احمد زیدآبادی در هممیهن نوشت: دو سال پیش، سیدابراهیم رئیسی تازه در ساختمان پاستور مستقر شده بود که با شمارهای ناشناس از دفترش با من تماس گرفتند و برای کمک به نحوۀ کار دولت او، تقاضای مشورت کردند. این تماس غافلگیرکننده بود. از خود پرسیدم؛ چه اتفاقی رخ داده است که اعضای دفتر رئیس دولت جدید، به مشورت من نیاز پیدا کردهاند؟
تنها پاسخی که به ذهنم خطور کرد این بود که لابد میخواهند فضا را تلطیف و مسیری تازه به آینده باز کنند. این بود که موضوع را رسانهای کردم و برای ارائۀ مشورت، بخل و خسّتی به خرج ندادم.
رسانهای کردن ماجرا بازتابی وسیع و غیرقابل انتظار داشت. واکنش افراد به آن، مخلوطی از تشویق و سرزنش بود. سرزنشکنندگان اصلِ درخواست را نوعی «عملیات فریب» به قصد بهبود وجهۀ دولت جدید میدانستند و مشخصاً به من خرده میگرفتند که چرا با پاسخ مثبت به آن، خامطبعانه و سادهلوحانه خود را به دام آنها انداختهام. من به این بخش از سرزنشها، هیچگاه پاسخ ندادم چراکه اندیشیدم، اگر هم قصد فریبی در کار بوده باشد، از آن نوعی نیست که قابل پنهان کردن در پشت ابر باشد و واقعیت ماجرا دیر یا زود روشن خواهد شد. اضافه بر این، در تاریخ و قصص هم نیامده است که کسی از ارائۀ توصیه و پیشنهاد به منظور بهبود وضع کشور به صاحب منصب یا مقامی، اظهار ندامت و پشیمانی کرده باشد، چراکه اصولاً توصیۀ صحیح و مشورت دلسوزانه، نه به جایی آسیب میزند و نه هزینه و خرج خاصی دارد! برای همین نیز آنچه در تاریخ هست، اظهار ندامت و پشیمانی از عدم ارائۀ این نوع پیشنهادها و توصیهها و مشورتها در مواقع ضروری بوده است.
خلاصه، در مکتوبی که نوشتم و به دفتر آقای رئیسی فرستادم، کوشیدم تا نگاه خود را از افق آیندۀ کشور به آنها منتقل کنم. با لحنی بسیار روشن و قاطع به آنان گوشزد کردم که وقت و فرصت چندانی پیش رو ندارند و بهزودی مشکلات بهخصوص مشکلات اقتصادی چونان بهمنی ویرانگر بر سرشان آوار خواهد شد.
توضیح دادم که حل معضلات ساختاری اقتصاد کشور حتی اگر برنامهای علمی و کارشناسی برای آن در دست باشد، موضوعی زمانبر است، اما تاب مردم در این مورد حدی دارد. بنابراین، برای آنکه تابآوری مردم در زمینۀ اقتصادی از دست نرود، در کنار سیاستهای بلندمدت، لازم است دولت بدون اتلاف وقت، چند ابتکار کوتاهمدت را به سرانجام برساند تا تابآوری جامعه را برای حل تدریجی معضلات اقتصادی بهدست آورد.
ابتکاراتی که دولت را به انجام فوری آن ترغیب کردم به نظرم بهتر است از زبان خود نامه نقل شود:
«پیش از پرداختن به این مشکلات و راهحل آنها، اما یک اقدام برای شما بینهایت عاجل و از نان شب واجبتر است. من نمیدانم رئیسجمهور در ایران از چه کانالها و با چه نوع نظاماتی از اخبار داخلی و منطقهای و خارجی اطلاع پیدا میکند، اما این را میدانم که این نظام اطلاعرسانی در سطوح مختلف تصمیمگیری کشور سخت معیوب است و خبرهای ضعیف و ناموثق بهعنوان اخبار دقیق و صحیح به بالا راه پیدا میکند و منشأ اظهارنظر و احیاناً تصمیمگیری نادرست میشود.
