این وضعیت خونبار برخورد با حیات وحش ناعادلانه است؛ از میان زیستگاههای میلیون ساله حیوانات جاده کشیدهایم و حالا شاید ماهی نیست که یکی از آنها را نکشیم. خبرها کم نیست از تصادف در جاده میامی به سبزوار، از جادهای که از وسط پارک ملی گلستان میگذرد، از جادههای جنوب و شمال هر چند ماه خبر تصادفی خونین میشنویم که پلنگ و یوزپلنگ و گرگ و خرس در تصادف کشته شدند. کاش داستان به اینجا ختم میشد، اما حتی جوامع محلی ما هم به آنان رحم نمیکنند.
به گزارش اعتماد، کافی است نگاهی به اخبار بیندازیم؛ پلنگی که از گرسنگی به آغل میزند و دامدار در آغل را میبندد تا اینجای کار یعنی آن حیوان وحشی قدرتی برای ضربه زدن به انسان ندارد، اما دامدار ما حتی به این مقدار هم راضی نمیشود و با دولول کالیبر ۱۲ به پلنگ شلیک میکند. چرا؟ میخواهد انتقام بگیرد؟ مگر بارها محیط زیست قول نداده بود که به جوامع محلی که مورد حمله حیوانات وحشی میشوند، خسارت میدهد؟ حالا بعضی از کارشناسان به «اعتماد» میگویند جوامع محلی اعتمادی به وعدهها ندارند و ناگزیر خودشان دست به کار میشوند. حتی اگر فرض بر این باشد که سازمان محیط زیست با توجه به کمبود منابع نتواند به جوامع ملی خسارت بدهد چرا فکری عاجل برای آموزش این جوامع نشده است؟ باز هم بر فرض کمبود امکانات و نیرو چرا به تشکلهای مردمنهاد اختیارات بیشتری برای آموزش به مردم بومی نمیدهد؟ بیایید نگاهی به اخبار رسمی یکسال گذشته داشته باشیم؛ در ادامه به ۱۲ خبر از تلف شدن حیوانات وحشی اشاره میشود هر چند این تنها اخبار رسمی است و کارشناسان معتقدند این تعداد بسیار کمتر از آمار واقعی است.
۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ یکی از تلخترین صحنهها در برخورد مردم محلی و حیات وحش رقم خورد. در یک روز جمعه مردم روستای کنازق شهرستان نمین پس از تعقیب و گریز یک خرس حیوان را از پا میاندازند و با تراکتور، این حیوان را گرفته و با زیرگرفتن آن با تراکتور، باعث شکستگی استخوان پا و لگن و آسیب ستون فقرات حیوان شده و با یک حلقه طناب ضخیم از ناحیه گردن بسته و پای عقب سمت چپ حیوان را زیر چرخ تراکتور قرار دادهاند تا نگذارند فرار کند. با حضور ماموران یگان حفاظت محیط زیست حیوان زیر درمان میرود، اما جان سالم به در نمیبرد.
۱۷ مهر ۱۴۰۱، اما یک قلاده خرس در شرق کشور بر اثر تصادف با خودرو در مسیر جوزک به آشخانه دچار جراحت و مرگ شد. تصادف با حیوانات وحشی در ایران تنها به جاده میامی به سبزوار محدود نمیشود و سالانه حیوانات زیادی به این دلیل تلف میشوند.
بهمن ۱۴۰۱ یک قلاده پلنگ با شلیک مستقیم اسلحه دولول کالیبر ۱۲ کشته شد. آنطور که در گزارشها آمده یک روستایی در منطقه حفاظت شده قرجغه شهرستان قوچان با شلیک مستقیم یک پلنگ را از پا در آورد. پلنگ گرسنه که سر از آغل گوسفندان این روستایی درآورده بود به بدترین شکل ممکن تنبیه شد. حادثهای به تلف شدن ۱۱ گوسفند و یک پلنگ ختم شد. این شاید یکی از نمادینترین نمونههای تعارض منافع حیوان و انسان بود که با از بین رفتن پلنگ باز هم این انسان بود که توانست منافع خودش را حفظ کند. اما کشتن یک حیوان وحشی آن هم از گونههای باارزش واقعا به نفع انسان است؟
۱۵ آذر ۱۴۰۱، اما خبر تلف شدن یک سیاهگوش در رسانهها مورد توجه قرار گرفت. اینبار در جاده منطقه پاپایی زنجان بود که یک راننده با برخورد با این حیوان او را از بین برد. حیوانی نادر و شبزی که ارتفاعات استان زنجان ازجمله مناطق حفاظت شده سرخآباد و انگوران، شکار ممنوع فیلهخاصه، خرمنهسر و خراسانلو، زیست میکند کمتر به چشم میآیند به خاطر همین تخمین جمعیت آن هم دشوار است. اما حالا میتوان گفت لااقل یکی از آنها حالا وجود ندارد.
