فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عَنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان، من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دُردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانهٔ گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بِکُشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من! مسند مصر آنِ تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا میخور و رندی کن و خوش باش، ولی
دام تزویر مکن، چون دگران قرآن را
جوانی و پیری از پی هم میآیند و عمر انسان به اتمام میرسد. انسان همان طور که از خاک بر میآید به خاک میرود و مژده دیدار دوست به او داده میشود، پس هیچ نیازی نیست که بهر این چرخ گردون ایمان خود را از دست بدهد.
تو بر سر دو راهی قرار گرفتهای و همه چیز برایت گنگ است. راهی که در پیش کرفتهای برایت بی خطر نیست، با این حال تو از دشواریهای آن نمیهراسی. اگر راحتی و آسایش را میطلبی از تصمیمت منصرف شو و اگر از سختی گریزان نیستی آن را عملی کن.