هممیهن نوشت: یکدستشدن رؤیایی جدید برایشان نبود، آنها یکبار در دهه ۸۰ و در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد بر دولتهای نهم و دهم و حضور مجلسی با اکثریت قاطع اصولگرا (مجالس هفتم و هشتم) به این آرزو جامه عمل پوشانده بودند، اما گویا به آن یکدستی قانع نشدند و چشم بر روی آن پیامدها و عواقبی که برای کشور داشت، بستند.
همین هم احتمالا موجب شد دوباره بخشی از اصولگرایان در پایان دهه ۹۰، اشتیاق یکدست شدن در دلشان زنده شود و اینبار با قدرت بیشتر و به هر قیمت و با هر ابزاری برای رسیدن به این آرمان، پا به میدان گذاشته و با مهندسی انتخابات از طرق مختلف به این خواسته دوباره دست یابند.
تمام قدرت نرم و سخت را بسیج کردند تا در دو مرحله به خرداد ۱۴۰۰ برسند. گام اول با ادامه رفتاری قدیمی و البته در سطحی گستردهتر بدون توجه به میزان هزینه آن دست به ردصلاحیت زدند؛ چیزی حتی فراتر از مجلس هفتم، و مجلس یازدهم در پی انتخابات سال ۹۸ شکل گرفت، اما خواسته واقعی زمانی رقم خورد که دولت را هم در اختیار گرفتند، یعنی گام دوم. گام دوم در خرداد ۱۴۰۰ رقم خورد.
در این مسیر کار به جایی رسید که برای رسیدن ابراهیم رئیسی به پاستور، قلم قرمز ردصلاحیت علاوه بر اصلاحطلبان، حتی روی نام افرادی، چون علی لاریجانی هم کشیده شد تا رئیسی رقیبی قدرتمند برای قرار گرفتن در صندلی ریاست دولت نداشته باشد و ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ از دل ضعیفترین مشارکت تاریخ انتخاباتهای ریاستجمهوری در ایران، یکدستسازی با موفقیت انجام شود. حالا دو سال از آن روزگار گذشته و درخت یکدستسازی که روزبهروز تنومندتر میشود، میوه داده است و نتایج آن بهصورت ملموس دیده میشود.
در دومین سالگرد انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ و به مناسبت دوسالگی یکدستسازی، خبرنگار هممیهن به سراغ سه تحلیلگر و فعال سیاسی رفت تا به بررسی نتایج این یکدستسازی و پیشبینی آینده پرداخته شود. حمیدرضا جلاییپور (فعال سیاسی اصلاحطلب و استاد جامعهشناسی سیاسی)، عباس عبدی (تحلیلگر سیاسی و روزنامهنگار اصلاحطلب) و محمد مهاجری (تحلیلگر سیاسی و روزنامهنگار اصولگرا) سه تحلیلگر و فعال سیاسی هستند که به چهار سوال پاسخ دادهاند.
حمیدرضا جلاییپور: پاسخ ناظران که از بیرون به این یکدستسازی نگاه میکنند، روشن است و اکثراً میگویند وضع خراب است. نه فقط در زمینههای اداری، اقتصادی، فرهنگی و سیاست خارجی وضعیت به بهبود و کارایی بیشتر منجر نشده، بلکه از اعتبار سیستم کاسته شده است. تا جاییکه بزرگترین اعتراض سیاسی - اجتماعی بعد از انقلاب شکل گرفت (یا همان جریان اعتراضی مهسا در پاییز ۱۴۰۱) که پیامدهایش همچنان ادامه دارد.
اما ممکن است خود بلوک قدرت چندان ارزیابی منفیای از خودش نداشته باشد و بگوید اتفاقی نیفتاده است، بلکه دولت یکدست داشت قلههای پیشرفت را در داخل و خارج طی میکرد که عدهای اغتشاشگر با کمک خارجیها برای حکومت مزاحمت ایجاد کردند! حکومت هم آنها را تنظیم کرد! متاسفانه شما این برداشت را میتوانید در تبلیغات صداوسیما ببینید. اینها ظاهرا کاری به آن صدها جانباخته ندارند. اینها کاری به این ندارند که مرغ از سی هزار تومان به کیلویی صد هزار تومان رسید، ارزش پول ملی چهل درصد کاهش یافت، قیمت مسکن چند برابر شد و تورم از ۲۵ درصد به بالای پنجاه درصد رسید. پیش خودشان میگویند اینها هزینههای پیچی است که ما داریم برای رسیدن به تمدنی که وعده دادیم، میدهیم!
