عبدالرسول خلیلی، استاد علوم سیاسی در اعتماد نوشت: شناخت اندیشههای دکتر شریعتی به مثابه اثرگذاری او در نسل جوان با رویکردی نوآورانه تحولبخش اندیشه دینی در قبل از انقلاب است تا جایی که دامنه تاثیر آتش اندیشههای او به بعد از انقلاب اسلامی هم کشیده شده است.
اسلامشناسی سیاسی شریعتی، نقش او را در آشنا کردن نسل جوان با فرهنگ و مفاهیم قرآنی نشان داد. او با به کار بردن واژههایی مانند بازگشت به خویشتن، دین به مثابه ذخیره عظیم فرهنگی، لزوم تجدید حیات اسلام یا بازسازی اندیشه دینی در اسلام به تعبیر اقبال لاهوری، دلهره فرصت در دوره انتقال، عصر مفقوده اصلاح دین، چه باید کرد روشنفکران، گفتمان دوباره هویت خویشتن خویش، غربزدگی معلول ناآشنایی علمی با تمدن جدید، نیاز به مذهب و لزوم نو کردن آن، انقلاب دایمی در اعتقاد با سه مولفه اجتهاد، مهاجرت و امر به معروف و نهی از منکر، اسلام به مثابه ایدئولوژی، ما در کجای تاریخیم، لزوم سادهزیستی و اعراض از دنیای رهبران در نگاه صیرورت با اثربخشی زمانه تحت تاثیر تفکر نوگرای خود پرداخت.
او با به کار بردن اصطلاحاتی مانند استکبار، استضعاف، طاغوت، مترف، قسط، فلق، ناس و بسیاری از کلماتی که در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مصطلح شد، واژههایی که کم و بیش برای جوانان جالب بودند و کمتر به پیامهای جامعهشناسانه داستانهای هابیل و قابیل، فرعون و قارون و هامان، بلعم باعورا، آدم و حوا، حج و هاجر، ابراهیم و اسماعیل و زر، زور و تزویر توجه داشتند. تفسیر سوره روم به نام پیامی به روشنفکر مسوول، برداشتی از سورههای ماعون، مسد یا تبت، ناس، فلق و سورهها و آیاتی دیگر نقش کاملا تازه و آموزندهای در برداشتهای قرآنی داشت.
او از بعد انسانشناسی، فاصله لجن تا روح خدا را در صیرورت انسان از حمإ مّسْنُون (گِل بدبوی مانده)، یعنی منشا مادّی حیات انسان تا نفخه روح الهی در استعداد آدمی مطرح ساخت و فاصله خاک را تا افلاک عارفانه به تصویر کشید. داستان هابیل و قابیل را نه همچون قصه دو پسرِ آدم، بلکه به مثابه سرآغاز جریان تاریخی خیر و شر معرفی کرد که فرزندان آدم در طول تاریخ طی میکنند. دو راهی که یکی به خشونت، خرابی و خسران و دیگری به الفت و ایثار و آبادی و ایمان میانجامد؛ راههای طی شدهای که این دو جریان به مثابه فلسفه تاریخ نشان داده شدهاند. او با هوشمندی تمام سه جریان تاریخی اربابان قدرت، مالکان ثروت و معبودان ضلالت را در بستر تاریخ معرفی کرد تا انسانها از شرّ آنها به پناهگاههای سهگانه قرآن در سوره ناس، یعنی ربّ الناس، ملِک الناس و الله الناس پناهنده ببرند. شریعتی این مثلث تاریخی را برای آنکه به روشنی تبیین شوند، با تعابیر دیگری مانند زور و زر و تزویر، ملِک و مالِک و مُلّا، هامان و قارون و فرعون، تیغ و طلا و تسبیح به کار برد. سرنخ این مثلث از نظر او در تحولات جامعه اسلامی دوران امیرالمومنین علی (ع) نیز کاملا هویدا است: قاسطین، ناکثین و مارقین و پس از آن در استعمار و استثمار و استحمار جامعه امروز بشر آشکار است.
