یک شب در سال ۱۹۷۳، دو فرزند جوان مَکدانیل از اِنفیلد، ایلینوی ادعا کردند موجود عجیب و غریبی را در حیاط خانهشان دیدهاند که کمین کرده و سعی داشته وارد خانه شود. اما هِنری مَکدانیل داستان ترسناک آنها را به حساب تخیلات دوران کودکیشان گذاشت.
به گزارش فرادید، اما اواخر همان شب نظرش را تغییر داد. مَکدانیل پس از بیدار شدن از خواب با صداهای گوشخراش عجیب، اسلحه و چراغ قوه را برداشت و به بیرون درب ورودی خود نگاه کرد. آنجا، میان دو بوتهی رز، او موجودی دید که بدنش تقریباً شبیه بدن انسان بود، درست همانطور که بچههایش تعریف کرده بودند.
او به خبرنگار گفت: «این موجود سه پا، بدن کوتاه، دو دست کوتاه و دو چشم صورتی به بزرگی چراغ قوه داشت.»
مَکدانیل گفت چهار گلوله شلیک کرد و مطمئن بود که دستکم یکی از تیرها به این موجود اصابت کرده است که سبب شد پیش از اینکه به سمت خاکریز راه آهن فرار کند صدای هیسی بسیار شبیه صدای گربه وحشی در آورد. مَکدانیل از دیدن این که این جانور هیولایی در سه پرش سریع به ارتفاع ۸۰ فوت از دید خارج شد، شگفتزده شد.
پلیس خراشهایی روی صفحهی در و همچنین ردپاهایی در خاک نزدیک خانه مَکدانیل پیدا کرد که شبیه ردپای سگ با ۶ پد انگشت بود، اما هیچ سرنخی دال بر غیرعادی بودن این موجود یافت نشد. مشاهدات مَکدانیل به روزنامهی ریدینگ ایگِل راه یافت، اما واضح بود که بیشتر مردم داستان او را باور نمیکردند.
تنها یک همسایهی ۱۰ساله آن هم به دروغ شهادت داد که این موجود را دیده، اما بعداً اعتراف کرد شهادتش یک شوخی علیه مَکدانیلها بوده است.
مَکدانیل دو مشاهده دیگرش از این جانور عجیب را به پلیس محلی گزارش کرد، اما گفت که از آنجا که هیچکس حرفهای او را باور نمیکرد، در نهایت او را به زندانی شدن تهدید کردند. اما مَکدانیل سرسخت بود و از داستان واقعی ترسناک خود دفاع کرد.
مَکدانیل در مصاحبهای گفته بود: «اگر آن را پیدا کنند، بیش از یک مورد را پیدا خواهند کرد و میفهمند که این موجودات از این سیاره نیستند.»
پس از شهادت عمومی مَکدانیل در مورد هیولای اِنفیلد، سروکلهی شاهدان عینی دیگری نیز پیدا شد. شکارچیان هیولا به شهر هجوم آوردند و دستکم پنج مرد پس از شلیک گلوله در این منطقه و ادعای عکس گرفتن از این موجود دستگیر شدند.
در سال ۱۹۷۸ محققانی از دانشگاه ایلینویز غربی مطالعهای را دربارۀ این موضوع آغاز کردند. آنها بعد از مصاحبههای مفصل با شاهدان و جمعآوری مدارک، اعلام کردند که احتمالا یک میمون یا کانگورو باعث شکلگیری چنین مشاهداتی شده است. برخی دیگر از محققانی که به این موضوع علاقهمند شده بودند نیز آن را از جنبهای روانی ملاحظه کردند و آن را نمونهای از یک جور هیستری جمعی معرفی کردند.
به هر حال ماجرای هیولای انفیلد هرگز به طور شفاف و قطعی حل و فصل نشد. این ماجرا که در زمان خودش حسابی در رسانهها سر و صدا به پا کرده بود، با توجه سرنوشت رازآمیزش هنوز هم برای آمریکاییها میتواند قصۀ خوبی برای تعریف کردن در شبهای هالووین باشد!