در چند سال گذشته، بحثهای زیادی در مورد ساقط کردن سفینههای موجودت فضایی یا بشقاب پرندهها و به اصطلاح یوفوها در حریم هوایی آمریکای شمالی مطرح شده است که احتمالاً بالونهای جاسوسی یا زبالههای فضایی عادی هستند، اما تئوریهای توطئه بسیار شایع شدهاند و اخیراً نیز در جلسه استماع سنا، برخی از مقامات نظامی آمریکایی از رویارویی خود با بشقاب پرندهها یا همان یوفوها گفتند.
به گزارش روزیاتو، با این حال، در نبود هیچ مدرک غیرقابل انکاری مبنی بر اینکه بیگانگان در میان ما هستند، فیلمهای با موضوع تهاجم بیگانگان یا فرازمینیها همیشه باید، به طور کلی، کمی غیرواقع گرایانه باقی بمانند. از آنجایی که نمیدانیم فرازمینیها واقعا چه شکلی هستند، افکتهای کامپیوتری و جلوههای ویژه تنها به سوررئالیسم فیلمهای با موضوع فرازمینیها میافزایند.
با این حال، برخی از فیلمهای مربوط به تهاجم فرازمینیها به زمین، در جنبههای دیگر بسیار واقع گرایانه عمل میکنند. چه با نمایش نتایج محتمل چگونگی حمله بیگانگان و چه با چگونگی واکنش جامعه به یک حمله اینچنینی، در اینجا واقع گرایانهترین تصاویر از تهاجم بیگانگان در فیلمهای علمی تخیلی آورده شده است.
فیلم ورود ساخته سال ۲۰۱۶، به دور از نمایش معمول بیگانگانی که به ما حمله میکنند و میخواهند ما را نابود کنند، یک برداشت تازه از این ژانر بود. در این فیلم، هنگامی که سفینههای بیگانه وارد زمین میشوند، در مکانهای مختلفی در سراسر جهان معلق میمانند. بسیاری از کشورهای قدرتمند تلاش میکنند زبانی را که بیگانگان تلاش میکنند با آن ارتباط برقرار کنند، رمزگشایی کرده و از آنجایی که این فیلم زبانشناس برجستهای با بازی ایمی آدامز را وارد ماجرا میکند، زاویه فکری عمیقی به فیلم میدهد.
تیم کارشناسان آمریکایی کشف میکنند که یکی از پیامهایی که بیگانگان ارسال میکنند به معنای «ارائه سلاح» است. این همان قسمتی از فیلم است که موضوع واقع گرایانه بودن وارد میشود. این کلمات توسط ملل مختلف به گونهای متفاوت تفسیر میشوند. در حالی که دانشمند برجسته آمریکایی در این زمینه، معتقد است که بیگانگان تهدیدی برای انسان نیستند، کشورهای دیگر مانند چین این پیام را نشانهای از تجاوز تلقی میکنند.
با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک جهان امروز با درگیری موجود در اوکراین و دیدگاههای مختلف مبتنی بر باورها و فرهنگهای سیاسی فردی که از آن ریشه گرفته اند، دور از ذهن نیست که تصور کنیم یک تهاجم واقعی بیگانگان نیز ممکن است به همین سمت برود و همه ابرقدرتها بر سر چگونگی مدیریت آن بر اساس دیدگاههای سیاسی و هنجارهای فرهنگی خود اختلاف نظر داشته باشند.
شاید در کلاورفیلد هیچ چیز غیرعادی وجود نداشته باشد. به هر حال، در قلب آن، یک فیلم تهاجم بیگانگان است که یک هیولای فرازمینی متخاصم را نشان میدهد که برای ایجاد مرگ و نابودی به زمین آمده بود.
با این حال، چیزی که این فیلم را جذاب ساخت این بود که به سبک یک فیلم در قالب ویدیو پیدا شده ساخته شده بود. این زاویه به جای تکیه بر نماهای فراگیر دوربین و برداشتهایی که به صورت حرفهای طراحی شدهاند تا به آن زیبایی و شکوه سینمایی بدهند، جلوهای خامتر و واقع گرایانهتر به آن داده است؛ چرا که باعث میشود احساس کنید واقعا آنجا هستید و تمام سر و صدا، هرج و مرج و وحشت را به شکل دست اول تجربه میکنید.