روزانه میلیونها خبر در رسانههای جهان تولید میشود که مانند اخبار رسیده از پیشینیان، صحت و سقم یکسانی ندارند و اگر تیمی حرفهای و با تجربه و امانتدار و صادق و بیطرف برای دروازهبانی این خبرها در اختیار نباشد، خبرهای کذب بهراحتی به مسئولان منتقل میشود و زمینۀ تحلیل اشتباه و تصمیم غلط را فراهم میکند. برای مثال، رسانههای کشور خودمان سرشار از این نوع خبرهای بیاعتبار است که اعتماد به آنها موجب پاشیدن خاکستر به چشمان خود میشود. از این رو، ضروریترین کار برای شما اصلاح و سامان دادن به دستگاه اطلاعرسانی ریاستجمهوری است. بدون این، هیچ امر دیگری قابل اصلاح نیست.
اضافه بر این، شما خود بهتر از من میدانید که تبلیغات رسانهای جهانی علیه شماست. ابزار شما در این زمینه، عمدتاً صداوسیماست که نزد آن قشری که جلب اعتمادش مورد نیاز دولت شماست، اعتبار سیاسیاش را از دست داده و در واقع به ضدتبلیغ تبدیل شده است. نمیدانم تغییر و تحول مثبت در این نهاد عریض و طویل تا چه اندازه در اختیار شماست، اما اگر هم در اختیارتان باشد، اعادۀ اعتماد عمومی به این دستگاه، روندی بسیار تدریجی دارد و بنابراین، اگر شما برای خنثیسازی فضای منفی تبلیغاتی دست به اقدامی فوری نزنید، بازی تبلیغاتی را خواهید باخت و پس از باخت در این زمینه، دیگر با هزاران کار مفید هم نمیتوان قد راست کرد. این دلیل دیگری بر ضرورتِ ارائۀ ابتکاراتی در جهتِ حل مشکلات دسته دومِ مذکور است. کار درست را باید در زمان درست انجام داد و زمان درست برای شما در این مورد نیز همین روزها و ماههای پیش روست.
به نظرم یکی از ضروریترین کارها برای شما درخواست عفو عمومی از رهبری برای آزادسازی زندانیان است که میتوان قاتلان و سارقان و مفسدان عمده را از شمول آن مستثنی کرد. اهمیت این مسئله در درجۀ نخست، آزادی زندانیان سیاسی و امنیتی است که بخش اعظم تبلیغات علیه دولت شما و کل نظام را یکجا خنثی میکند. واقعیت این است که مجموع زندانیان سیاسی و امنیتی کشور شاید به صد نفر نرسد. این صد نفر هم افرادی کم و بیش شبیه دیگر افرادی هستند که در جامعه آزاد و بهصورتهای مختلف مشغول فعالیتاند بدون آنکه گزندی به امنیت جامعه یا حتی نظام سیاسی وارد شود. در حقیقت، تداوم حبس این افراد جز ضرر و زیان برای کشور و ایجاد سوژه برای دستگاههای تبلیغاتی مخالفان، هیچ عایدی دیگری ندارد.
تجربۀ شخصی من میگوید که این نوع حبسها عمدتاً زیر سر بخشهای کوچکتر سیستم است که به دلایل مختلف، درکی از منافع عمومی کشور ندارند و خود را درگیر منازعات و کینههای شخصی با برخی از فعالان خاص میکنند. از این رو آزادی آنها بدون تردید فضای مثبت پرسروصدایی ایجاد میکند و در ایجاد امید در سطح بزرگی از جامعه بهخصوص نیروهای سیاسی بسیار مؤثر است و هیچ نوع پیامد منفی امنیتی و غیرامنیتی هم ندارد. این اقدام میتواند با رفع حصر رسمی از آقای کروبی و مهندس موسوی و همسرش همراه شود. میدانم که شرایط حصر تسهیل شده، اما لازم است آخرین بندهای آن نیز گشوده شود. در واقع دیگر هیچ توجیهی برای تداوم این حصر وجود ندارد و رفع محدودیت این افراد میتواند در تلطیف فضا و آرامش خاطر اصلاحطلبان بهخصوص قشرجوانتر آنها بسیار مؤثر باشد.
