باورتان میشود که در فرودگاه مهرآباد تهران مردی کار میکند که اگر نباشد موجودات کوچکی مثل پرندهها میتوانند یک تنه جان چند صد نفر را به خطر بیندازند؟
به گزارش همشهری آنلاین، همشهری سرنخ سال ۱۳۸۸ به سراغ یکی از عجیبترین شغلهای دنیا رفته است که در ایران وجود دارد. این گزارش جالب حتما شمار را متعجب خواهد کرد:
کافیاست یک کبوتر برود داخل موتور یک هواپیما یا با سرعت زیاد به شیشه آن برخورد کند تا آن وقت اتفاق خیلی بدی بیفتد. حتی پرندههای خیلی کوچک مثل سار هم وقتی دستهای باشند خطرآفرین هستند. این اتفاق میتواند باعث شود هواپیما سقوط کند. موضوع گزارش ما درباره مردی است که جلوی این اتفاقات را میگیرد.
در دستورالعملهای بینالمللی پرواز، قسمتی وجود دارد به نام «بندکنترل پرندگان و حیوانات». کمی عجیب و غریب به نظر میرسد، اما راستش را بخواهید مطابق این دستورالعمل در محیط فرودگاهها و باند پرواز و فضای بالای آن نباید هیچ پرنده و یا حیوانی هنگام پرواز یک هواپیما وجود داشته باشد، چون این پرندگان و حیوانات میتوانند باعث ایجاد سوانح و حوادثی برای هواپیما شوند. این پرندگان بیشتر موقع فرود و یا بلند شدن هواپیما خطر ایجاد میکنند. در دنیا به خاطر همین حیوانات کوچک و ریزهمیزه تعداد زیادی هواپیمای غولپیکر دچار سانحه شدهاند و حتی سقوط کردهاند.
به همین خاطر فرودگاه مهرآباد و بقیه فرودگاههای کشور برای خودشان یک شکارچی مخصوص دارند که پرندگان مزاحم را از محیط پرواز هواپیماها دور نگه دارد. البته این شکارچیها گاهی هم مجبور میشوند که آنها را شکار کنند، چون دستههای بزرگ کبوترها یا سارها را هیچ طور دیگری نمیشود از محیط فرودگاه بیرون کرد. خیلی از آدمها حیوانات را برای تفریح یا پول درآوردن شکار میکنند، اما از بین این همه شکارچی «بهرام پوستیندوست» ملقب به سلطان، انگیزهاش برای شکار، کلی با بقیه فرق دارد. او شکار میکند تا جان آدمها را نجات بدهد. گاهی او با یک شلیک ساده جان چند صد نفر را نجات میدهد.
«اولین گلولههایم را با تفنگ سرپر شلیک کردم. پدرم تفنگ شکاری را پر و آماده میکرد و میداد دست من و من هم شلیک میکردم. درست یادم نیست چند سالم بود، اما دبستانی بودم». خب دیگر معلوم است کسی که از سنین کودکی پدرش به او با تفنگ سرپر تیراندازی یاد داده و او را با خودش به شکار برده حتما وقتی بزرگ شود شکارچی قابلی میشود.
بهرام که شاید ۵۰سال از عمر ۶۲ سالهاش را با تفنگ سر کرده حالا دیگر کمتر برای خودش شکار میکند. او همیار سازمان محیطزیست شده و با حکم رسمی این سازمان به گزارش تخلفات رسیدگی میکند و جلوی شکارچیان غیرمجاز را میگیرد. اما همانطور که خواندید او برای یک جای دیگر هم کار میکند؛ کارمند بازنشسته سازمان امور استخدام کشوری. حالا او قسمتی از اوقاتش را در واحد ایمنی زمینی فرودگاه مهرآباد تهران میگذراند. اما سازمان امور استخدامی کجا و فرودگاه مهرآباد کجا؟ شاید جالب باشد بدانید که او چطور شکارچی فرودگاه شده. مطمئنا او شغلش را از روی آگهی روزنامه به دست نیاورده.
این محل کار سلطان است؛ لابهلای هواپیماهایی که هر لحظه از روی زمین بلند میشوند یا روی زمین مینشینند
داستانی که او را به فرودگاه مهرآباد آورده خیلی هم عجیب نیست. سال ۱۳۷۰ یک دسته کبوتر هوس میکنند بیایند داخل هواکش یک هواپیما لانه کنند. مسؤولان فرودگاه هم هرچقدر تلاش میکنند نمیتوانند آنها را از آنجا بیرون کنند و دست به دامان سازمان محیط زیست میشوند.