فیلم روز استقلال ساخته موفق رولاند امریش علی رغم اینکه منتقدان عموماً آن را احمقانه و کلیشهای میدانستند، یک موفقیت تجاری بزرگ بود. در حالی که این فیلم به طور قطع روایتگر جریان عمومی داستان فیلمهای تهاجم بیگانگان بود که مملو از کلیشهها و بلاهت بود، اما عناصر فوق العادهای از واقع گرایی پرجزییات را در تعاملات اجتماعی داشت که در زمان حمله بیگانگان به وجود میآید.
در جبهه نبرد با بیگانگان، صحنهای غمانگیز و بسیار واقع گرایانه وجود دارد که در آن گروههای خوش خیال و ساده دل از مردم بر روی پشت بام جمع شدهاند تا به بیگانگان خوشامد بگویند، علی رغم وجود هشدارهایی مبنی بر اینکه ممکن است این موجودات فضایی دیدگاه خصمانهای داشته باشند. در دنیای واقعی این صحنه یک یادآوری بسیار ترسناک از این واقعیت است که وقتی یک ذهنیت گلهای چیزی را هدایت میکند، جامعه چقدر میتواند غیرمنطقی واکنش نشان دهد.
به عنوان یک فیلم ترسناک علمی تخیلی، فیلم حمله جسددزدها ساخته سال ۱۹۵۶، امروزه یکی از بهترین تمثیلهای سیاسی تاریخ محسوب میشود. در حالی که این فیلم بر حمله بیگانگانی متمرکز است که بدن انسانها را تسخیر میکنند، همزمان نگاهی نگران کننده و تکان دهنده به هیستری جمعی و تفرقهای است که میتواند ناشی از پارانویا و لفاظیهای سیاسی باشد.
استفاده بینقص فیلم از تهاجم بیگانگان برای به تصویر کشیدن این موضوعات مهم، آن را چنان برای تفسیر باز میگذارد که بسیاری آن را نقدی بر از دست دادن استقلال سیاسی در جوامع توتالیتر دانستند. از آن زمان به بعد، این فیلم به نوعی به یک فرنچایز تبدیل شد و هر بازسازی از آن، راههای جدیدی را برای اضافه کردن جلوههای واقع گرایانه به آن پیدا کرده است، موضوعی که با قابل درک بودن سیاسی محقق شده است.
استیون اسپیلبرگ رابطه عاشقانه طولانی و شناخته شدهای با ساخت فیلمهای علمی تخیلی بینقص داشته و جنگ دنیاها قطعاً یکی از بهترینِ آنها بوده است. این فیلم با بازیهای درخشان بازیگرانی چون تام کروز، داکوتا فنینگ و تیم رابینز، شاهکاری در ساخت تنش بود.
در حالی که در این فیلم موجودات فضایی غول آسا و برخی کلیشههای معمول فیلمهای تهاجم بیگانگان به تصویر کشیده شده بود، چیزی که آن را از بقیه متمایز میکند کارگردانی بینقصی است که توانسته مخاطبان را با همان ترس و تنشی که شخصیتهای داستان تجربه میکردند، درگیر کند و تجربهای همه جانبه را فراهم کند که زیر پوست شما میخزد – به خصوص اگر پدر و مادر باشید.
موجود، اثر کالت کلاسیک جان کارپنتر در سال ۱۹۸۲، در مقایسه با هالووین او که چهار سال قبلتر ساخته شده بود کمتر مورد توجه قرار گرفت اما خوشبختانه در طول زمان بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. این فیلم بر یک سفر علمی به قطب جنوب متمرکز است که در آن یکی از ساکنان بیگانه جزیره که مدتها پیش در آنجا سقوط کرده بود، از حالت انجماد خارج میشود. این فیلم به خاطر جلوههای ویژهاش مورد ستایش قرار گرفته است زیرا موجود بیگانه میتوانست به طور موثری آرایش ژنتیکی خود را برای تقلید از دیگران و جعل هویت افراد دوباره بازسازی کرده و حتی تغییر دهد.
