هم میهن نوشت: وقتی قرار است پرتره یک نفر را عکاسی کنید دشواریهایی به سراغتان میآید که تا تجربهاش نکنید متوجه عرضم نمیشوید. ظاهر امر این است که با یک نفر قرار میگذاری، بعد یک جایی که نور و فضای مناسب دارد انتخاب میکنی و چند پوز متفاوت به سوژه میدهی و خلاص...، اما در همین کار روتین به ظاهر ساده نکتههای باریکتر ز مویی است که تا ندانی و بلدش نباشی نمیشود که نمیشود که نمیشود.
غرض اینکه برای عکاسی از یکی از اهالی هنر به خانهاش رفته بودم. در بدو ورود برای آنکه آهن سوژهام را نرم کنم دستی روی مبل کشیدم و یک تار موی گربه را با دو انگشتم برداشتم و بالا آوردم و گفتم دختر است یا پسر؟ گل از گل سوژهام شکفت و گفت این دختر همه زندگی من است. تا اینجای کار همه چیز بهخوبی پیش رفته بود و داشتم توی ذهنم بهترین جا را برای عکاسی انتخاب میکردم که همسر سوژه با لحن تندی صدایش کرد و مراتب اعتراض خود را نسبت به نامرتبی اتاق به سمع و نظر آقای شوهر رساند. مرد هم ساکت ننشست و در جواب چهار تا کلفت بار همسرش کرد.
جالب اینجا بود که حضورم اصلاً باعث نشده بود تا آبروداری کنند و دعوایشان را برای نیم ساعت بعد بگذارند. طولی نکشید که صدایشان بالا رفت و نه بدتر همدیگر را به رخم کشیدند. در همین اثنا گربه اسکاتیش سفیدی با لباس صورتی رنگ و پاپیونی که زنگوله داشت روی کانتر پرید و لیوان قهوهای را با دست روی زمین انداخت. پیش خودم گفتم الان است که زن و مرد دست به دست هم دهند و گربه را به باد کتک بگیرند.
در کمال ناباوری، اما دیدم، دو نفری که تا چند ثانیه پیش بعید بود لااقل تا یکی دو روز بعدش در یک قاب دیده شوند سمت گربه رفتند و یکی سر و صورتش را بوسید و دیگری بالشتکهای دست و پای گربه را سرمه چشمش کرد. عکاسی آن روز چیز دندانگیری از آب درنیامد. حقیقتاش را بخواهید از یک جایی به بعد به این فکر میکردم که احتمالاً گربه بابت لباس تنگ به اندازه کافی به تنگ آمده بود و دعوای زن و شوهری را دیگر تاب نداشت.
پینوشت: عکس هفته مد گربهها در اندونزی خاطره آن عکاسی را به ذهنم آورد.