عباس عبدی: در واقع پیامدهای مثبت آن همان پیامدهای منفی آن است! به این معنا که باید دید از چه زاویهای به مسئله نگاه میکنیم. مثل کسی که اصرار دارد برای رفتن به مقصد معینی باید از راهی که او میگوید رفت و ما میگوییم که چنین راهی درست نیست و به مقصد نمیرساند.
البته او قدرت دارد و کار خودش را میکند. هنگامی که حرف او به اجرا درمیآید و معلوم میشود که آن راه غلط است این نتیجه همزمان مثبت و منفی است. مثبت است، زیرا تجربه نشان داد که تصور او غلط بوده است و باید مسیر را برگردد و راه دیگری را برود، همچنین این نتیجه منفی است، زیرا نباید فرصت و زمان را از دست میدادیم؛ بنابراین از این منظر نتیجه منفی بوده و امیدواریم بازگشت از این راه موجب گردد که روی مثبت این اتفاق را که بازگشت از مسیر نادرست و اذعان به آن است هم ببینیم.
از سوی دیگر طبیعی است که یکدستی حکومت حتی به آن اندازه منفعت نداشت که برخی انتظار آن را میکشیدند. آمارهای رسمی اثباتکننده این ادعاست. با این حال مخالفتهای درونساختاری با سیاستهای رسمی و دولت به حداقل رسیده است و امیدواریم این یکدستی راه را برای اتخاذ سیاستهای درست از جمله درباره حجاب باز کند.
محمد مهاجری: پیامد مثبت یکدستسازی که در سال ۱۴۰۰ اتفاق افتاد، این بود که نشان داد یکدستسازی با اینکه طبق پیشبینیها نشان میداد که این روند و روال می تواند باعث کارآمدسازی سیستم حاکمیتی شود، اما این اتفاق در واقع رخ نداد. از این جهت میگویم این دستاورد مثبت بود که نشان داده شد، حتی در همراهترین وضعیت و در مساعدترین وضعیت هم یکدستسازی پروژهای ناکام است. پروژهای است که به نظر میآید که دیگر هرگز نباید دور آن چرخید.
اما ویژگی منفی این یکدستسازی روی کار آمدن دولت آقای رئیسی است که به نظرم بههیچوجه نتوانست از اتفاق یکدستسازی استفاده کند و به دلیل ناکارآمدی و ناتوانی ذاتی شخص آقای رئیسی، عملا فرصتی را که امکان داشت برای پیشرفت کشور مورد استفاده قرار گیرد، از دست دادیم.
حمیدرضا جلاییپور: مسئله مهم این بود که در ۱۴۰۰ بدترین مهندسی انتخابات اتفاق افتاد. طبیعی است پس از این اتفاق، در میان نیروهای اصلاحجو و انتخاباتی اختلاف در مواجهه با این انسداد سیاسی ایجاد شود. یعنی اصلاحجویان که بیدلیل اختلاف نداشتند. اگر این مهندسی نبود آنها مثل انتخابات ۷۶، ۸۰،۸۴، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ یکپارچه در انتخابات شرکت میکردند. الان هم پس از دوسال حکومت یکدست شرایط برای درمان انسداد سیاسی عوض نشده است. دیدیم در اوج اعتراضات مردم، وزیر کشور میآید و میگوید راه نجات کشور بازگشت به آرای آیتالله مصباح هست (که مرحوم ایشان با آرای مردم همراه نبود) و نمیگوید راه نجات کشور بازگشت به جلب رضایت مردم هست (یا همان حرف امام که میگفت میزان رای ملت است). ایشان درحالیکه تندروها و زیر متوسطها را به کارهای خطیر گماردهاند میآید و میگوید که تغییر مدیران میانی سرعت ندارد! گویی نظام اداری کشور ملک شخصی این «خالصسازان» هست و قرار است با شایستهسالاری خداحافظی کنند.
عباس عبدی: جریان طرفدار مشارکت عملا از همان روز انتخابات شکست خورده بود و تاکنون هم جز تبعات منفی برای جریان اصلاحطلبی نتیجه دیگری نداشته است و نخواهد داشت. مهمترین علت شکست این رویکرد، عدم شفافیت و فرآیند مخدوش رسیدن به آن رویکرد بود. تمثیل روشن برای این رویکرد کسی است که با یک سطل ماست کنار دریاچه نشسته و میخواست دوغ درست کند و البته اگر میشد، چه دوغی میشد.