شریعتی، مفاهیم کلیدی قرآن را به سادگی برای جوانان تبیین کرد، از جمله در تفسیر سوره ماعون نشان داد سراغ تکذیبکنندگان دین را نیز باید از کسانی گرفت که اتفاقا نماز هم میخوانند. اما یتیم را از خود میرانند و انگیزهای برای سیر کردن شکم گرسنگان ندارند و مردم را از حقوق اجتماعیشان محروم میکنند. شریعتی علاوه بر کنجکاوی در نام سورهها و دقّت موشکافانه در تقسیمبندی موضوعی عنوان سورههای قرآن، همچنین پیامهای کلی یا زیرمجموعه سورهها و نیز آیات کلیدی سورههای قرآن، واژههای قرآنی را نیز مورد ریشهیابی قرار داد و معانی بسیار عمیقی از آنها استخراج کرد. نمونهای از این واژهها عبادت است که با تعمّق در مفهوم ریشهای این واژه دریافت که عبادت همان هموار کردن راه دل برای مرکب یار است. آنچه مولانا در کلیات شمس گفته است: آب زنید راه را هین که نگار میرسد/مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
بیشک مهمترین اثر شریعتی در قرآنشناسی، نوشته حج او است که برای آحاد مردم در سفر حج قابل استفاده است که گام به گام مناسک حج را در پرتو روشنگریهای آن تبیین میکند. همچنانکه قرآن همه مناسک حج را شعائرالله نامیده است. تمام مناسک حج جنبه نمادین دارد. شریعتی این نمادها را از طواف گرفته تا سعی صفا و مروه و رمی جمرات و قربانی با قلم خود به زیباترین وجه از تعبّدِ تقلیدی به تعقل و تفکر در زندگی روزانه بازگو کرد و در حج نیز ربّ الناس، ملِکالناس، الله الناس را در سه گام عرفات (عرفان)، مشعر (شعور) و مُنی (عشق در قربانی) دید و به دیگران نشان داد که چگونه باید مخلصانه حاجی شوند.
شریعتی در انبوه قیل و قالهای روزمرّگی، هیاهوهای بیهودگی، کشاکشهای پوچی، پلیدیهای زندگی، پستیهای زمین، بیرحمیهای زمان، خشونت خاک و حقارت وجود ... شب و روز، قلم در دستش، روی سینهاش، پرشور و ملتهب و بیامان، کلمات خدایی را در خونش، در قلبش، در روحش، یادش، خیالش، خاطرهاش، وجدانش و خلقتش میریزد که همانا خداگونگی، بهشت، آدم، تنهایی، حوا، شیطان، عشق، عصیان، بینایی، هبوط، کویر، غربت، رنج، امانت، رسالت، انتظار، انس، اسارت، جبر، خودآگاهی، قیام، تشیع، خلافت، ولایت، ایمان، مصلحت، حقیقت، سنت، آیه، تقیه، تقلید، جهاد، اجتهاد، شهادت، ایثار، مردم، عطش، طواف، هجرت، غیب، احرام، حج، عرفات، مشعر، منی، ذبح، معبد و... بود. او با سوگند به قلم که توتم او بود، گفت که توتم مقدسم را نمیفروشم، نمیکشم، گوشت و خونش را نمیخورم، به دست زورش تسلیم نمیکنم، به کیسه زرش نمیبخشم، به سرانگشت تزویرش نمیسپارم، دستم را قلم میکنم و قلمم را از دست نمیگذارم، چشمهایم را کور میکنم، گوشهایم را کر میکنم، پاهایم را میشکنم، انگشتانم را بندبند میبرم، سینهام را میشکافم، قلبم را میکشم، حتی زبانم را میبرم و لبم را میدوزم ...، اما قلمم را به بیگانه نمیدهم. در وفای او، اسیر قیصر نمیشوم. زرخرید یهود نمیشوم، تسلیم فریسیان نمیشوم، بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم کشند، به چهار میخم کوبند، تا او که استوانه جانم بوده است، صلیب مرگم شود. شاهد رسالتم گردد. گواه شهادتم باشد. تا خدا ببیند که به نامجویی، بر قلمم بالا رفتهام، تا خلق بداند که به کامجویی بر سفره گوشت حرام توتمم ننشستهام، تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امامت خدا را، فرعونیان نمیتوانند از من گرفت، ودیعه عشق را قارونیان نمیتوانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمیتوانند از من ربود.
تاثیرهای تعیینکننده اندیشههای شریعتی را میتوان در چهار محور زیر خلاصه کرد، به ویژه آنکه این نکات در آثار و اندیشههای برخی اندیشمندان مسلمان به وضوح آشکار است.
