هیچ وقت چیزی به نام پول مکفی وجود ندارد و فیلمها این موضوع را در طول سالها از طریق داستانهای کاسبکاران و ثروتمندان تندخو و حریص اثبات کرده اند. این شخصیتهای شرور و ضدقهرمانها علی رغم اینکه در موقعیتهای ممتازی قرار دارند که میتوانند هر چیزی که نیاز دارند را تهیه کنند، روزهای خود را صرف این میکنند که چگونه ثروت بیشتری جمع کنند و این کار را با عبور از تمام مرزهای اخلاقی انجام میدهند.
به گزارش روزیاتو، برای خود این کاسبکاران و ثروتمندان، موضوع تنها بلندپروازی و اطمینان از برنده ماندن آنها است، اما در فرآیند رسیدن آنها به چیزی که میخواهند، زندگی چندین نفر دیگر نابود میشود. با این حال، فیلمهایی که درباره آدمهایی با اشتهای مالی سیری ناپذیر ساخته میشوند، همچنان برای تماشاگر جذاب هستند و اگر چه این شخصیتها نفرت انگیز هستند، تماشاگران چارهای جز دوست داشتن آنها برای مدت زمان روایت فیلم ندارند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۵ مورد از بهترین فیلمهای تاریخ سینما در مورد حرص و طمع آشنا کنیم.
وال استریت هنر سهامداری عمده در شرکتها (خرید سهام بزرگ و سپس تلاش برای بالا بردن ارزش آن ها) را از طریق یک کارگزار بدنام وال استریت، به نام گوردون گکو بررسی میکند. یکی از تاکتیکهای گکو شامل خرید سهام پس از شنیدن شایعات تصاحب شرکت، وادار کردن خریدار بالقوه به پرداخت مبالغ هنگفت است. تاکتیک دیگر او شامل تصاحب شرکتها و سپس انحلال آنها به منظور بهره مندی از توافقات بازنشستگی و بیمه است.
همه چیز به شدت غیرقانونی است و گکو برای مدتی طولانی از عواقب این اقدامات غیرقانونی قسر در میرود تا اینکه ناگهان دستیارش درستکار و پشیمان میشود. این مرد جوان که از عدم همدردی و انسانیت رییس اش وحشت زده شده، تصمیم میگیرد که او را گیر بیندازد، تصمیمی که منجر به دستگیری و محکومیت گکو میشود. با این حال، مدتی طول میکشد تا این اتفاق بیفتد و قبل از آن، فیلم به مخاطبان زمان کافی میدهد تا از برنامه ریزی و اجرای نقشهها لذت ببرند.
در میان بهترین فیلمهای مایکل کیتون، بنیانگذار یکی از کمتر شناخته شدهترینها است، با این حال آموزندهترین فیلم او نیز هست. نکته مهمی که این فیلم بیوگرافیک به مخاطبان نشان میدهد، این است که بنیانگذاران مک دونالد سود زیادی از این رستوران زنجیرهای بین المللی نبرده اند. تمام این افتخارها نصیب فروشندهای به نام ری کراک شد که برادران موسس مک دونالدز پیشنهاد داد به آنها کمک کند تا رستوران شان را به یک شبکه زنجیرهای تبدیل کنند و بدین ترتیب خود را به عنوان نابغه پشت این ایده نشان داد، قبل از اینکه برادران موسس را به طور کامل از رستوران خود دور کنند.
به همان اندازه که تحسین جذابیت و تلاشهای بی محابای کراک آسان است، نفرت از او نیز آسان جلوه میکند، زیرا برادران مک دونالد هیچ کاری نمیکنند که شایسته رفتاری باشند که او با آنها میکند. او حتی به آنها وعده حق امتیاز میدهد، اما از وفای به عهد سر باز میزند و در یک لحظه یکی از آنها به دلیل اتفاقات ناخوشایند دچار شوک دیابتی میشود. دیگری از کروک میپرسد که چرا تنها به جای دزدیدن ایده، آنها را از کسب وکار خودشان خارج کرده است و او پاسخ میدهد که ارزش این فرانچایز به نام آن وابسته است.
