عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: سال ۱۳۷۳ پس از ۷ ماه انفرادی، یک ماه هم در بند عمومی اوین بودم، روزانه با تعدادی از زندانیان صحبت میکردم. بعدا مجموعهای از خاطرات آن دوران را تحت عنوان «انسان بیپناه» در روزنامه سلام، سپس در کتاب «از لسآنجلس تا قزوین» منتشر کردم. این مجموعه درصدد توضیح این واقعیت بود که چرا زندانی، انسان بیپناهی است. اکنون هفته گذشته با موردی مواجه شدم که به گمانم باید فراتر از زندان رفت و گفت همه ما انسانهای بیپناهیم. گرچه علاقهای به طرح تجربههای شخصی در یادداشتها ندارم، ولی این ماجرا فراتر از تجربه شخصی بود و باید موضوعی عام و عمومی تلقی شود.
سالها بود که سوار هواپیما نشده بودم، تا اینکه هفته گذشته به مناسبتی مرا به شیراز دعوت کردند و بلیت رفت و برگشت را برای خود و دو عضو دیگر خانواده فرستادند. صبح در زمان مقرر به فرودگاه مهرآباد رفتم، برای پیدا کردن محل تایید بلیت، به صفحه نمایشهای فرودگاه مراجعه کردم، ولی در ساعت مقرر چنین پروازی نبود، به جایش ۱۲ ساعت بعد بود. به دفتر شرکت هواپیمایی آتا مراجعه کردم، دیدم چند نفر دیگر هم در حال اعتراض هستند. مسوول آنجا گفت که این بلیتها صوری است و تقصیر آژانس فروشنده است. در مقابل تعجب من گفت که چنین مواردی زیاد رخ میدهد. حتی حاضر نبودند بگویند که شب میتوانید با این پرواز بروید یا خیر. درد سرتان ندهم که نه گفتگو با او و نه با رییس ترمینال ۲ هیچ نتیجهای نداد. از نظر آنان پدیدهای به نسبت عادی بود و باید مسافر وقت خود را میگذاشت و میرفت دنبال شکایت از آژانس صادرکننده بلیت.
مساله را از خریدار اصلی بلیت پیگیری کردم اطلاع داد که آژانس گفته، بلیت درست است، ولی شرکت هواپیمایی پرواز خود را باطل کرده و دروغ میگوید. برخی از مسافرانی که آمده بودند، میخواستند همان شب به تهران برگردند و بلیت برگشت هم داشتند. نکته جالب قیمت بلیت است که۲/۶۵ میلیون برای هر نفر بود. یک مسافر دیگر۳/۳ میلیون خریده بود، در حالی که قیمت رسمی حدود ۱/۳ میلیون است که یک ساعت بعد به واسطه کمک دوستی از شرکت دیگری خریداری کردم؟!
این وضعیت محصول بیتوجهی به حقوق ملت است. مختص این دولت هم نیست، گر چه الان تشدید شده است. به خیال خود قیمتگذاری میکنند، ولی در عمل بلیت پیدا نمیشود. چند برابر قیمت به جیب آژانس و واسطه میرود، ماهانه شاید حدود دو میلیون نفر مسافر جابهجا میشوند، کافی است رقم حاصل از این رانت را حساب کرد تا ببینیم یک قلم از کالاها و خدمات نرخگذاری شده تا چه اندازه رانت و فساد ایجاد میکند و دولت خوشحال است که نرخ بلیت هواپیما گران نشده است؟! اما مساله اصلی و مهمتری از این رانت و فساد بزرگ ناشی از قیمتگذاری هم وجود دارد. این مساله مهم همان احساس بیپناهی انسان است. هیچکس پاسخگو نبود، همه حواله میدهند به جاهایی که مردم قادر به پیگیری نیستند. اگر کسی به خودروی من خسارت بزند، طبعا باید خودم از او شکایت کنم، ولی اگر کسی خودروهای یک خیابان را خسارت بزند، این مساله جرمی عمومی است و حکومت و پلیس باید رسیدگی کنند.
این اتفاق زیانبار در فرودگاه اصلی کشور از چشم حکومت دیده میشود، زیرا مردم به درستی فکر میکنند که تقصیر دولت است، زیرا شرکت هواپیمایی و آژانس و... آشکارا یک اقدام خلاف کردهاند و هردو زیر نظر سازمان هواپیمایی کشوری و دولت هستند و برخورد با آنان برای دولت از خوردن آب هم راحتتر است. ولی وضعیت به گونهای است که خودشان وقوع چنین پدیدهای را عادی میدانند و تعجب میکنند که چرا ما پیش از آمدن به فرودگاه پرواز را چک نکردهایم؟! این وضعیت از نظر مردم به معنای بیدولتی است. بیدولتی یعنی زندگی در فضای تعلیقی. اگر برای مقابله با چند دستفروش در چهارشنبه بازار میتوان لودر فرستاد و سیبزمینی و پیاز آنان را زیر چرخهای لودر له کرد، چرا نتوان جلوی تخلفات و فسادهای عجیب و آشکار دو شرکتی که از خودشان مجوز گرفته و شناخته شدهاند، اقدامی کرد؟ لطفا از مردم نخواهید که چشم بر این واقعیت ببندند. حکومت متوجه نیست که چگونه ذره ذره در هر جایی در حال کاشتن تخمهای کینه و نفرت و بدبینی است.
چند روز پیش خبری دیدم که کسی سوار هواپیمای تبریز به تهران شده بود و از پذیرایی عالی آن تعجب کرده و وقتی جویای ماجرا میشود، میگویند همراهان آقای رییس دولت در این هواپیما هستند، لذا از همه به صورت ویژه پذیرایی شده است. خب! این یعنی که شرکتها خیلی خوب میدانند که چگونه مقررات را دور بزنند. تعدادی بلیت با قیمت مصوب و نیز آماده برای تحویل با پذیرایی ویژه برای آنان در نظر میگیرند و بقیه مردم را به امان خدا و در برهوت بیپناهی رها میکنند. این به زیان خودتان است. این دولت محرومان است، وای به آنکه دولت برخورداران میبود؟!