عصر ایران نوشت: اخیراً ویدئویی ۲ دقیقه و ۴۲ ثانیهای از حجه الاسلام علیرضا پناهیان منتشر شده که میگوید: «من فرصت ندارم خیلی از مساجد را بازدید کنم، من هر جا میروم از این منبر به اون منبر، شلوغ است. ولی شنیده ام، شنیده ام، مساجدی در کشور هستند که صف اول و بلکه صف دوم و سوم را بازنشستهها تشکیل میدهند؛ شنیده ام، باور نمیکنم، ولی خب، آدم میشنود دیگر، شایع است بالاخره! دیگر آدم میشنود این چیزها را.
من با مسوول بسیج آن محل کار دارم، یک جا بیاید برویم بیرون من کارش دارم، میخوام ببینم مرده است یا زنده؟! میخوام ببینم آیا کسی نیست در آن محل از خون شهدا خجالت بکشد؟»
این سخنان، بسیار مهم هستند نه صرفاً از این باب که اشاره دارد به خلوتی مساجد و حضور کم جوانان در آنها که از منظر رفتار شناسی امثال آقای پناهیان که چه در جریان سازی و چه در عرصه اجرایی، مقدرات کشور را در دست دارند.
کانالیزه شدن چهرهها و تصمیم گیران و گیر افتادن آنها در فضای محدودی که برایشان درست شده است، باعث میشود تصور کنند دنیای بزرگ بیرون نیز همانند دنیای کوچک پیرامونی آنهاست.
آنها جامعه و رویکردهایش را اشل بزرگ تری از اتمسفر خویش میپندارند و به همین دلیل اگر کسی گزارشی خلاف این فضای بسته به آنها بدهد، نمیپذیرند؛ کما این که آقای پناهیان نیز فقط به جلسات پر جمعیت میرود و وقتی به او میگویند و به کرات هم میگویند که همه مساجد این گونه شلوغ نیست و خیلی از مسجدها فقط پذیرای بازنشسته هاست، باور نمیکند.
آنها حتی به تحقیق پیرامون آنچه شنیده اند نیز نمیپردازند. درست مانند اینجا که علیرضا پناهیان برغم آن که این مساله را شنیده، تحقیقی درباره اش انجام نداده است؛ حال آن که قاعدتاً باید برای وی به عنوان یک روحانی که کنشگری سیاسی و اجتماعی میکند، صحت و سقم مساله مهم باشد، آن هم مسالهای مرتبط با مسجد و دین و مسلمانان.
به راستی اگر بررسی این موضوع برای یک روحانی مهم نباشد، پس چه چیزی میتواند برایش به اقتضای روحانیت اش اهمیت داشته باشد؟
مساله مسجد قاعدتا باید برای یک روحانی جزو مهمترین موضوعات باشد. کشف واقعیت درباره نمازگزاران نیز به اندازه رفتن به چند مسجد سهل و آسان است.
وقتی درباره مسالهای به این مهمی و راحتی، که دقیقا مربوط به حوزه کاری خودشان هم هست تحقیق نمیکنند، معلوم است که درباره مسائل دیگری مانند اقتصاد، هنر، روابط بین الملل، سبک زندگی مردم، مطالبات نسل جدید و جهان بینی جوانان، علوم، قوانین و ... نیز به مشاهدات پیرامونی و شنیدههای خود بسنده میکنند و این یک اپیدمی مهلک در میان مسوولان است.
این است که مدام اظهار نظرهایی از مسوولان و نمایندگان مجلس درباره جامعه میخوانیم و تعجب میکنیم که اینها این حرفها را از کجا درآورده اند و مگر در جامعهای جز جامعهای که همه ما در آن زندگی میکنیم زندگی میکنند؟!
احتمالاً کسانی که به آقای پناهیان خبر داده اند که صفهای نماز برخی مساجد با بازنشستهها پر میشود، از نزدیکان و معتمدان ایشان یا دستکم انسانهای موجهی بوده اند. با این حال، چون آقای پناهیان به عنوان یک روحانی دوست دارد مساجد پر از مردم و به ویژه جوانها باشد، برغم این که بارها خلاف این خبر را به او داده اند و به قول خودش شایع هم شده است، ولی تصریح میکند "باور نمیکنم"!