گاهی تهدید به اخراج به عنوان انگیزهای برای کارمندان برای تلاش بیشتر عمل میکند، اما همزمان میتواند الهام بخش آنها برای حریص بودن و شیطان صفتی نیز باشد. در گلنگری گلن راس، چهار فروشنده املاک و مستغلات پس از اینکه رئیس تحقیرگر و متکبر آنها اعلام میکندکه تنها دو فروشنده برتر را در پایان ماه نگه خواهد داشت، مجبور به استفاده از تاکتیکهای مشکوک و غیراخلاقی برای فروش میشوند.
هر یک از کارمندان به دلایل مختلف از بیکار شدن میترسند، بنابراین همه آنها در حالی که همزمان از مشتریان کلاهبرداری میکنند، به یکدیگر نیز خیانت میکنند. داستان کلی فیلم کاملاً جذاب است و با توجه به اینکه فیلم از نمایش برنده جایزه پولیتزر دیوید ممت اقتباس شده و فیلمنامه آن توسط خود نویسنده نوشته شده، چنین جذابیتی جای تعجب ندارد.
برای دوستان قدیمی افرایم (جوناه هیل) و دیوید (مایلز تلر)، ثروتمند شدن یک اولویت است، بنابراین آنها تصمیم میگیرند شرکتی را برای شرکت در مناقصههای نظامی در طول جنگ عراق راه اندازی کنند. آنها در ابتدا با عقد قراردادهای کوچک کار خود را به خوبی انجام میدهند، اما خیلی زود به دردسر میافتند و در یک مناقصه ۳۰۰ میلیون دلاری برای اسلحههای کلاشنیکوف آک- ۴۷ شرکت میکنند، در حالی که اصلاً نمیدانند این سلاحها را باید از کجا تامین کنند.
در این مرحله است که سگهای جنگی جذاب میشود. از آنجا که کمبود جهانی سلاحهای مورد نیاز وجود دارد، این دو به یک قاچاقچی اسلحه حاضر در لیست سیاه مراجعه میکنند تا به آنها در تامین سلاحها کمک کند و از آنجا به بعد، همه چیز از هم میپاشد. به طور کلی، طرفداران با یکی از بهترین بازی جوناه هیل و همچنین نقل قولهای حیرت انگیز و ماجراجوییهای شگفت انگیز جهانی که از آلبانی تا بغداد کشیده شده است، ماجه میشوند.
این فیلم با عنوان کاملاً مناسب و بامسمای طمع، داستان یک تاجر ثروتمند و حریص را روایت میکند که با وجود اینکه توسط مقامات تحت بازجویی قرار میگیرد، همچنان عطش خود را برای پول و لذت جویی نشان میدهد. سر ریچارد “گریدی” مک کریدی (الهام گرفته از فیلیپ گرین، مدیرعامل سابق گروه آکاردیا) متهم به فرار مالیاتی، غصب کردن دارایی و بهره کشی از کارگران برای خط مد و لباس خود است، با این حال او هنوز هم برگزاری جشن تولد ۶۰ سالگی با تم گلادیاتوری در جزیره یونانی میکونوس را مناسب میداند؛ و حتی برای این کار، او از کارگران مهاجر با دستمزد پایین برای آماده سازی مراسم استفاده میکند.
به طور کلی فیلم طمع، به جای مسائل تجاری، سرگرمی و خانواده را در اولویت قرار میدهد. بیشتر داستان حول محور آماده سازیهای روز تولد شخصیت اصلی فیلم میچرخد و با پیش رفتن داستان، مخاطبان با نگاه مناسبی به روابط ضعیف مک کریدی هم با عزیزان و هم کارمندانشمواجه میشوند. او از آن دسته افرادی است که هیچ مشکلی با وادار کردن مردم به پوشیدن لباسهایی مانند بردگان رومی یا توهین به آنها در مقابل دیگران ندارد. در نهایت، او به شیوهای هولناک تقاص گناهانش را میدهد.
رکود بزرگ یک فیلم عالی برای کسانی است که بیشتر به بازیهای خوب اهمیت میدهند تا داستان. بازیگران برجسته این فیلم شامل رایان گاسلینگ، برد پیت، استیو کارل و کریستین بیل هستند که هر کدام در این فیلم اشتیاق بیشتری نسبت به دیگر پروژههای خود نشان میدهند. رویدادهای فیلم که بر اساس کتاب The Big Short: Inside the Doomsday Machine نوشته مایکل لوییس ساخته شده، در مورد یک مدیر صندوق سرمایه گذاری به نام مایکل بری برای شرط بندی پول سرمایه گذاران خود روی سقوط بازار مسکن است.