موضوع دوم اینترنت است که برخی از اقشار اجتماعی نسبت به محدود کردن آن در دورۀ ریاستجمهوری شما تا سرحد وحشت نگران شدهاند و با توجه به اقدام مجلس، با هیچ زبانی نمیتوان این وحشت را در بین آنها فرو نشاند. به نظرم لازم است به صراحت اعلام کنید که در پی فیلتر اپلیکیشنهای موجود نیستید و حتی اگر یکی از انواع فیلترشدۀ آن را رفع فیلتر کنید، بسیار هیجانانگیز و امیدبخش میشود.
مسئلۀ سوم، آزادیهای اجتماعی و بهویژه موضوع حجاب است. واقعیت این است که تبلیغات رقبای داخلی و مخالفان خارجی شما در مورد برنامهتان برای دیوارکشی در خیابانها، نزد جماعتی از مردم بهنحوی مؤثر افتاده است و برخی از تشدید اوضاع اظهار ترس و نگرانی میکنند. رفع این نگرانی هم آسان و بیهزینه است. میتوانید مثل دوران تبلیغات انتخاباتی اعلام کنید که کارکرد «گشت ارشاد» تغییر پیدا کرده و قرار نیست مزاحم خانمها شود. اگر موضعی هم علیه پیام اخطارآمیز به سرنشینان خودروها گرفته شود، در رفع تنشهای روحی قشر بزرگی از جامعه بسیار اثرگذار است.
مسئلۀ چهارم، بحث آزادی بیان است. آنطور که من میفهمم کلیت نظام سیاسی، با آزادی بیان تا حدی کنار آمده و در حال حاضر هم تحمل دستگاههای حاکم نسبت به گذشته در برابر این موضوع بالاتر رفته است. با این همه، کسانی که در نقد اوضاع قلم میزنند یا سخن میگویند نسبت به امنیت خود هیچگونه اطمینانی ندارند. بنابراین، ضروری است که تصریح شود نظام جمهوری اسلامی اصل آزادی بیان را پذیرفته و اصحاب قلم و سخن هیچگونه نگرانی نسبت به عواقب انتقادات سیاسی خود ندارند.
مسئلۀ پنجم، شبکههای فارسیزبان خارج از کشور است. این شبکهها در هر حال وجود دارند و اعمال فشار علیه کارکنان آنها فقط سبب افزایش کینۀ آنان به نظام سیاسی میشود. سیاست اعمال فشار از طریق تهیۀ فهرست سیاه و ممنوعالمعامله کردن کارکنان آنان کاملاً اثر عکس دارد. راه تعدیل تبلیغات آنها اجازه دادن به نیروهای حرفهای و بیطرف داخل کشور برای مصاحبه با آنان است. در حال حاضر فقط مخالفان سرسخت نظام با این شبکهها مصاحبه میکنند و در مقابل بسیاری از نیروهای منتقدِ معتدل و یا حتی هواداران نظام به دلیل اینکه مصاحبه با این شبکهها عملاً ممنوع اعلام شده است، امکان مشارکت در بحثهای آن شبکهها را ندارند و بدین علت، بحثها عموماً یکطرفه و نامتوازن پیش میرود. این خود در واقع سبب واگذاری زمین تبلیغات به طرف مقابل شده است که نیازمند بازنگری است.