یکی از الزامات زندگی در دنیای رؤیاها این است به واقعیتهای تلخ اجازه داده نشود آرمانشهر ذهنی را خدشه دار کنند. اصولاً یکی از ریشههای برخورد با منتقدین نیز همین است.
در این مثال، آرمانشهر رویایی آقای پناهیان به عنوان یک روحانی این است که مساجد پر باشد از جوانانی که با شور و اشتیاق پای منابر نشسته اند و بعد از سخنرانی، دور حاج آقا حلقه میزنند و میپرسند و مشورت میگیرند. ولی واقعیت این است که در همان مساجد، جر تعدادی مرد و زن سالخورده که بعضی هایشان حتی موقع نماز هم روی صندلی مینشینند و بر مهر روی میز سجده میکنند، کس دیگری نیست و اگر جوانی هم هست، النادر کالعدم.
بنابراین، میگوید: نه! من باور نمیکنم.
در نهایت اگر هم مسوولان پذیرفتند مشکلی هست، خودشان را مقصر نمیدانند و فرافکنی میکنند. مثلا اینجا آقای پناهیان نگفت اگر وضعیت مسجد چنان است، مقصر ما روحانیها هستیم که به جای تمرکز در کار تبلیغ دین، درگیر امور سیاسی و اداری و مدیریتی شده ایم بلکه فوراً گفت: من با مسوول بسیج آنجا کار دارم، بیاید برویم جایی باهاش کار دارم.
یعنی فوراً کس دیگری را مسوول وضعیت دانست و گفت که میخواهد بداند مسوول بسیج آنجا که مسوول این وضعیت است، زنده است یا مرده؟ گو این که مسوول بسیج باید برود و هر طور شده مردم را بیاورد پای منبر روحانی مسجد! حال آن که اگر روحانی مسجد به اندازه کافی سواد و جاذبه داشته باشد، نیازی به هیچ عامل دیگری برای کشاندن مردم به مساجد نیست.
علاوه بر مسوول بسیج، خود مردم آن محل هم که مسجد نمیرود، آدمهایی هستند که حتی از خون شهدا خجالت نمیکشند و الا باید فارغ از این میزان دانش و فضیلت و تقوا و اخلاق و جاذبه روحانی مسجد، بروند و پشت سرش نماز بخوانند و الا باید پاسخ آقای پناهیان را بدهند که طلبکارانه میپرسد: کسی در آن محل از خون شهدا خجالت نمیکشد؟
این مجموعه رفتاری در بین مسوولان، یعنی ناآگاهی نسبت به واقعیت ها، عدم تحقیق، عدم باور به کسانی که تحقیق کرده اند، زندگی در رویاهای و نهایتاً فرافکنی و برخوردهای سلبی، علت تمام مشکلات ایران امروز است که آقای پناهیان در کمتر از ۳ دقیقه، نمایی از آن را با بیانی روان و شیوا عرضه کرده است؛ و البته راهکار هم کاملا مشخص است:
مسوولان و تصمیم گیران، از پیله اطرافیان بیرون بیایند. به این که یک مراجعه کننده در حضور آنها، به دلیل نیازش، تعریف و تمجید میکند، دلخوش نباشند. مستقیما یا مردم در کوچه و خیابان و شبکههای اجتماعی، در ارتباط باشند و دنیای خارج از پیرامون شان را به رسمیت بشناسند و بدان احترام بگذارند.
به گزارشهای رسمی اکتفا نکنند و خودشان هم تحقیق و بررسی کنند و نیز به گزارشها و هشدارهای متخصصان خارج از حکومت و منتقدان توجه ویژه کنند و نقدها را به مثابه هدیههای گرانقیمتی که رایگان در اختیارشان قرار داده میشود، ببینند؛ و نهایتاً مسؤولیت پذیر باشند نه این که برای هر کاستی دنبال مقصر و مقصران داخلی و خارجی و پیدا و ناپیدا باشند.
مهاجرت از " آرمانشهر رویایی ذهنی " به " دنیای واقعیتهای بیرونی "، مهمترین نیاز مسؤولان امروز ایران است.