محمد مهاجری: عدم مشارکت خودش یک اکت و کنش سیاسی است، یعنی گاهی اوقات شما ممکن است با مشارکت در انتخابات نقشآفرینی کنید، یک وقت هم ممکن است با قهر در انتخابات نقش خود را ایفا کنید و با این قهر پیام خود را به جامعه برسانید. به نظر من در انتخابات مجلس در سال ۱۳۹۸ و بعد از آن ریاستجمهوری ۱۴۰۰، بخش بزرگی از جامعه با عدم مشارکت در انتخابات یک پیامی را به حاکمیت مخابره کردند و پیام این بود که مردم احساس میکنند مشارکتشان در انتخابات هیچ تاثیری در سیاستهای کلی کشور ندارد.
به این معنا که مردم فکر میکنند که مثلا در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲ و ۹۶ شرکت کردند برای اینکه برجام عملیاتی شود، اما وقتی که میبینند این اتفاق نمیافتد و نهادهای بیرون از دولت و ریاستجمهوری، چنان اعمال حاکمیت میکنند که وعدههای رئیسجمهور روی زمین میماند، در نتیجه مردم احساس میکنند دیگر نباید در انتخابات شرکت کنند، زیرا وقتی شرکت میکنند خروجی آن را نمیبینند؛ بنابراین در سال ۱۳۹۸ و سپس ۱۴۰۰ مردم این پیام را مخابره کردند. گروههای سیاسی هم به نظر من در مقابل این اکت و رفتار سیاسی که مردم نشان دادند، برخیها همان روش مردم را پسندیدند و سعی کردند آنها هم به نحوی خودشان را از انتخابات کنار بکشند.
بعضیها هم برداشتشان این بود که کنار کشیدن از انتخابات کاری غیرسیاسی است و باید در هر شرایطی فعالان سیاسی در انتخابات حضور داشته باشند، ولو اینکه فضای سیاسی هم بسته باشد، اما در همین فضا هم درصدی از تاثیر آنها میتواند در جامعه معنا داشته باشد. به همین دلیل، در بین اصلاحطلبان ما شاهد این رفتار بودیم. در سال ۱۴۰۲ هم به نظرم باید منتظر ماند و دید که آنها چه سیگنالهایی از مردم و طرف دیگر از حاکمیت خواهند گرفت که براساس آن سیگنالها تصمیم بگیرند درباره انتخابات مجلس دوازدهم در اسفندماه چه حرکتی انجام دهند.
حمیدرضا جلاییپور: الان که نشانه مثبتی دیده نمیشود. من فکر میکنم بلوک قدرت در انتخابات ۱۴۰۲ به رقابت میان «راست نو» و «راست میانه» (ائتلاف لاریجانی و قالیباف) از یک طرف و با راست تندرو (ائتلاف رئیسی-محصولی و مدیران احمدینژاد) از طرف دیگر راضی است. اما هنوز هیچ علامتی نیست که نشان دهد بلوک قدرت علاقهمند به حضور اعتدالی-اصلاحیها در انتخابات باشد. (البته از آینده خبر نداریم) لذا سوال مهم در برابر اصلاحطلبان این است که اگر سیستم بااعتماد به نفس و نانگران نسبت به روند توقف توسعه کشور اجازه رقابت به اصلاحطلبان-اعتدالیها نداد، اصلاحطلبان چه باید کنند؟
سه پاسخ هست: پاسخ اول: اصلاحطلبان در برابر انتخابات سکوت کنند و سیاست صبر و انتظار را تا اطلاع ثانوی ادامه بدهند. پاسخ دوم: اصلاحطلبان در برابر انتخابات فعال شوند و آنرا نامشروع بنامند و دنبال «گذاریها» بروند. پاسخ سوم: اصلاحطلبان در انتخابات فعال شوند و از گفتمان انتخابات منصفانه و آزاد دفاع کنند و تا میتوانند از پیروزی راست تندرو جلوگیری کنند؛ یا همان مبارزه برای جلوگیری از حضور بدترها.