مسئلۀ ششم، ارتباطات عمومی شماست. متأسفانه در جمهوری اسلامی گویی مسئولان صرفاً نمایندۀ طیف حزباللهی جامعه و با بقیۀ مردم بیگانهاند. حتی آقای خاتمی و آقای روحانی هم از دیدار با نیروهای منتقد هراسناک بودند. شما میتوانید این تابوی ضدملی را بشکنید و با اقشار و نخبگان مختلف جامعه بدون گزینشهای عقیدتی و سیاسی دیدار کنید تا این ماجرا بهصورت امری عادی درآید و مثلاً درخواست شما برای دریافت پیشنهادات و انتقادات برخی از صاحبنظران به موضوعی محیرالعقول تبدیل نشود!
در همین زمینه مساعدت به بازگشت ایرانیان خارج از کشور و بهخصوص هنرپیشگان و خوانندگانی که سن آنها بالا رفته و در حسرت دیدار وطن به سر میبرند، بسیار راهگشات.
مسئلۀ هفتم، سربازی اجباری است. سربازی در ایران به واقع به صورت معضلی لاینحل برای بسیاری از خانوادهها درآمده است. بیشتر مردم به سربازی بهعنوان دورانی از اتلاف وقت و بیگاری و عقدهمند شدن فرزندان خود مینگرند. به نظرم حل این مشکل آسان است. میتوان سهماهۀ آموزش را برای عموم جوانان الزامی کرد، اما ادامۀ آن را به صورت داوطلبانه درآورد بدین نحو که هر کس مایل به عدم خدمت وظیفه بود مثلاً تا ده سال ماهیانه مبلغ مشخصی را به صندوق ویژهای واریز کند و آنکه داوطلب بود با دریافت حقوق مکفی ماهیانه از همین منبع، عضو رسمی نیروهای مسلح شود. با این فرمول، هم نیروی انسانی نیروهای مسلح تأمین میشود و هم بسیاری از جوانان شغل دائمی پیدا میکنند. تا آنجا که من اطلاع دارم در همین چند ماه اخیر که حقوق سربازان وظیفه بالا رفته شمار جوانانی که حاضر به خدمت شدهاند بهطور چشمگیری افزایش یافته است. قاعدتاً اگر این حقوق تا حد کفایتِ زندگی بالا رود، تعداد داوطلبان حتی بیش از نیاز خواهد شد. در حقیقت حل مشکل سربازی بدین صورت، بار گرانی را از دوش خانوادههای دارای فرزند پسر برمیدارد و آنها را نسبت به روند اوضاع خوشبین میکند.
مسئلۀ هشتم نیز ترکیب کابینه است. محدودیتهای شما در این مورد قابل درک است، اما به نظرم به هیچوجه از وزیران فرهنگی و سیاسی دولت آقای احمدینژاد در وزارتخانههایی مثل علوم و ارشاد و کشور استفاده نکنید که یادآور دورانی بدخاطرهاند.
به نظرم در وزارت کار، حفظ آقای میدری ضروری است. استفاده از وزیران سنی مذهب و زن و چند وزیر اصلاحطلب کارآمد هم فراجناحی بودن کابینه را به چشم میآورد.
پیشنهاداتی که تاکنون مطرح کردم هیچ هزینهای برای شما ندارد. انجامش آسان است، اما حاصل بسیاری در پی دارد. علاوه بر افقگشایی و امید، فضای منفی حاکم بر جامعه را بهطور چشمگیری تغییر میدهد.»
حالا بعد از دو سال از تاریخ تحریر و ارسال این مکتوب، برای هر ناظر بیطرفی روشن است که دولت آقای رئیسی به این توصیهها تا چه اندازه عمل کرده است! طبعاً من انتظار عمل به تمام این توصیهها را نداشتم، اما حرکت در جهت معکوس آنها دیگر چرا؟
آیا واقعاً تیم آقای رئیسی مقصودشان این بود که نظرات مشورتی مرا بگیرند و در جهت عکس آن عمل کنند؟
اگر پاسخ همین یک پرسش را در ازای وقت صرفشده برای فکر کردن و نوشتن آن دو نامه بدهند، لااقل از میزان ناخوشایندی ماجرا کاسته خواهد شد!