علی ربیعی در اعتماد نوشت: گاهی فکر میکنم برای چه مینویسم؟ و در پی آن، هزاران فکر و خیال دیگر از چشماندازهایی که با خود نگرانی به همراه دارد، در ذهنم نقش میبندد.
تاریخ، علم و تجربه، هر سه تاکید میکنند چنانچه هر پدیدهای (به ویژه اجتماعی) درست فهم نشود، احتمال وقوع بحرانهای عظیم و گاه حتی شالودهشکن مورد انتظار خواهد بود. شواهد تاریخی بسیاری برای این استدلال، قابل استناد است. راه دور نرویم؛ از آن جمله روایت خاطرات درباره اسناد ساواک که با دیدگاهی نازلانگارانه تا ۲۱ بهمن هنوز به دنبال مارکسیستها و گروههای مسلحانه آن دوره میگشتند، قابل تامل است.
این روزها برخی اظهارنظرها، نگرانی عمیق از فهم مسائل را متبادر میکند. گویی در تبیین مسائل، هنوز اندر خم یک کوچهایم. بر همین اساس، وقتی گزارههای زیر را میشنوم؛ نگران میشوم:
۱. در ملاقاتی یک تصمیمگیر موثر، نقش ریشههای اقتصادی و خواستههای فرهنگی در ناآرامیهای ۱۴۰۱ را نفی کرد و آن را صرفا نتیجه یک جنگ ترکیبی از سوی خارجیها دانست.
۲. نمایندهای از یک وزارتخانه در جلسه تشکیل شده در وزارت ارشاد برای توجیه مدیران رسانهها (زمانی که در خصوص مهاجرت نخبگان و اساتید مورد سوال قرار گرفت) نقل به مضمون گفته است: «این خیانت دولت روحانی بود که حقوق اعضای هیات علمی را بدون پشتوانه قانونی و مالی اضافه کرد! ما مجبور شدیم کم کنیم، برای همین اساتید میل به مهاجرت پیدا کردند.» نگاه کنید پدیدهای چنین پیچیده که عوامل بسیاری از جمله روانی، اقتصادی، انگیزشی، اجتماعی، سیاسی، امید به آینده و... در آن تاثیرگذار است، تا این حد سادهانگارانه تحلیل میشود.
۳. در مورد دیگری یکی از همکاران شناخته شده در جامعه علمی میگفت؛ در جلسهای توجیهی به او گفته شده؛ چگونه راهپیمایی صدهزار نفری در خیابانها را دیدید، ولی حضور ۴ میلیون نفر در اربعین را نمیبینید! چنین سخنی حاکی از آن است که حتی یک سنجش علمی ساده از میزان نارضایتی «سرمایه اجتماعی» در فهم مساله تاثیرگذار نبوده است. اساسا سنجش این دو موضوع، با خاستگاههای متفاوت، سنجههای مختص به خود را میطلبند.
۴. نگاه کنید به عدم درک سیاستگذاران از تغییرات شگرف جهانی (از تغییرات ژئوپلیتیکی و مسیرها و جادههایی که در حال ساخته شدن هستند و نسلهای آینده ایرانی را از منافع اقتصاد جهانی محروم خواهند ساخت تا پیمانهای جدید منطقهای و جهانی) که با تحلیل خود زمستان سرد اروپا را به عنوان اهرم فشار یادآور میشدند تا همین اندازه سادهانگارانه!
۵. در مورد شدت گرفتن اخراج اساتید، با این اعتقاد که اساتید به ویژه در رشتههای علوم اجتماعی، عامل انحرافهای ذهنی و تحریک دانشجویان هستند، پروژه خالصسازی (پاکسازی) غیر همسوها را کلید زدهاند. در صورتی که با مطالعهای ساده روی روندهای تغییرات ارزشی در سطح جهان و ایران و کشورهای شبیه به ما کاملا میتوان سمت و سوی تغییرات را مشاهده کرد.
این روزها شاهد بسیاری از این دست اظهارات و توجیهات در عرصههای مختلف از اینترنت و پهنای باند گرفته تا ریشه پدیدههای اقتصادی و حتی میزان استقبال مخاطبان از رسانه ملی و. هستیم. علم مدیریت بحران به ما آموخته است که بحرانها، آنگاه کنترل میشوند که نسبت ظرفیت حل مساله توسط سیستم به حجم نارضایتیها بزرگتر از یک باشد و مهمترین ظرفیت در این میان، فهم و درک درست از مساله است.
همچنین علم به ما آموخته است که اولین گام شناخت و تبیین مساله، جابهجا نکردن عارضه با بیماری است. در صورت فقدان درک درست مساله، نظامها دچار غرور و خوشخیالیهای کوتاهمدت شده و ناگهان با بهتهای عظیم مواجه میشوند.
باز هم علم و تجارب بشری به ما آموخته است که سیستمها و نظامهایی که نتوانند با تغییرات محیطی منعطف و سازگار شوند، شکننده خواهند شد که آن را «پدیده تطابقناپذیری» مینامند. من معتقدم، سیاست درست در این زمانه ایجاد فرصتهایی برای شنیدن، گفتگوهای همدلانه، بهکارگیری نخبگان و کارشناسانی که هنوز دلسوزانه در کشور ماندهاند، در جهت حل مساله و یافتن راههایی برای گشودن افقهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
بیاعتنایی به عمق مساله، تلاش بر فهم معطوف به حفظ بقا و اصرار بر حرکت در مسیرهای طی شده غیرپاسخگو، نه تنها نتیجهای ندارد که میتواند حتی بحرانهای بیشتری را موجب شود. جامعه ما، مملو از ظرفیتهای علمی و افرادی با تعلقات دینی و میهنی است. باید از فضای بسته و تنگ گروهی و جناحی، مدرسهای و دانشگاهی خاص عبور کرد. ایران پر از ظرفیتهای افقگشاست. تمام ایران را دریابیم.