سازمان محیط زیست هم بلافاصله یکی از بهترین شکارچیان همیارش را با دو تفنگ میفرستد آنجا برای رفع مزاحمت؛ «نزدیک ۴۰ تا ۵۰ پرنده بودند. خیلی سعی کردیم آنها را از فرودگاه بیرون کنیم که نشد. بالاخره مجبور شدیم آنها را شکار کنیم تا مشکلی برای هواپیما و مسافرانش پیش نیاید». اینطوری مهر آقای پوستیندوست میافتد در دل مسؤولان آنجا و او میشود شکارچی نیمهوقت فرودگاه.
بعد از بازنشستگی، سلطان به طور دائم در واحد ایمنی زمینی فرودگاه مشغول به کار شد. او هر روز صبح از کرج میآید فرودگاه، سرکارش. بعد از آماده کردن تفنگها و پوشیدن لباس هم با یکی از ماشینهای فرودگاه به کل باند و محوطه اطراف آن سرکشی میکند تا اگر حیوانی روی باند باشد آن را از آنجا دور کند.
در این سرکشیها او دو تفنگ، همراه خودش میبرد؛ یکی تفنگ ساچمهزن ایتالیایی که آقای شکارچی۲۰سال پیش آن را خریده و یک تفنگ گلولهزنی برنو که ۱۵سال پیش صاحب آن شده است؛ «از تفنگ ساچمهزنی در شکار کردن پرندگان و حیوانات کوچک مثل خرگوش و روباه استفاده میکنم، ولی تفنگ گلولهزنی برای شکار حیوانات بزرگتر مثل سگهای وحشی و حیواناتی از این قبیل است».
البته یک بار تفنگ ساچمهزنی او زحمت کشتن یک مار را هم کشیده؛ «یک مار بزرگ افعی از ساک یک مسافر بیرون آمده بود. نمیتوانستند او را بگیرند و حیوان خیلی وحشی شده بود. مجبور شدم او را با تیر بزنم». او چند باری هم که موفق به فراری دادن سگها نشده، آنها را با گلوله زده است.
این اتفاق مخصوصا وقتی میافتد که نزدیک پرواز یک هواپیما سروکله یکی از آنها روی باند پیدا شود؛ آن وقت دیگر فرصتی برای دور کردن او از آنجا وجود ندارد. البته او همیشه حیوانات را وقتی که خودش مشغول گشتزنی است پیدا نمیکند. بعد از پایان گشت، او در واحد ایمنی زمینی گوش به زنگ تماس برج مراقبت فرودگاه مینشیند و به محض اینکه برج مراقبت مورد مشکوکی را روی باند پرواز پیدا کند سلطان در محل حاضر میشود و مشکل را به شیوه خودش برطرف میکند. البته او همه حیوانات را با تیر نمیزند؛ «حیوانات کمیاب را تحویل محیط زیست میدهم. آنها را با گلوله بیهوشی میزنم و بعد تحویل سازمان میدهم. پنج سال پیش یک عقاب را گرفتم و تحویل سازمان دادم».
بهرام پوستیندوست که اهل کلاردشت است پنج تا دختر دارد که حالا هر کدام از آنها پی کار و زندگی خودشان رفتهاند. اما گویا یکی از آنها که از نظر اخلاقی بیشتر به پدرش شبیه است مخالف کار پدرش هم هست، چون دختر بزرگ او کارمند سازمان محیط زیست کرج است. جالب است بدانید همین دختر او تا پای خریدن یک تفنگ هم پیش رفته، چون به تیراندازی علاقه داشته، اما پشیمان شده و در یک گردش ۱۸۰ درجهای به سراغ حفاظت از محیط زیست رفته و حالا مخالف شکار کردن پدرش است. البته فکر بد نکنید؛ خود سلطان هم همیار رسمی سازمان محیط زیست است.
پدر خانواده میگوید بدش نمیآید که همین دخترش شکارچی بشود و جای او را بگیرد؛ «چند باری او را با خودم به شکار بردم. نه تنها هیچ مشکلی ایجاد نمیکرد بلکه خیلی بهتر از من هم راه میرفت. او میتوانست شکارچی خوبی شود».
سلطان هنوز هم گاهگاهی هوس شکار میکند، چون هر چه باشد شکار کردن را از پدرش به ارث برده است. البته او این کار را کاملا قانونی و با مجوز رسمی انجام میدهد. در طی این سالها او نزدیک به ۳۰شکار زده و از بین آنها بزرگترین حیوانی که سلطان شکار کرده یک بز ۱۲ ساله بوده است. اولین حیوانی هم که گیر او افتاده نزدیک ۳۰سال پیش در مرزنآباد، زادگاه او بوده است. سلطان میگوید وقتی آمده فرودگاه اینجا همه جور حیوانی را شکار کرده؛ «اینجا بیشتر از همه کلاغ دارد. در فصل زمستان اینجا آنقدر کلاغ جمع میشود که هر آدم نابلدی اگر تیراندازی کند تعدادی از آنها را میاندازد».