به نظر میرسد جبهه اصلاحات در شرایط فعلی هنوز درباره نحوه مواجهه با انتخابات تصمیم نگرفته است. اینکه راه اول یا سوم (یا راه دیگری) را انتخاب میکنند، هنوز روشن نیست. البته من شخصا از پاسخ سوم دفاع میکنم. حالا چرا؟ چون مسئله اصلی کشور این است که حاکمیت همچنان در برابر تغییر سیاست داخلی تصلب دارد. ظاهرا باید وضعیت بحرانهای کشور تغییر کند تا حکومت در داخل تن به انعطاف بدهد که تا حالا نداده است. ولی خوشبختانه برای تغییر وضعیت اصلاحطلبان دنبال رویکرد انقلابی نمیروند تا با بسیج خیابانی مردم، حکومت را به تغییر وادار کنند، زیرا آینده عمل انقلابی نامعلوم و ایران را با بیدولتی روبهرو میکند. به نظر من اصلاحطلبان همچنان اصلاحطلباند و انقلابی نشدهاند. ضمنا توجه داشته باشید تغییر وضعیت در زمینه فعلی ایران لزوما با اقدامات طراحیشده شخصیتها و گروهها میسر نیست.
سیر رخدادها ممکن است شرایط را تغییر بدهد؛ مثل رخداد مهسا که بهصورت غیرطراحی شده برخورد قاطع با گشت ارشاد بود؛ لذا به رغم جو احساسی-ناامن فضای مجازی، به نظر من اصلاحطلبان شایسته است براساس پاسخ سوم در انتخابات فعال شوند. فعال بودن اصلاحطلبان در انتخابات حیات انتقادی اصلاحطلبان در جامعه مدنی را تضمین میکند تا «در وضعیتهای آینده» بتوانند بهعنوان یک نیروی سیاسی ریشهدار ایفای نقش کنند. ممکن است در برابر استدلال من گفته شود، مگر هنوز چیزی بهنام اصلاحجویی در کشور وجود دارد که از حضور انتقادی آنها در صحنه انتخابات دفاع شود؟ پاسخ من این است که بنا به دو دلیل روند اصلاحجویی در جامعه ایران زنده و زیرپوستی هست؛ اول اینکه شما در اعتراضات مهسا دیدید که هفتاد درصد جمعیت خاکستری در عمل به معترضان نپیوستند (با اینکه حداقل چهل درصد این جمعیت خاکستری دلشان با معترضان بود) این به این معنا است که این ناراضیان هنوز دل به روشهای انقلابی ندادهاند و در عمل از روشهای اصلاحی تغییر دفاع میکنند.
دوم اینکه به نظر من در ایران کنونی تنها دو نیرو است که توان و نیروی اداره کشور را دارند. یکی همین راستها یا یاران بلوک قدرتاند که البته با کسری اعتبار و ناکارآمدی روبهرو هستند، ولی هستند و کشور را بدون حرکت در جهت توسعه اداره میکنند و یکی هم اصلاحطلبان-اعتدالیها و اصولگرایان مخالف تندروها هستند که نیروی اداره کشور را در اختیار دارند. به رغم سروصدا در فضای مجازی سلطنتطلبان، مجاهدین، و ... فاقد توان و نیروی اداره کشور هستند.
به این دلایل من از اتخاذ سیاست تندروی از سوی اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۲ دفاع نمیکنم، کشور ایران در شرایطی است که در آن شایسته است جریان عقلا و میانهها در آن تقویت شود. اگرچه اتخاذ سیاست رادیکال در انتخابات در فضای مجازی مشتریان موقتی دارد. توجه داشته باشید این ارزیابی من براساس این فرض است که شرایط فعلی تا انتخابات تغییر اساسی نکند. (و تا هشت ماه دیگر احتمال تغییرات خواسته و ناخواسته از سوی حکومت و سایر بازیگران هست).
عباس عبدی: تاکنون نه تنها شواهدی مثبت در این زمینه دیده نشده، بلکه مسیر معکوس آن را شاهدیم. درحالیکه همه میدانیم بنیان این حکومت بر حمایت و مشارکت مردم است و در انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ ضعف شدید این بنیان دیده شد. من نمیدانم که چرا از اکنون اقدامات جدی برای تقویت آن نمیکنند که مشارکت را حداقل به بالای ۵۰ درصد برسانند. این اقدامات نیز فقط به فرآیند انتخابات محدود و منحصر نمیشود، بلکه سیاستهای دیگر باید اصلاح شود.
محمد مهاجری: ممکن است بخشی از نمایندگان مجلس یازدهم با اصلاحیهای که برای قانون انتخابات در نظر گرفتهاند، بهدنبال تنگ کردن فضای رقابت باشند، اما باید منتظر ماند و دید که شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام دنبال چه چیزی هستند و خروجی از این اصلاحیه چه چیزی خواهد بود. اما به نظر من، برای اینکه جلوی روند ناکارآمدی و ناموفق بودن دولت در همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روابط بینالملل گرفته شود، یکی از راهها این است که انتخابات مجلس با قوت بیشتری پیگیری شود و تلاش بیشتری برای مشارکت مردم صورت گیرد، زیرا تنها راه متوقف شدن ناکارآمدی دولت سیزدهم، ایجاد یک مجلس قوی است.