شامگاه یکم اسفند ۱۴۰۱ لاشه گرگی در حاشیه روستای بوکان پای یگان حفاظت را به این روستا کشاند. لاشه یک گرگ که چهار دست و پای او با استفاده از تبر قطع شده بود موجب ترس و نگرانی شد. اینبار خرافات بود که یک حیوان با ارزش در اکوسیستم را از بین برده بود. طبق یک باور ترسناک همراه داشتن بخشی از استخوانهای مچ دست و پای گرگ «جگه گورگ» برای انسان، خوششانسی و خوش اقبالی به همراه دارد.
۶ فروردین ۱۴۰۲ بود که جاده یوزکش میامی به سبزوار شاهد تصادف و کشته شدن یک یوزپلنگ ماده بود. جادهای که ۷ یوزپلنگ در فاصله سالهای ١٣٨٩ تا ١٣٩٧ بر اثر تصادفهای جادهای در آن تلف شدند.
اردیبهشت ۱۴۰۲، اما سرنوشت متفاوتی برای یک قلاده گرگ در اردستان رقم خورد. گرگی پس از مصدوم کردن ۶ شهروند به ضرب گلوله نیروی انتظامی کشته شد. گلوله جنگی برای یک حیوان وحشی اتفاقی است که شاید نشان از نبود آموزش یا دیر رسیدن کارشناسان حیاتوحش باشد.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲ یک قلاده کفتار راهراه در شمال خوزستان در منطقهای معروف به پل زال بر اثر تصادف تلف شده است. باز هم جاده باز هم تصادف با یک حیوان ماده که به نظر میرسید باردار هم هست. جادهای که بسیاری از کارشناسان محیطزیست معتقدند باید با فنسکشی در کناره آن از بروز چنین حوادثی جلوگیری کرد. جمعیت کفتار راهراه در جهان رو به کاهش است، اما در ایران به راحتی با اتومبیل تصادف میکند و تمام.
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ هم یک قلاده خرس قهوهای نر در اطراف روستایی از توابع شهرستان انگوت شهرستان گرمی مشاهده و توسط تعدادی از اهالی مورد تعقیب قرار میگیرد و به خاطر ساعتها تعقیب توسط مردم بومی به دلیل خستگی مفرط، آزار و اذیت و مشکل تنفسی تلف میشود.
۹ خرداد ۱۴۰۲ باز هم شاهد تصادفی دیگر بودیم. یک خودروی سواری با پلنگی در شهرستان خمیر تصادف میکند و پیش از انتقال برای درمان یک پلنگ دیگر را هم از دست میدهیم.
۲۸ مرداد ۱۴۰۲ و باز هم کشته شدن یک پلنگ دیگر آنهم یک پلنگ شناسنامهدار که بین ۷ تا ۹ سال سن داشت. در مشاهدات اولیه نشان از خراشیدگی و سوراخهایی روی لاشه وجود داشت و پس از کالبدشکافی مشخص شد این پلنگ با گلوله تلف شده است. باورش سخت است که انسانی راه بیفتد در طبیعت با گلوله پلنگی را بکشد و جنازه را رها کند.
۵ مرداد ۱۴۰۲ یک قلاده خرس قهوهای در شمال شرق شاهرود بر اثر اصابت گلوله تلف شد. لاشه این خرس نزدیک باغات کشاورزی در حاشیه جاده اصلی بسطام-کلاتهخیج پیدا شد که شب گذشته مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. شاید اینبار هم پای یک کشاورز در میان باشد که از میان انتخاب محصولات باغ و کشتن یک گونه حیوان کشتن را برمیگزیند تا باز هم این سوال را به ذهن بیاورد که آیا هیچ آموزشی به جوامع محلی برای برخورد با حیاتوحش داده نشده است که اینچنین دست به کشتار میزنند؟
حامد تیزرویان فعال محیطزیست معتقد است همیشه و از قدیم تعارض بین حیوانات وحشی و انسانها وجود داشته است و با به وجود آمدن روستاها و شهرها این تعارض پررنگتر شده است. تیزرویان عمده تعارضات را بین انسانها با حیوانات گوشتخوار بزرگ میداند.
