عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: دو روز پیش روزنامهای که تحت مدیریت یک نهاد نظامی است در نقدی علیه یادداشت بنده تحت عنوان «بیاثری کار فرهنگی» یادداشتی نوشته و معتقد است که «روزنامه اعتماد در شماره اخیر خود در یادداشتی با عنوان «بیاثری کار فرهنگی» ادعا کرده است که حجاب با کار فرهنگی نمیشود، به این دلیل که به تعبیر نویسنده این روزنامه، نظام فقط کار فرهنگی نمیکند و همزمان کار حقوقی هم میکند، پس کار فرهنگی جواب نمیدهد «چون پوشش زنان از وضعیت اختیار بیرون آمده و الزام حقوقی و بیرونی پیدا کرده است» ... در حال حاضر رسانههای جریان اصلاحطلب مستمرا در حال تولید محتوا درخصوص ضرورت پایان دادن به مساله حجاب اجباری هستند و شواهد نشان میدهد محوریت عمومیسازی موضوع حجاب اجباری از سوی اصلاحطلبان در پژوهش سفارشی رأس جریان اصلاحات، با همین نویسنده اعتماد است.»
در اینجا نمیخواهم که رویکرد امنیتی فوق را نقد کنم، زیرا این عادت نویسندگان محترم این نوع نشریات است که هر گاه کم میآورند تنها راهی که برای مقابله و از میدان به در کردن دیگران پیشروی خود باز میبینند، امنیتی کردن موضوعات است.
اعتراضات مدنی، مساله حجاب، طرح مطالبات عادی کارگران و بازنشستگان و نیز نوشتن درباره هر موضوع متعارفی را فوری امنیتی میکنند، در واقع میخواهند زمین بازی را تغییر دهند، بلکه دست بالا را پیدا کنند. ولی این رویکرد معمولا در ادامه راه به ضد خودش تبدیل میشود. در این یادداشت مرتبط با این نگاه به نکتهای اشاره خواهم کرد که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد. این نکته را اخیرا در جای دیگر خطاب به نیروهایی که در نقطه مقابل قرار دارند نیز گفتهام.
برای آنکه نوشتهای مصداق اتهام فوق باشد و بخواهد بحث حجاب را به سطح خیابان بکشد، نیازمند آن است که مخاطب آنها کسانی باشند که بتوانند پای کار این اقدام باشند. این افراد شامل جوانان، زنان و دختران و بهطور کلی ناراضیان از وضع موجود هستند، به ویژه ناراضیانی که انگیزه اقدام عملی نیز دارند.
درحالی که مخاطبان من هیچگاه این گروهها نیستند. از زمانی که درباره موضوعی فکر میکنم تا هنگامی که مینویسم و حتی پس از آنکه بازخورد مطالبم را میبینم، هیچگاه این افراد را به عنوان مخاطبم در ذهن ندارم. نه اینکه آنان مطالبم را قطعا نمیخوانند، به طور طبیعی اندکی از آنان هم میخوانند، ولی مخاطب اصلی بنده نیستند.
مخاطب من در درجه اول فعالان و مسوولان حاضر در ساختار قدرت و طرفداران آن هستند. اگر قدری به ادبیات و منطق نوشتههای من توجه کنید، این مساله روشن میشود. در واقع هدفم نشان دادن ناکارایی سیاستهای آنها است. درحالی که مخالفان کاری به این مساله ندارند، آنان دنبال هدفهای خود هستند.
مساله من تبیین موضوعات و نقد سیاستها است و مخاطب آن نیز عناصر اصلی حاضر در قدرت است. پس از این گروه مهم، بخشی از اصلاحطلبان پا به سن گذاشته یا ورود به سالمندی! مخاطب اصلی بنده هستند.
اصولا جوانان و معترضان کف خیابان نه چندان بنده و امثال مرا میشناسند و نه با موضوعات و رویکردها و حتی ادبیات نوشتاری ما سنخیتی دارند، و چه بسا مسخره بکنند. من اگر بخواهم برای این گروهها بنویسم، هم ادبیات نوشتاری خود را تغییر میدهم و هم نحوه ورود به موضوعات را. اگر شرایط اجازه میداد یک یادداشت با این رویکرد مینوشتم و با تیتر جذاب و ادبیات احساسی و نتیجهگیریهای فوری منتشر میکردم تا آقایان متوجه شوند که نوشتارهایی که آنان مخاطب باشند، از چه ادبیات و منطقی پیروی میکند؟ جهت اطلاع شما مشخصات دنبال کنندگان حساب اینستاگرامی من چنین است که ۱۴درصد زنان هستند و ۴درصد آنان زیر ۲۵ سال هستند. یعنی کمتر از یک درصد مخاطبان من در اینستاگرامی است که پلتفرم مورد علاقه زنان و جوانان است.
پس چرا بخشی از این نیروهایی که مخاطب هستند، به جای استفاده از این مطالب هدف و مضمون آن را تحریف میکنند؟ علت این کار نیز روشن است. اینگونه مطالب که در نقد رویکردهای رسمی است، بخشهایی از خود آنان را تحت تاثیر قرار میدهد و به تأمل وامیدارد. این به معنای آن نیست که هر چه مینویسم درست است. حتی مواردی هم هست که دوستان خودم هم ممکن است نپسندند و با نتیجهگیری آن موافق نباشند، ولی در هر حال موضوعاتی است که مخاطب را به تأمل بیشتر دعوت میکند. شاید نتیجه آن هم راسختر شدن بر اعتقادات قبلی آنان باشد، ولی همیشه هم اینچنین نیست.