البته تمام این عناصر از هر چیز واقع گرایانهای فاصله میگیرند. با این حال، جایی که فیلم و بازسازی آن درخشیدند، در تصویرسازیهای ویرانگر و تکان دهندهی روانشناختی از اینکه چگونه پارانویا تمام دانشمندان را قربانی کرده و باعث میشود که آنها از روی ترس و بیاعتمادی به یکدیگر حمله کنند، بود. از برخی جهات، فیلم به درستی بدترین جنبههای طبیعت انسان را زمانی که انسان در معرض فشار روانی قرار میگیرد، منعکس میکند.
اولین فیلم اندرو پترسون، کارگردان مستقل، نقدهای مثبتی دریافت کرد زیرا توانست با توجه به بودجه اندکش، یک قاعده کلاسیک حمله موجودات فضایی را گرفته و آن را به یک شاهکار اتمسفریک تبدیل کند. فیلم The Vast of Night تلاشهای یک نوجوان برای درک و ردیابی سیگنالهای صوتی مرموزی را به تصویر میکشد که به نظر میرسد بخشی از یک حمله موجودات فضایی باشند.
شاید برخی از ابزارهای روایی به کار رفته در این فیلم، کلیشههای این ژانر باشند، اما جایی که فیلم به اوج کیفیت خود میرسد، زمانی است که از طریق جذابیت شنیداری – دیداری تکان دهنده خود، احساسی پرتنش و واقع گرایانه ایجاد میکند. فضای دهه ۱۹۵۰ باعث شد تا فیلم به یک بروزرسانی مناسب در این ژانر کلاسیک تبدیل شود.
زیر پوست یک فیلم در مورد تهاجم بیگانگان است که در آن بیگانگان رویکرد متفاوتی را در پیش میگیرند. در این فیلم به جای استفاده از نیروی شدید و بیرحمانه، هدف اصلی موجودات فضایی نفوذ به میان جوامع انسانی و شباهت کامل به انسان است تا با فریب قربانیان خود، از گونه ما یاد بگیرند.
این فیلم همچنین چند لایه و به شدت پیچیده است زیرا بینندگان را تحریک میکرد تا عمیقاً در مورد هزاران بیماری اجتماعی مختلف از طریق معکوس کردن نقشی که در آن زنانِ شکارچی، مردان را شکار میکردند، فکر کنند (که با این واقعیت که شکارچی اصلی توسط اسکارلت جوهانسون بازی میشد، بسیار جذابتر شده بود).
به سختی میتوان Annihilation را به عنوان یک فیلم واقع گرایانه در مورد حمله بیگانگان دستهبندی کرد؛ چرا که بخش زیادی از آن سورئال – زیبا اما سوررئال است. در این فیلم ناتالی پورتمن به عنوان یک زیستشناس باید وارد قطعه بزرگی از زمین شود که توسط یک شهاب سنگ مورد اصابت قرار گرفته است، و فیلم دنیایی کاملاً جدید از این مکان خلق میکند، حتی اگر به شدت از فیلم کلاسیک روسی استاکر (Stalker) الهام گرفته باشد.
این محیط بیگانه که در هر گوشه آن خطری ناشناخته وجود دارد، اکنون به عنوان یک چشمانداز وحشتناک و در عین حال به طرز عجیبی جذاب و زیبا به نام شیمر عمل میکند. کل ماهیت شیمر باعث میشود که بیننده به مرموز بودن آن فکر کند و در عین حال نوعی جستجوی درونی را در مورد ماهیت زندگی که میشناسیم و چگونگی ارتباط بیولوژیکی همه موجودات زنده تجربه کند.