او میگوید: «علاوه بر اینکه ما عرصه را بر این حیوانات تنگ کردیم، با شکار بیرویه جمعیت طعمههای طبیعی را هم کاهش دادیم. حیواناتی مانند شوکا و گوزن و گراز طعمههای اصلی پلنگ هستند. ما وقتی طعمههای اصلی این حیوان را از بین ببریم ناخودآگاه این حیوان در تنگنای غذایی قرار میگیرد و به زیستگاه انسان هجوم میآورد مانند دامداریها یا دامهایی که در مراتع هستند که باعث تعارض میشود.»
او به مقالات علمی زیادی اشاره میکند که ثابت کرده در زیستگاههایی که جمعیت حیاتوحش و طعمههای طبیعی وجود دارد این تعارض بسیار کمتر است. او از مناطقی مانند پارک ملی گلستان که جمعیت حیاتوحش خوبی دارد مثال میآورد که تعارض به نسبت جاهایی که تخریب انسانی زیاد بوده کمتر است.
او معتقد است؛ وقتی از یک زیستگاه حفاظت میشود در واقع وقتی یک دامدار از یک زیستگاه سالم حمایت میکند اولین نفع برای خود دامدار است که تعارض بین پلنگ و دام خود را کم میکند. البته او از رفتارهای متفاوت حیوانات میگوید؛ از پلنگهای پیری که به واسطه کهولت سن به زیستگاههای انسان نزدیکتر میشوند.
تیزرویان در پاسخ به اینکه آیا وعدههای سازمان حفاظت محیطزیست در رابطه با جبران خسارت به جوامع محلی باپرجاست، میگوید: «یک زمان کوتاهی سازمان قرار بود این کار را با تایید کارشناس انجام بدهد، اما در حال حاضر تا جایی که میدانم این کار را انجام نمیدهد.»
او از افرادی میگوید که از این قانون سوءاستفاده کردند و از طرفی هم تعداد تعارضات بهواسطه آسیب دیدن زیستگاهها بالا بود: «این تعداد تعارض بالا باعث شده بود که برای بیمهگذار صرفه مالی نداشته باشد.» تیزرویان با توجه به فعالیت در شمال کشور از بیشترین تعداد حمله را توسط پلنگ به گاوهای محلی که در جنگل به چرا میپردازند، میداند.
او معتقد است: خود دامداران هم باید اندک مسوولیتی برای رها کردن گاو در نقاط بکر جنگل داشته باشند: «به نظرم سازمان میتواند بخشی از خسارات را جبران کند. اخیرا گفته شده در رابطه با خساراتی که خرس وارد میکند قرار است کارهایی انجام شود، اما این در رابطه با خسارات پلنگ نیست.» خرسها در تابستان در فصل گرم از بالادست به سمت پایین میآیند و به باغات گیلاس و گردو حمله میکنند.
یادمان نرود که حیوانات هم میدانند که انسان یعنی خطر و دردسر و حتی مرگ، اما چه راهی برای حیوانات گذاشتیم وقتی زیستگاه و طعمه آنها را نابود کردیم. تیزرویان از دامدارانی میگوید که هم شکارچی هستند هم درخت قطع میکنند هم انواع بلاها را بر سر زیستگاه میآورند و انتظار دارند پلنگی هم به دام آنها حمله نکند. تیزرویان در پاسخ به فعالیتهای آگاهیبخش به جوامع محلی از طریق سازمان محیطزیست میگوید: «صادقانه بگویم محیطزیست کاری نکرده است. اگر کاری بوده بیشتر توسط محیطبانانی بوده که دلسوز بودند و کار کردند یا سازمانهای مردم نهادی بودند که کاری کردند. من در این سالها کاری ندیدم و اگر هم فعالیتی در این زمینه بوده عموما توسط سازمانهای مردم نهاد انجام شده است.»
او معتقد است؛ آموزش چه از طریق حضوری و آنلاین باعث شده بسیاری از دامداران به حیاتوحش علاقهمند شوند: «من آدمهایی را میشناسم که بارها دام آنها توسط پلنگ و گرگ از بین رفته یا خرس کندوی عسل آنها را خورده است. اما برخی آدمها ارزش این حیوانات را میدانند و هیچوقت رفتار بدی با آنها نداشتند و آنها را از بین نبردند.» او تعریف میکند که اگر دامداران بدانند این گرازی که همه به شکل آفت به آن نگاه میکنند در صورتی که جمعیتش زیاد شود حیوان وحشی اولویتش شکار گراز است یا کل و بز وقتی زیاد بشود و توسط انسان شکار نشود از این راه میتوان تعارض را کم کرد.