۱- گرایش به مسائل تاریخی- اجتماعی به جای مسائل متافیزیکی (کلامی- فلسفی) که در دورههای تاریخی- اجتماعی و میانی به آن اشتغال داشتند. در مقابله با اندیشههای متافیزیکی و اسکولاستیکی، راهی که دکتر شریعتی باز کرد، راه رهایی از متافیزیک یونان بود و این مساله را او بارها در تعلیماتش اشاره کرده است. متافیزیک ازجمله مقولات یونانی زدهای است که خیلی از اندیشمندان اسلامی قبل و بعد از عبدالکریم سروش هنوز هم تحت تاثیر آن بوده و هستند تا جایی که هنوز متفکر معاصری دیده نشده که به اندازه دکتر شریعتی از رهایی از یونان و اسکولاستیک قرون وسطایی صحبت کرده باشند. ردپای تاثیرپذیری استاد مطهری از شریعتی را در اختصاص دادن مباحثی جداگانه به تاریخ و جامعه در کتاب مقدمهای بر جهانبینی اسلامی میتوان ملاحظه کرد.
۲- نگرش ایدئولوژیک در ارایه اسلام به صورت یک مکتب که در کتاب مقدمهای بر جهانبینی اسلامی اوج این تاثیرپذیری قابل مشاهده است. طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و به کارگیری تعابیری مانند جهانبینی اسلامی در آثار مطهری تازگی دارد که تا قبل از آن در آثار و اندیشههای او دیده نشده بود. بهویژه که او تا قبل از آشنایی با افکار شریعتی، رویکردی فرهنگی به اسلام و مفاهیم آن داشت و بیشتر به مفردات مکتب اسلام میپرداخت تا آنکه تلقی واحد، یکدست، هماهنگ از مکتب ارایه کند. این گرایش، یعنی داشتن رویکرد فرهنگی به اسلام را میتوان در آثار قبلی او و به ویژه در نهفته دانست. او در گفتوگوی چهارجانبه، از درک و شناخت اسلام براساس همان فرهنگ اصیل واقعی خودمان، یعنی اسلام به گونهای یاد میکند که مواد خام آن به صورت یک سلسله مواد قابل استفاده درآید. مطهری با تاکید بر اینکه معرفت دینی باید پیراسته از مفاهیمی باشد که از آن مکتبهای دیگر است، همانند شریعتی که هندسه مکتب را ارایه داد و به نقل از باشلارد بر آن بود که «یک عقیده وقتی شکل هندسی پیدا کند، بیان خودش را یافته است»، اسلام را به صورت یک نظام فکری جامع معرفی کرد که اصول و مبانی دینی آن باید به صورت یک کل متوازن مطرح شود. او در بازسازی فکر دینی، به منابع دینی توجه دارد، زیرا درصدد است تا اصول و مبانی دین را از آن استخراج کند.
۳- الهامگیری از چگونگی صورتبندی کردن مکتب با پیروی از روشی که شریعتی در اسلامشناسی ارشاد به کار برده بود؛ مانند شاکلهبندی کتاب مقدمهای بر جهانبینی اسلامی که در آن تلاش شده است آموزههای مکتب اسلام در ارتباطی هماهنگ بیان شود.
۴- مفهومسازی به تبع تعابیری که شریعتی در آثارش به کار میبرد، مانند مواردی که شریعتی از آنها استفاده میکرد.
رابطه انسان به مثابه رابطه اندام و شعور که مطهری به مثابه رابطه شاعر با اشعار بر این تاثیرپذیری صحه میگذارد، یا به کارگیری تعابیری نظیر شهید قلب تاریخ است که مطهری هم به پیروی از شریعتی شهید را شمع تاریخ دانسته است. واقعیت آن است که طرح بخشی از آثار مقدمهای بر جهانبینی اسلامی تحت تاثیر پرسشهایی است که شریعتی در جامعه مطرح کرده بود. پرسشهایی که شاید امروز هم در جامعه محل طرح داشته باشد و پاسخهای آن به طور قطع راهگشای مشکلاتی است که بدون توجه به درک زمانه غیر قابل حل باقی میمانند. از این رو، اندیشههای شریعتی باید از محاق خود ساخته برخی یکجانبهگرایان خارج شود تا نتیجه آن در تعامل اندیشه دینی با الهیات مدرن به کار آید.