با تمام جذابیتی که داشت، این فیلم یک شکست محسوب میشود؛ چرا که هیچ گاه از نظر تجاری چندان سودآور نبود. با این وجود، Annihilation شاید واقع گرایانه نباشد اما فیلمبرداری و افکتهای مسحور کننده آن هنوز هم راهی برای برانگیختن احساسات واقعی پیدا میکند – حتی اگر حتی مطمئن نباشید چه احساسی دارید یا چرا.
در این کمدی ترسناک علمی تخیلی سرگرم کننده هیچ چیز زیر رادار مخاطب پنهان نشده است. Slither به هیچ وجه واقع گرایانه نیست، به غیر از این واقعیت که عمل گرایانه فکر میکند. باتوجه به نامحدود بودن جهان، تقریبا میتوان مطمئن بود که موجودات فضایی در جایی آن بیرون وجود دارند. با این حال، چرا ما همیشه آنها را به عنوان موجوداتی انسان نما با سرهای بزرگ و چشم بادامی با سه انگشت، سفینههایی به شکل نعلبکی پرنده و مقاصد بیرحمانه تصور میکنیم؟
به احتمال زیاد، موجودات فضایی واقعی ممکن است هر چیزی باشند، از جمله یک شکل زندگی انگلی که ما را از طریق یک عفونت نابود میکنند نه اینکه با تکنولوژی برتر خود به سراغ ما بیایند. موجودات فضایی میتوانند ابتداییتر و در عین حال خطرناکتر باشند. با حضور جیمز گانت در مقام کارگردان، Slither چیزی بیشتر از یک تجربه تماشای فوق العاده نیست، به ویژه با توجه به تجربههایی که اخیراً داشته ایم. اگر چیزی وجود داشته باشد که همه گیری کرونا به ما یاد داده باشد، این است که جهان گاهی اوقات میتواند بسیار بیشتر در معرض تهدیدهایی باشد که ما نمیبینیم یا تصور نمیکنیم خطری داشته باشند، تا آنهایی که ممکن است واقعاً روی آنها تمرکز کرده باشیم.
جنبه واقع گرایانه اما ناخوشایند فیلم زندگی از طریق این واقعیت آشکار میشود که روایت آن کاملاً امکانپذیر است. داستان این فیلم در ایستگاه فضایی بین المللی رخ میدهد که یک کاوشگر فضایی بدون سرنشین در حال بازگشت از مریخ توسط تیمی از دانشمندان مستقر در ایستگاه فضایی متوقف میشود تا نمونههای خاک جمع آوری شده از آنجا را مطالعه کنند.
از آنجایی که هنوز اطلاعات زیادی در مورد سیارات دیگر و وسعت بینهایت فضا در دست نیست، کاملًا محتمل است که انواعی از اشکال حیات بیگانه و موجودات زنده در آن بیرون وجود داشته باشند. در حالی که فیلم حاوی داستان یک تهاجم فضایی معمول نیست، و از آنجایی که هیچ تهاجم گستردهای توسط موجودات فضایی که به زمین میرسند و کنترل آن را به دست میگیرند، وجود ندارد، نمونههای به دست آمده در فیلم حاوی یک شکل حیات بیگانه هستند. «حمله» این است که با تهدیدی که برای خدمه ایجاد میکند، این فرم زیستی بیگانه باعث هرج و مرج در ایستگاه فضایی میشود. داشتن روایتی کاملاً محتمل، به این فیلم حالتی واقع گرایانه میدهد که به همان اندازه سرگرم کننده نیز هست.
یکی از ماندگارترین رازها (که در هزارتوی تئوریهای توطئه نهفته است)، حلقههای مشهور یجاد شده در مزارع هستند که در سراسر جهان یافت میشوند. بیشتر گمانه زنیها به این موضوع اشاره دارند که این طرحها و الگوهای عجیب طراحی بیگانگان هستند.
با گرفتن این پدیده واقعی و استفاده از آن برای فراهم کردن نقبی به هدف از پیش تعیین شدهای که میتوانند داشته باشند، فیلم موفق نشانهها ساختهام نایت شیامالان، به شدت ترسناک است. این فیلم اگرچه هنوز هم تماشایی است، اما همچنان فیلمی شیامالانی است که احتمالاً آن مقدار تحسین و شناختی که به دنبالش بود، را دریافت نکرد.