این یک حرکت نسبتاً غیراخلاقی است، چون بری از کسانی که با دادن پول هایشان به او اعتماد کرده اند، برای چنین اقدامی اجازه نمیگیرد. همان طور که انتظار میرود، پروندههای قضایی و تهدیدها به دنبال این اقدام او از راه میرسند، اما بری به همچنان بر تصمیمش اصرار دارد چرا که معتقد است این حرکت زندگی او را تغییر خواهد داد. جالب است بدانید که این یک مورد نادر است که در آن طمع نتیجه میدهد. براساس پیش بینی او، ارزش این صندوق ۴۸۹ درصد افزایش مییابد و او و سرمایه گذارانش را به شدت ثروتمند میکند.
بر اساس یک موزیکال نمایشی به همین نام، فیلم چگونه بدون تلاشی واقعی در تجارت موفق شویم، بسیار شبیه سریال مردان دیوانه (Mad Men) است. یک ضدقهرمان در داستان وجود دارد که هرگز در استفاده از ابزارهای سوال برانگیز برای بالا رفتن از نردبان ترقی در شرکت و یک دفتر پر از زنان با لباسهای رنگارنگ دهه ۶۰ تردید نمیکند. با این حال، دلیلی وجود دارد که این داستان را بیشتر از سریال مردان دیوانه دوست داشته باشیم؛ زیرا این فیلم از نوع از فرش به عرش رسیدن است و فردی که در مرکز داستان قرار دارد، در رویکرد خود به شدت ماکیاولیستی است.
جی پیرپونت فینچ باهوش به دنیا نیامده است. زمانی که به عنوان نظافتچی پنجره کار میکند، به کتاب چگونه در کسب وکار موفق شویم برخورد میکند و قول میدهد که هر مرحله از این کتاب را دنبال کند. طولی نمیکشد که او خود را به عنوان کارمند در یک شرکت در همان حوالی میبیند تا در نهایت رئیس شرکت میشود. هیچ چیز برای او کافی نیست و جی هرگز اهمیتی نمیدهد که در طول تلاشش برای رسیدن به قله چه کسی را میرنجاند یا مورد آزار قرار میدهد. این فیلم ساخته شده در دهه ۶۰ خودش را هم خیلی جدی نمیگیرد. این فیلم یک موزیکال است، بنابراین مقدار زیادی رقص و پاواز و داستانهای فرعی عاشقانه جذاب در آن وجود دارد.
گرگ وال استریت بدون شک یکی از بهترین همکاریهای مارتین اسکورسیزی و لئوناردو دی کاپریو است و داستان یک شخصیت جاه طلب و ترغیب کننده به نام جوردن بلفورت را روایت میکند که از یک دلال سرمایه گذاری خرد به یک مالک ثروتمند تبدیل میشود. اغلب رویدادهای این فیلم واقعی هستند، زیرا این فیلم بر اساس کتاب خاطرات خود بلفورت به همین نام ساخته شده است.
گرگ وال استریت یک فیلم جنایی بی نقص و منحصربفرد است، زیرا پر از افراط و تفریط بوده که شامل تکرار مکرر الفاظ رکیک و مهمانیهای بی پایان میشود. استراتژی بلفورت برای ثروتمند شدن و ثروتمند ماندن با استفاده از استراتژی “پمپ و دامپ” (افزایش بی رویه قیمت سهام از طریق اظهارات گمراه کننده) است. جردن با توجه به ثروتی که از این روش اندوخته است، سخت به تاکتیک خود وفادار است، اما همین موضوع موجبات سقوط او را فراهم میکند. اف بی آی و کمیسیون بورس و اوراق بهادار در نهایت به سراغش میروند و تمام چیزهایی که برایش عزیز است را از او میگیرند.