حمیدرضا جلاییپور: روشن است که شرایط تغییرات کرده است. مثلا آن حرص و ولعی که در ۱۴۰۰ برای دولت یکدست سازی بود، الان روی ترازو رفته و هسته اصلی بلوک قدرت در شعارهای مردم مورد شعارهای تند قرار گرفته است؛ در ۱۴۰۰ فضا کرونایی بود الان آن «فضای در خانه بودن» نیست؛ سرنگونیطلبان در جریان اعتراضات خیلی خیز برداشتند و بدون توجه به جان جوانان معترض مرتب فراخوان دادند و صدها نفر از شهروندان و ماموران امنیتی جان خود را از دست دادند و بعد سرخطهای آنها در خارج از کشور به جان هم افتادند؛ سیاست منطقهای جمهوری اسلامی مقداری تغییر کرده و نتانیاهو مقداری در قوطی رفته است. روابط ما با کشورهای عربی کمی بهبود یافته و احتمال یک تفاهم موقت با غربیها هست؛ خود دهه هشتادیهای معترض در حال بازاندیشی هستند.
البته گرانیها از دو سال پیش بیشتر زبانه کشیده و مردم را ناراضیتر کرده است. من بارها گفتهام حکومت با چنین جامعه ناراضیای نباید به صورت مرتب از موضع استغنا و از بالا مهندسی کند، این مهندسیها وضعیت را خرابتر میکند.
عباس عبدی: فضای امروز از چند جهت تفاوت جدی دارد. اول اینکه تمامی ادعاهای نواصولگرایان حاکم به محک تجربه خورده و ناکارآمدی آنها آشکار شده است. قولهای داده شده به فراموشی سپرده شدهاند و هیچ مسئلهای حل نشده، بلکه مسائل گستردهتر هم شده است. دوم؛ اعتراضات پائیز سال ۱۴۰۱ است که یک تحول کیفی در افکار عمومی و فضای سیاسی کشور ایجاد کرده است. سوم؛ مسئله تورم و تداوم افزایش قیمتها برای ششمین سال متوالی و بالای ۴۰ درصد است. چهارم؛ حذف چشمانداز حل برجام نیز به خودی خود مشکلآفرین است؛ بنابراین باید براساس این تفاوتها تحلیل کرد.
محمد مهاجری: اگر به لحاظ میزان مشارکت مردم در انتخابات بخواهیم بگوییم، هنوز نظرسنجیهای معتبر در این زمینه منتشر نشده است و یا اصلا انجام نشده است. از نظر گروههای سیاسی، تصور من این است که بخش تندروی سیاسی کشور به یک شکلی حامی دولت آقای رئیسی هم محسوب میشوند. آنها علاقهمند هستند که یک انتخابات با مشارکت ضعیف صورت بگیرد که نتیجه آن انتخابات این باشد که مجلس دوازدهم طوری تشکیل شود که کاملا مؤید وضعیت و دولت فعلی باشد. اما در بین اصلاحطلبان هم به نظرم هنوز یک تشویش وجود دارد و هنوز فضای سیاسی به یک وضعیت ثابتی نرسیده است و به عبارتی همه منتظر هستند ببینند اصلاحیهای که مجلس میخواهد بگذارد چگونه خواهد بود.
هنوز منتظر هستند ببینند که آیا قرار است شورای نگهبان در آینده سیگنالهای مثبتی به جامعه بدهد و پیرو بیانات رهبری در فروردینماه، آیا واقعا قرار بر این است که انتخابات با شور و هیجان بیشتری برگزار شود و یا قرار است همچنان در یک سیستم بسته، عمل کنند. همه اینها شرایطی است که به نظرم باید منتظر زمانهای بعدی بود. به عقیده من سخنرانیای که رهبری وعده آن را برای انتخابات دادند و حرفهایی که ایشان در آن سخنرانی خواهند زد، قطعاً فضای جامعه را تحت تاثیر خودش قرار میدهد، این تاثیرگذاری هم به لحاظ مشارکت مردم خواهد بود و هم از این جهت که برای نهادهای حاکمیتی و نهادهای ناظر بر انتخابات تعیینتکلیف خواهد شد.