پوستیندوست آنقدر به کارش وارد شده که فرودگاه مهرآباد او را به فرودگاههای دیگر هم ماموریت میفرستد؛ «چند باری برای ماموریت به جاهای دیگر رفتم، اما مهمترین آنها فرودگاه امامخمینی (ره) بود». چون فرودگاه جدید در یک منطقه بیابانی ساخته شده است همه جور جانداری در محیط اطرف آن زندگی میکنند. پیشبینی میشد که این مساله مشکلات زیادی برای فرودگاه به وجود بیاورد و به همین خاطر بهرام پوستیندوست در یک ماموریت ۴۵ روزه محوطه این فرودگاه را پاکسازی کرد.
از سال ۱۹۸۸ تا به حال بیشتر از ۲۰۰ نفر به خاطر برخورد پرندگان مختلف با هواپیماها در جهان جان خود را از دست دادهاند. اما این اتفاق چطور میافتد؟ این سانحه وقتی روی میدهد که هواپیماها به زمین نزدیک هستند (یعنی دقیقا قبل از نشستن روی زمین یا موقع بلند شدن از روی باند فرودگاه).
در این وضعیت دور موتور هواپیماها بیشترین مقدار خودش را دارد؛ آنوقت برخورد حتی یک پرنده به کوچکی کبوتر به این موتور و کشیده شدنش به داخل آن میتواند باعث آتشسوزی موتور و از کار افتادن آن شود؛ درست مثل برخورد یک گلوله با موتور هواپیما. اتفاقات جدیتر و خطرناکتر وقتی میافتند که یک پرنده مثل غاز یا مرغ دریایی که در ارتفاع زیاد پرواز میکند به داخل موتور کشیده شود. در این صورت آنها به یک پره پروانه موتور برخورد میکنند که این موضوع باعث جابهجایی همان پره میشود. پره به دیگر پرهها بر خورد کرده و موتور یکباره از کار میافتد.
این همان ایرباس خطوط هواپیمایی آمریکاست که به خاطر برخورد پرندگان مجبور شد توی رودخانه فرود بیاید
حتی پرندههای کوچکتری مثل سار هم میتوانند باعث خرابی موتور شوند. هر چه سرعت پرنده و هواپیما اختلاف بیشتری داشته باشد نیروی وارده به هواپیما بیشتر میشود. هرچند وزن پرنده هم مهم است، اما اختلاف سرعت اهمیت بیشتری دارد. دستههای پرندگان بسیار خطرناکتر هستند، چون تعداد برخورد را بالا میبرند. جالب است بدانید که پرندگان بزرگ حتی میتوانند شاتلهای فضایی را هم نابود کنند. در سال ۲۰۰۵ وقتی که میخواستند سفینه دیسکاوری را به فضا بفرستند یک کرکس به مخزن خارجی شاتل بر خورد کرد.
اگر کرکس به یک نقطه حساس شاتل (مثل دماغه یا پنلهای محافظت حرارتی باله) برخورد میکرد میتوانست شاتل را منهدم کند. برای جلوگیری از این برخوردها در یک محدوده استوانهای در محل عملیات صوت قابل شنیدن برای پرندگان ایجاد میکنند تا آنها را از محل دور نگه دارند. یکی از مشهورترین حوادثی که به وسیله پرندگان ایجاد شده در سال ۲۰۰۹ بود. در این سال هواپیمای ایرباس ۳۲۰ خطوط هوایی آمریکا به دلیل از دست دادن موتورهای هواپیماکه بر اثر برخورد یک دسته پرنده با هواپیما اتفاق افتاده بود، مجبو شد در یک رود خانه فرود بیاید.
سرنشینان ایرباسی که در رودخانه فرود آمد با قایق به ساحل رودخانه منتقل میشوند
به خاطر ازدست دادن هر دو موتور هواپیما، خلبان قادر به بازگشت به فرودگاه نشد و به همین دلیل به سمت جنوب گردش کرد. خلبان بعد از عبور موفق از روی پل جورج واشنگتن، هواپیما را در رودخانه هادسون فرود آورد. در این حادثه هر پنج خدمه و ۱۵۰ مسافر جان سالم بهدر بردند و توسط قایق سالم و سلامت به ساحل رودخانه منتقل شدند. فقط یکی از مسافران این حادثه دچار شکستگی پا شد.