این فیلم زیبای استیون اسپیلبرگ تا به امروز همچنان مورد تحسین قرار گرفته است. تقابل نزدیک از نوع سوم در سال ۱۹۷۷ ساخته شد اما از بسیاری جهات، از زمان خود جلوتر بود. این فیلم روایتی متفاوت از تهاجم بیگانگان را به تصویر میکشد؛ جایی که به نظر میرسد بیگانگان چیزی بیشتر از ارضای حس کنجکاوی نیک خود در مورد انسانها نمیخواستند و حتی افراد ربوده شده را بدون آسیب باز میگردانند. این فیلم تصویری درخشان از این است که چگونه ناشناختهها ممکن است همیشه آن چیزی نباشد که ما فکر میکنیم و چگونه ترس از آن ممکن است همیشه واقع گرایانه و درست نباشد.
آنها زندهاند یکی از آثار کلاسیک جان کارپنتر در اواخر دهه ۸۰ میلادی به شمار میرود، فیلمی که از نظر اجتماعی ساختارشکنانه و از نظر سیاسی تفرقهانگیز بودد، چرا که به دنبال روایت داستانی فریبنده از مشکلات واقعی انسانها از دید یک روایت تهاجم بیگانگان است. در این فیلم، موجودات فضایی از قبل در میان ما هستند و در میان ما زندگی میکنند، تقریباً همه چیز را تحت کنترل دارند و ما را از دیدن دنیایی فراتر از ماتریسی که ایجاد کرده اند، باز میدارند.
از آنجایی که موجودات فضایی در این فیلم چیزی جز یک تمثیل قابل درک برای این نیستند که چگونه نخبگان ثروتمند جهان از طریق تجاریسازی بیش از حد همه چیز را کنترل میکنند تا ما را اسیر آرمان خود کنند، رئالیسم واقعی فیلم باید با کمی عمیق نگری دیده شود. با این حال، فیلم در دوران اصلاحات اقتصادی ریگان ساخته شد، بنابراین موقعیت خوبی برای نقد جامعه سرمایه داری فراهم میکند.
فیلم منطقه ۹ از بسیاری از جهات عالی بود، بنابراین نمیدانیم از کجا شروع کنیم. اول از همه، فیلم در آفریقای جنوبی اتفاق میافتد که به آن تغییری جذاب و تازه از کلیشههای معمول تهاجم بیگانگان در آمریکا میدهد. با این حال، جایی که فیلم درخشش خود را به شکلی واقعی نشان میدهد، این است که چقدر واقع گرایانه جنبههای مختلف جامعه آفریقای جنوبی را به تصویر میکشد.
این فیلم دارای جلوههای ویژه عالی و فیلمبرداری جذاب و البته تکان دهندهای است. همچنین یک حس کافکایی در فیلم وجود دارد، جایی که قهرمان داستان به آرامی دگردیسی ویرانگرش را تجربه میکند. این فیلم همچنین به طور هوشمندانهای برخی از بخشهای فرعیتر و معضلات اجتماعی – اقتصادی را که آفریقای جنوبی امروزی را پس از دوران سیاه آپارتاید گرفتار کرده، بازسازی میکند.
این فیلم اگرچه خالی از بحث برانگیزی نبود، اما در مجموع به درستی مورد تحسین قرار گرفت، چرا که برداشت خلاقانهای از مشکلات واقعی یک ملت ارائه میدهد، جامعهای که هنوز هم از زخمهای گذشته خود به شدت رنج میبرد- اگرچه احتمالاً باید اهل آفریقای جنوبی باشید تا کاملاً ظرافتها و معانی عمیق این فیلم را درک کنید. با یک دنباله در حال ساخت، به عنوان یک فیلم تهاجم فضایی واقع گرایانه از لحاظ سیاسی، میراث این شاهکار سینمایی همچنان ادامه خواهد داشت.