان حذفشان کردند، بسیار بلندبالاست. اما در میان آنها نمیتوان از نام محمود احمدینژاد به راحتی عبور کرد. «خادم ملت»، «دزدگیر ۸۸»، «دلاور هستهای» از جمله القابی بود که با آن احمدینژاد را ستایش میکردند. روزگاری وقتی از اولین سخنرانی در سازمان ملل بازمیگشت، مسئولان بلندپایه زیادی شبانه برای استقبال به پای هواپیمای او رفتند تا قهرمانی را که در دانشگاه کلمبیا و سازمان ملل بر دهان استکبار مشت محکمی کوبیده، بغل کنند. همانها کمتر از هشت سال بعد به تندترین القاب خطابش کردند.
آن کسی که در سال ۸۴ خواب دیده بود که «احمدینژاد مورد تأیید امام زمان» است و باید به او رأی داد، بعدها از او با عنوان «بزرگترین خطر از صدر اسلام تاکنون» یاد کرد. روایت احمدینژاد و اصولگرایان روایتی است درسآموز. همانها که روزگاری گرد او جمع شدند تا از پیروزیاش در انتخابات ۸۴ فرصتی برای احیای خود در سیاست پیدا کنند، بعدها دو نفر از نزدیکانش را با وضعی اسفبار به دادگاه بردند. از بقایی که در زندان دست به اعتصاب غذا زد و اسفندیار رحیممشایی که در دادگاه به نشانه اعتراض لباس از تنش کند و به هوا پرتاب کرد.
احمدینژادی که روزگاری اصولگرایان برای حضورش گوسفند قربانی میکردند، به همان نقطهای رسید که دیگرانی چون اکبر هاشمیرفسنجانی و علی لاریجانی رسیدند. رد صلاحیت در انتخاباتهای ۹۶ و ۱۴۰۰ سرنوشت و میانه او را با انقلابیون رقم زد.
اینطور که پیداست در این ایستگاه قرار است عزتالله ضرغامی از قطار «نابگرایان» و «یکدستسازان» پیاده شود و با پیادهشدن او نوبت به نفرات بعدی خواهد رسید. یکدستسازانی که روزگاری برای افراد سر و دست میشکنند، بعد از یک دهه خودشان با دستان خودشان این افراد را نابود میکنند و این نابودی را با تیر «نداشتن عقد اخوت» توجیه میکنند. آنها به راستی نشان دادند به هیچکس «وفادار» نیستند و به راحتی افرادی را از جایگاه رفیع و عزتمندش به زیر میکشند. چرایی آن نیز بحث دیگری است که البته در این مقال نمیگنجد.