او در مورد تصادف اتومبیلها با حیوانات از این میگوید که بهتر است این جادهها در صورت امکان از وسط زیستگاهها نگذرند هر چند دیگر برای بستن بسیاری از جادهها دیر شده است، اما میشود کارهایی کرد. تیزرویان از این راهکارها برای کم شدن تصادفات میگوید: «کمترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که در نقاط حساس مانند همین جاده میامی امنیت درست کنیم. نمیشود فنس و دیوار ساخت، اما میشود زیرگذر برای آنها درست کرد. این کارهایی است که در دنیا جواب داده و حیاتوحش واقعا از زیرگذر استفاده میکند. یا برای جاده محدودیت سرعت بگذارند، دوربین کنترل سرعت بگذارند تا تلفات حداقل کمتر بشود.»
تیزرویان معتقد است با آگاهی بخشی به مردم بهترین کار برای جلوگیری سوءاستفاده از حیوانات در برابر خرافات است: «مردم تا چیزی را نشناسند نمیتوانیم انتظار داشته باشیم از آن حفاظت کنند. برای مثال تختجمشید را مردم میشناسند و میدانند نماد ملی است برای همین میخواهند آنجا حفظ بشود، چون از آن اطلاع دارند، اما خیلی از مردم از فواید پلنگ و خرس برای طبیعت چیزی نمیدانند. وقتی بیاییم این فواید را به مردم بگوییم قطعا مردم هم برای حفظ آن تلاش خواهند کرد.»
محمد بلوچزهی روزنامهنگار و فعال مدنی ساکن در سیستان و بلوچستان هم تعارض بین انسان و حیاتوحش را مربوط به دستاندازی انسان به حیاتوحش و زیستگاهها میداند که به واسطه مشکلات اقتصادی بوده است. او معتقد است؛ در سازمان حفاظت محیطزیست به اندازه تنوع و اهمیت حیاتوحش در استان سیستان و بلوچستان فعالیت ندارد: «محیطزیست نیکشهر تنها ۴ نفر نیرو هستند که این ۴ نیرو برای ۴ شهرستان نیکشهر، قصرقند، لاشار و فنوج را پوشش میدهند.»
او معتقد است: این کمکاریها باعث شده روز به روز تعارضات بیشتر شود و تشدید فقر این موقعیت را پررنگتر کرده است: «در گذشته باورهای بازدارندهای بود که نسل جدید دیگر اعتقادی به آن ندارد یا کمرنگ شده است. به عنوان مثال میگفتند اگر گاندو یا خرس سیاه بلوچی کشته شود خشکسالی به وجود میآید و فاجعه پیش میآید. اما نسل جدید به این باورها پایبندی ندارند.»
او معتقد است: محیطزیست در استان اولویتی ندارد، او از معدنکاری و جادهسازی و تخریب محیطزیست میگوید که در زیستگاه برخی از حیوانات است.
بلوچزهی از گونه سیه مار میگوید که گونه در خطر انقراض بوده و این باور وجود داشته با کشته شدن یکی از این گونه حتما آنها در ۷ شب برای انتقام از او یا خانوادهاش انتقام میگیرند: «همین باورهای بازدارنده باعث شده نسل این مار باقی بماند. در سالهای گذشته این مار زیاد شده است.» او تخریب زیستگاه سیه مار و افزایش دما را دلیل حمله سیه مار به زیستگاههای انسانی میداند و این باعث تعارض بین انسان شده است.
او در پاسخ به این سوال که آیا فعالیت آگاهیبخشانهای برای این تعارضات از طرف سازمانها و نهادهای مسوول در استان اتفاق افتاده، میگوید: «هیچ فعالیتی اتفاق نیفتاده است. اینجا به امان خدا رها شده و برای کسی هم اهمیتی ندارد. ما اینجا گونههای نادری مانند گاندو و سیه مار و خرس سیاه بلوچی را داریم که همه آنها در خطر انقراض هستند. اگر آموزش بود ما شاهد قاچاق اتوبوسی خرس سیاه بلوچی بودیم؟ ما اصلا پدیده قاچاق حیوانات وحشی نداشتیم، اما حالا میبینیم در سایه امنیت قاچاقچیان این اتفاق میافتد و از استانهای همجوار میآیند و با کمک جوامع محلی که تحت فقر شدید هستند آنها را شکار میکنند.» او معتقد است؛ مردم در استان از لحاظ محیطزیستی سواد پایینی دارند.
او از بیتفاوتی دولت شکایت دارد و از وخیمتر شدن اوضاع در صورت ادامه این وضعیت مشکلات اقتصادی میگوید.