یک پرسش دیگر این است که چرا این نوع مطالب تا این حد باعث نگرانی طرفداران سیاستهای سختگیرانه میشود؟ یک دلیل اصلی برای آن میتوان ذکر کرد و آن سستی استدلالهای مدافعان این سیاستها و عدم اعتماد به نفس آنان است.
این چیزی است که لایههای معترض جامعه نیز مستقیما در رفتار شما میبینند و نه از طریق یادداشتهای امثال من. گیرم من و دیگران ننویسیم شما با آثار رفتارتان چه میکنید؟ هنگامی که مینویسم خودم را به جای همین مخاطبان فرضی میگذارم و میکوشم که از منظر آنان هم به ماجرا نگاه کنم و ببینم که چه تاثیری بر برداشتهای آنان و حتی بر احساسات آنان میگذارد. در درجه اول حساس هستم که آتش کینه و نفرتی را روشن یا شعلهور نکنم. احساساتی را تحریک ننمایم و فقط بر منطق گفتاری تاکید کنم. ولی متاسفانه همین رویکرد نیز مورد نفرت برخی از این افراد است که نمیتوانند در این میدان وارد شوند. اتفاقا کسانی که برای گروههای پای کار اعتراضات مینویسند زیاد هستند و راحت هم مینویسند و تا حدی در امان هم هستند.
خیلی روشن باید گفت؛ نوشتن نه سود مالی برای من دارد، میتوانید حقوق دریافتی مرا از روزنامه جویا شوید، احتمالا جز تاسف و تعجب واکنش دیگری نخواهد داشت. هزینههای سنگین نوشتن هم که بر کسی پوشیده نیست و البته بنده همیشه از بیان آن در مورد خودم خودداری کردهام، اگر وجدان اجازه میداد، قطعا قلم را به زمین میگذاشتم. از عمر ما نیز چندان باقی نمانده است که حسابی برای آینده خود باز کرده باشم؛ بنابراین مخاطبان محترم به جای تحلیلهای امنیتی و پیچیده کردن موضوعات، مطالب مرا بخوانند، اگر نکته مفیدی بود از آن استفاده کنند و اگر بیاهمیت و نادرست بود، گمان نکنند که مردم و جوانان نشستهاند تا آن را بخوانند و منحرف شوند! آنان به نگاه و مطالب ما میخندند، همچنانکه به نگاهها و مطالب شما میخندند. البته هر کدام از زاویهای میخندند. ما را از روی سادهانگاری که نسبت به شما داریم و شما را هم به دلایل دیگری که احتمالا خودتان بهتر میدانید.
شخصا حساسیت یا مخالفتی با برخی ارزشها و اهداف شما ندارم. اتفاقا با بخشی از آنها موافق هم هستم. استقلال برایم مهم است، اخلاق و معنویت، عدالت، احترام به ارزشهای تاریخی و سنتی اهمیت دارد. اتفاقا من بیش از آنکه تحولخواه باشم، رویکرد محافظهکارانه دارم و شاید در میانه این طیف هستم. ولی آنچه میبینم این است که به نام دفاع از این ارزشها و رویکردها، بنیانهای آن را نابود میکنید. نفاق و دورویی را نهادینه میکنید. همه این ارزشها فقط در پرتو عقلانیت و علم قابل تحقق است.
تا آنجا که به یاد دارم حتی یک استدلال غیرعقلی از پیامبر و امام علی در زندگی سیاسی و جمعی آنان نشنیدهام و اکنون بخشی از نیروهای مدعی، عقل و علم را به کلی تعطیل کردهاند و انتظار دارند که دیگران هم چنین کنند. جامعه ایران در نقطه عطف تاریخی خود قرار دارد. همه سرمایههای تاریخی و سنتی آن و به طور مشخص گزارهها و مفاهیم و ارزشهای اسلامی در تقابل با مطالبات و واقعیات مدرن به میدان آمده است. این تقابل فقط از طریق تفاهم و عقلانیت و التزام به علم حل شده و قابل رسیدن به تفاهم است.
اگر ایران از این نقطه عطف خود عبور کند، آینده امیدبخشی را شاهد خواهیم بود. ظرفیتهای این کشور فراوان و حتی بینظیر است. ولی وجود بحرانهای گوناگون نتیجه چیزی نیست جز پشت کردن به عقلانیت و علم. قرار نیست کسی را محکوم کنیم. همه به نسبتی در این ماجرا نقش داشتهایم. نگاه را به آینده ببریم. فرزندان ما و آیندگان ما را نخواهند بخشید اگر این وضع را ادامه دهیم. لطفا مسائل عادی را امنیتی نکنید. قدری ارتفاع بگیرید شاید بسیاری از رفتارهای رسمی برایتان خندهآور بلکه گریهآور شود. از نقد آنها استقبال کنید و نه تخطئه. والسلام.