مانند گکو در فیلم وال استریت، لری گارفیلد (دنی دویتو) با لقب «مدیر تصفیه» در فیلم پول دیگران، یک سهامدار عمده با اهداف شوم است. او همانند کاری که باکتریها در بدن انسان انجام میدهند، از نفوذ کردن به شرکتها و از بین بردن آنها به نفع خود لذت میبرد. وقتی او یک شرکت کوچک کابلی را هدف قرار میدهد، صاحب آن تمام تلاش خود را میکند تا حواس او را پرت کند، از جمله اینکه به عروس جذابش دستور میدهد با او دوست شود.
بدیهی است که در این فیلم خاص هیچ فرد بیگناه و مقدسی وجود ندارد. همه به دنبال منافع خود هستند، اما بینندگان تمایل بیشتری به همراهی با صاحب شرکت کابل خواهند داشت. طولی نمیکشد که دنی عاشق این زن میشود، موضوعی که نقشههای کاری اش را به خطر انداخته و او را وادار میکند که رویه و هدف خود را به چالش بکشد. فیلم پول دیگران به اندازه فیلم مایکل داگلاس قوی نیست، اما چیزی است که بینندگان از آن کاملاً لذت خواهند برد، به خصوص به دلیل داستان فرعی عاشقانهای که دارد.
مردان شرکت نگاهی واقع بینانه به حرص و طمع در دنیای شرکتها دارد و نشان میدهد که معمولا دو افراط و تفریط وجود دارد- جایی که برخی به شدت از آن سود میبرند در حالی که برخی دیگر به شدت ضرر میکنند. در این داستان، رییس شرکت کشتی سازی Global Transportation Systems (GTX) تصمیم میگیرد تعداد زیادی از کارمندان خود را اخراج کند و همزمان یک دفتر مرکزی جدید بسازد. برخی این تصمیم را احمقانه میدانند، اما خیلی زود به نفع او و دیگر مدیران ارشد تمام میشود؛ زیرا ارزش سهام شرکت به شدت تقویت میشود.
از سوی دیگر، زندگی بسیاری از افراد در این فرآیند نابود میشود. یک کارمند خاص در کنار آمدن با از دست دادن شغلش کنار نمیآید و هر روز صبح که به سر کار میرود به خانواده اش دروغ میگوید. در نهایت او خودکشی میکند. اما علی رغم تمام اتفاقات منفی که در حال رخ دادن هستند، مدیرعامل شرکت هیچ مشکلی با تصمیم خود ندارد. برای او، پول خودش مهمتر از رفاه دیگران است.
جهنم دانته اولین فیلم بلند ترسناک تمام عیاری بود که ساخته شد و داستان آن حول محور زندگی یک کاسبکار حریص میچرخد. شخصیت مورتیمر جود، یک صاحبخانه بی رحم است که تاکتیکهای اجاره گرفتن بیرحمانه اش دهها نفر را به ورشکستگی میکشاند. او همچنین از خیرخواهی و کارهای خیریه سر باز میزند، از این رو به شخصیتی منفور تبدیل میشود.
به زودی، جود با یک کابوس طولانی میبیند که در آن به خاطر گناهانش محاکمه شده و به جهنم برده میشود، جایی که او برای همیشه در رنج به سر خواهد برد. این حادثه نوعی رستگاری را در او ایجاد میکند، چرا که او قول میدهد روش خود را تغییر داده و رفتار خوبی با مردم داشته باشد؛ بنابراین پول برای او اهمیت کمتری پیدا میکند و به لطف فصل جدیدی که جود در زندگی اش باز میکند، مردی که به خاطر ورشکستگی قصد خودکشی داشته، در تصمیمش تجدیدنظر میکند.
تجار بزرگ در استفاده از فرصتها بسیار خوب عمل میکنند و در خون به پا خواهد شد، دنیل پلینویو (دنیل دی – لوئیس) دقیقاً همین کار را انجام میدهد. او یک معدنچی نقره است که در کالیفرنیا نفت کشف میکند و قبل از شروع فرآیند متقاعد کردن محلیها برای فروش زمین هایشان به او، یک شرکت حفاری تاسیس میکند. او ارقام پایینی را به آنها پیشنهاد میدهد و دیگران را وادار به فروش زمین هایشان میکند، چیزی که او را در مقابل بسیاری از ساکنان منطقه قرار میدهد.
