هممیهن نوشت: این معمول زندگی برای همه انسانها مهم است و نظم و انضباط و برنامهریزی آنها و خانوادههایشان را شکل میدهد، این برنامه روزانه به همراه درآمد شغلی، دو بخش اصلی زندگی شهری انسان مدرن را شکل میدهند. چه در جوامع با اقتصاد دولتی و چه در جوامع با اقتصاد خصوصی اکثریت مردم یا کارگر هستند یا کارمند، و یکی از وظایف اصلی حاکمیتها تلاش برای شکل دادن امنیت، آرامش و آسایش همه مردم، تا حد ممکن، است. آیا این امر در ایران ما محلی از اعراب دارد؟
از حوزههای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و زیرشاخههایی، چون درمان و بیمه و اوقات فراغت و تفریح و ادامه تحصیل و مهاجرت و... صحبت نمیکنم که کاستیها و دلمشغولیها و نگرانیها آنقدر هست که همه بدانند و همهروزه و همهساعته درموردش صحبت کنند. اما در حوزه اهمیت دادن به سبک زندگی و شیوه معمول زندگی شهروندی شاید کمتر سخن گفته شده است درحالیکه این حوزه هم بسیار مهم است.
حدود یک ماه قبل برنامه تغییر ساعت کاری کارمندان در تابستان در تلاش برای صرفهجویی در مصرف برق کشور معرفی شد، احتمالا از همین حالا گزارشهای بلندبالا و آمارهای مطولی تهیه شده که نشان دهد این برنامه چقدر مفید و سودمند بوده و مدیران با تکیه برآنها بتوانند ادعا کنند «با مدیریت ما امسال قطع برق نداشتیم» و «دیدید ما چقدر خوبیم؟»
برای تهیه و ارائه این گزارشها و آمارها، دستگاهها و کارشناسان متعددی به کار گرفته شده و میشوند و هزینههای کلانی هم صرف شده و خواهد شد، اما آیا کسی برای اندازهگیری تاثیرات منفی و مضر این برنامه خلقالساعه به کار گرفته شد؟ پژوهشی انجام شده؟ ردیف بودجهای منظور شده؟ حتی جلسهای نصفه و نیمه برگزار شده؟
تاثیرات این برنامه بر زندگی میلیونها کارمند بیشتر از جنس کیفی است نه کمی و برای همین مقابله با ساختاری که عدد و رقم بهعنوان دستاورد ارائه میدهد (و هیچ سازمان و نهاد و سازوکاری هم در کشور نیست که صحت و سقم این ادعاها و آمارها و گزارشها را بررسی کند) سخت است، اما اگر کارمند باشید کافی است تاثیرات این تغییرات در زندگی خودتان را در تعداد چند میلیون نفر افراد مشابه خودتان ضرب کنید تا متوجه شوید این طرح چه آسیبی به سلامت جسمی و روحی مردم ایران وارد کرده است.
سادهترین و دمدستیترین مؤلفه تاثیرات مخرب این طرح بر زندگی کارمندان، اثراتش بر «سلامت خواب» است. احتمالا اگر برای سیاستگذاران و مسئولان از اهمیت خواب بگویید لبخند خواهند زد، اما یکی از ارکان مهم سلامت هم روحی و هم جسمی، خواب خوب و مناسب است. افرادی که خواب با کیفیت و به میزان کافی ندارند بیشتر در معرض ابتلا به بیماریهای فشارخون بالا، مشکلات قلبی – عروقی، ضعف سیستم ایمنی، اضافه وزن و چاقی، و ابتلا به بیماریهای اعصاب و روان مثل اختلالات اضطرابی، افسردگی، اختلالات تمرکز و حتی گرایش به خودکشی هستند. مطالعات متعددی نشان داده که افرادی که کافی و خوب نمیخوابند به دلیل همین بیماریها طول عمر کوتاهتری نسبت به دیگران دارند و بیشتر هم در معرض سوانح و خطرات (مثل تصادفات رانندگی) هستند.
طبیعی است که فرض کنیم اکثریت کارمندان دچار این تغییر برنامه ناگهانی کمتر از قبل بخوابند و برای همین هر روز خستهتر، خوابآلودهتر و فرسودهتر (و البته تحریکپذیرتر) باشند، اما حتی اگر فرض کنیم افراد خود را مجبور کنند که به اندازه قبل بخوابند هم باز مشکل حل نمیشود. یکی از ارکان سلامت خواب، داشتن چرخه خواب یا الگوی خواب منظم است. بدن براساس نوع زندگی معمول فرد چرخهای تعریف میکند که ساعت معمول به خواب رفتن و بیدار شدن و ساعت خواب REM و NREM را تنظیم میکند. آسیب دیدن این الگو و این «معمول» خواب باعث تغییرات شیمیایی و هورمونی در بدن شده که به خواب رفتن و از خواب بیدار شدن را سخت میکند و به کیفیت خواب آسیب میزند. براین اساس افرادی که سالها با یک برنامه خواب و بیداری روبهرو بودند ناگهان برای مقطعی سه ماهه باید حداقل یکونیم ساعت زودتر از برنامه معمول خود بیدار شوند. این تغییر بر کیفیت خواب آنها تاثیر مستقیم گذاشته و خواب را به یک مشکل جدی سلامتی آنها بدل میکند.
مسئولان و مدیران برای سنجیدن آثار مضر و آسیبهایی که این یکو یم ساعتهای سهماهه بر زندگی میلیونها نفر کارمند ایرانی وارد کرده، برنامهای دارند؟ کسی پاسخگوی هزاران سال عمر کوتاهشدهای که این تغییر ساعت کاری موجب آن خواهد شد، خواهد بود؟
پاسخ دمدستی این است که این فاکتورها شاید قابل سنجش نباشد (که هست)، اما حداقل مقایسه بین تعداد سوانح رانندگی، نزاع و درگیریهای شدید، مشاجرات خانوادگی، مراجعه به پزشکان اعصاب و روان و نیز اورژانسها را در مقطع انجام این طرح با مقطع مشابه سال قبل را که میتوانید انجام دهید. مگر اینکه میزان عمر کاسته شده از جان انسانها و پایین آمدن کیفیت زندگی آنها در مقابل مصرف احتمالا کمتر سوخت مهم نباشد.
من یک کارمندم و در این حدود یک ماهه اخیر به اجبار برنامه خوابم برهم خورده، حالا خوابآلودهتر و خشمگینتر و عصبیتر و و با راندمان کاری کاهشیافته هستم. در این یک ماه قطعاً همسر و پدر بدتری هم بودهام، اما این حرفها آیا برای کسی اهمیتی دارد؟