همانند بسیاری دیگر از شخصیتهای این فهرست، پلینویو هم از آن دست شخصیتهایی است که تنها به رویاها و جاه طلبی هایش اهمیت میدهد، با این تفاوت که او آماده کشتن دشمنان است. هر کسی که با او مخالفت کند به عنوان مانعی بر سر راه خیر بزرگتر دیده میشود، بنابراین یا مورد حمله قرار میگیرد، مرعوب شده و عقب میکشد، یا به قتل میرسد. متاسفانه خون به پا خواهد شد از آن دست فیلمهایی است که در آن فرد شرور به خاطر اعمالش با هیچ مجازاتی مواجه نمیشود. او به سادگی قسر در رفته و به رفتارهای شرورانه اش ادامه میدهد بدون اینکه چیزی مانعش شده یا به سزای اعمالش برسد.
رویدادهای پرتنش فیلم مارجین کال در یک دوره ۲۴ ساعته رخ میدهند، با این حال جزئیات زیادی در این بازه زمانی قرار داده شده است. هرج و مرج زمانی آغاز میشود که یک تحلیلگر در یک موسسه سرمایه گذاری پیش بینی ورشکستگی میکند، زیرا مدیران اجرایی در طول چند سال گذشته سرمایه گذاریهای ضعیف زیادی انجام داده اند. این موضوع باعث میشود همه وحشت کنند و بنابراین تصمیم گرفته میشود که روز بعد تمام دارایی هایشان را بفروشند.
به همان اندازه که این تصمیم سرراست و منطقی به نظر میرسد، غیراخلاقی نیز هست؛ زیرا انجام این کار تاثیری موجی خواهد داشت و باعث میشود شرکتهای سرمایه گذاری دیگر نیز دچار مشکل شده و هزاران نفر شغل خود را از دست بدهند. با این حال، روسای این کمپانی تصمیم میگیرند که فقط از منافع خود محافظت کنند. به هر کارمند تاثیرگذار وعده داده میشود که در صورت موافقت با این طرح، مبلغ هنگفتی پاداش داده شود، بنابراین این فرآیند آغاز میشود.
فارگو عمدتاً یک فیلم جنایی است، اما در قلب داستان آن، یک فروشنده خودرو قرار دارد که هم احمق است و هم حریص. در حالی که جری (ویلیام اچ میسی) میخواهد قراردادی سودآور با پدرزن ثروتمندش ببندد، نقشهای برای ربودن همسرش به منظور گرفتن باج از پدرهمسرش طراحی میکند. همه اینها کاملاً غیر ضروری است، چون پیرمرد حاضر است به جری برای پیشنهاد کاری اش کمک کند.
جری با انتخاب مسیر جنایت، نه تنها معامله در حال انجام خود را خراب میکند بلکه باعث مرگ چندین انسان بی گناه نیز میشود. دو مجرمی که وظیفه ربودن همسر جری را بر عهده دارند نیز به اندازه او حریص هستند. هر یک از آنها تلاش میکند تا به دیگری نارو بزند و در نهایت یکی از آنها کشته میشود و دیگری به زندان میافتد. جری خودش هم از این خیانت قسر در نمیرود، چون خیانتش خیلی زود توسط نیروهای پلیس کشف میشود.
معامله گر سرکش یا معامله گر یاغی داستان زندگی نیک لیسون، دلال مشتقات را روایت میکند که پس از انتصاب به عنوان مدیر کل شعبه شرکت در سنگاپور، باعث فروپاشی بانک بارینگز شد. نیک در این فیلم بیشتر پول شرکت را صرف قمار و دیگر تجملات میکند که منجر به ضرر ۸۰۰ میلیون پوندی میشود.
این یک مورد کلاسیک ضرر زدن به خود است، زیرا نیک قبل از اینکه به کلاهبرداری متوسل شود، حقوق خوبی دریافت میکند. بیشتر افرادی که درگیر سوء رفتار مالی هستند، این کار را به عنوان راهی برای فرار از فقر انجام میدهند، با این حال نیک تنها برای افزایش بودجه سرگرمی خود دست به دزدی میزند. علاوه بر این، کارهای اشتباه او در نهایت کل صنعت را تحت تاثیر قرار میدهد نه فقط افراد نزدیک به او را. از آن زمان تاکنون، این بانک بازرگانی مشهور بریتانیا هنوز نتوانسته به جایگاه گذشته اش بازگردد.