کتاب «صدای محمود یا رادیوی یکنفره» به قلم «حبیب اله معظمی» به مقطعی از زندگی سید محمود دعایی پرداخته که در تاریخ انقلاب مغفول مانده است. در دهه ۴۰ و پس از تبعید آیتالله خمینی به عراق، ساعتی از رادیو بغداد به مخالفان شاه اختصاص مییابد تا از آن برای مبارزه استفاده کنند، مسئولیت نوشتن و اجرای رادیو روحانیت مبارز که از عراق پخش میشد به عهده سید محمود دعایی بود؛ اگرچه کسانی دیگر نیز نقش داشتند. در این کتاب ضمن گفتگو با مرحوم سید محمود دعایی، روایت مبارزان آن سالها از این رادیو نیز جمعآوریشده و بخش بسیار مهم دیگر این کتاب جمعآوری و خلاصه آن برنامههای تاریخی است.
به بهانه سالگرد درگذشت محمود دعایی و انتشار این کتاب خبرآنلاین با حبیب اله معظمی گودرزی نویسنده و استاد ارتباطات و رسانه گفتگو کرده است که در ادامه میخوانید:
از حدود پانزده سال پیش، بهیکباره و پر رنگ، کارکرد منفی و ضد اخلاقی و ضد رسانهای بر رسانههای جریان غالب کشور حاکم شد، منظورم رسانههای بزرگی هستند که از منابع عمومی ارتزاق میکنند و امکانات بیشتری دارند. این کارکردهای منفی هم این بود که بهراحتی دروغ میگفتند، ناسزاگویی و فحاشی میکردند و گزافه گفتن و غلو تقریباً فراگیر شده، گسترش یافته و رسانهها بهسادگی به افراد و اشخاص و... افترا و تهمت میبستند.
این فضا برای منِ رسانهای و بهعنوان یک ناظر رسانه و معلم و محقق این حوزه، یک دغدغه جدی و مشغولیت ذهنی شد. سؤال اصلی من این بود، چرا رسانههای ما -بهعنوان یک نهاد مدنی مهم که باید روند تکاملی مثبتی داشته باشند آن هم با کارکرد درست و واقعی مثلاً گزارش دهی راست گویانه، به این حالوروز افتاده و به این شکل مدیریت میشوند؟ تا اینکه حدود ده سال پیش من دومین کتابم را منتشر کردم. ترجمهای بود تحت عنوان «فساد در رسانهها» که انتشارات سروش از آن رونمایی کرد. در مراسم رونمایی آن کتاب مرحوم آقای دعایی که با ایشان دوستی سه دههای داشتم و علاقهمندشان بوده و هستم عنایت داشته و دعوت مرا پذیرفتند و بدون توجه به دعوت کننده که کیست و بهصرف موضوع مهم رسانه و مسئله فساد آمدند و در این مراسم که عکسهایش با جستجوی اینترنتی قابل دستیابی است نکته بسیار مهمی گفتند که میخواهم به آن اشاره کنم و آن اینکه؛ بنیانگذار جمهوری اسلامی برای انجام فعالیتهای رادیویی (رادیو بغداد) به آقای دعایی توصیه میکنند که در کار رسانهای دروغ و ناسزا و فحاشی نکند. همینطور غلو و اغراق هم در کار نباشد. البته اینجا لازم است این را بگویم که درهمان ایام و قبلش، البته با واسطه این موضوع را به نقل از مرحوم آقای دعایی شنیده بودم، اما این بار برای نخستین بار بیواسطه این موضوع را شخص آقای دعایی به بنده گفت. البته این تذکر بنیانگذار جمهوری اسلامی داستان مفصلی دارد که در این کتاب شرحش رفته است. رهبر انقلاب از اجرا و فعالیت رادیویی آقای دعایی در رادیو بغداد و بهعنوان روحانیت مبارز بیاطلاع بوده، اما کسانی که ظاهراً نیت خیری هم نداشتند به ایشان اطلاع میدهند که اطرافیانتان در این رادیو برنامه روحانیت علیه رژیم شاه دارند. رهبر انقلاب بررسی میکند و متوجه واقعیت وجود این برنامه میشود، به این خاطر با آقای دعایی صحبت میکند و وجود چنین فعالیتی تأیید میشود.
رهبر انقلاب از آقای دعایی میخواهند تا متن این برنامهها را برای مطالعه به ایشان بدهد. آن موقع هفتههای آغازین این فعالیت رادیویی بوده و آقای دعایی فرصت بیشتری برای نوشتن و حفظ نوشتههای متن برنامهها را داشته که حاصلش دفترچهای حاوی دو سه ماه برنامههای اولیه این رادیو بوده که بعد از بیش از ۵۰ سال هنوز حفظ شده و چند سال توسط شخص آقای دعایی برای بررسی و تحقیق نزد بنده بود. این دفترچه به رهبر انقلاب ارائه میشود و ایشان آن را مطالعه میکند و بعد از چند روز آقای دعایی را فرامیخواند و برنامه و فعالیت را تأیید میکند و میخواهد که ادامه داشته باشد، اما توصیه میکند که در این فعالیتتان دروغ و ناسزا و غلو نباشد. آقای دعایی با تعجب به بنیانگذار جمهوری اسلامی میگوید که من چه دروغی گفتم آقا؟! ایشان میگوید که (نقل به مضمون) «شما در برنامه رادیویی گفتید که رژیم شاه بیان کرده که علت مخالفت آیتالله خمینی و راه انداختن نهضت ۱۵ خرداد و مخالفت با اصلاحات ارضی، ملاک و زمیندار بودن خودش است؛ و بعد شما (آقای دعایی در رادیو بغداد) گفتهاید که من (رهبر انقلاب) هیچ زمینی ندارد. درصورتیکه من در خمین زمین دارم اگرچه چندان نیست، اما برادرم؛ (مرحوم) آیتالله پسندیده آنها را زیر نظر دارد و محصولاتش و درآمدش را بین نیازمندان و تهیدستان فامیل و شهر تقسیم میکند.»
شما ببینید بنیانگذار جمهوری اسلامی چه ظرافتی را به خرج میدهد و از اخلاق درنمیگذرد و به قول ما ارتباطاتیها، کارکرد صحیح رسانه را گوشزد میکند؛ زمین داشتند، ولی ملاک به آن معنا نبودند. ولی ایشان آقای دعایی را مورد تذکر قرار میدهند که دروغ نگویید. اینکه میگویید ایشان زمین ندارند، دروغ است؛ و این همان نکات اخلاقی- کارکردی رسانهای گمشده من و مشغولیت ذهنی من در آن ایام بود که نظامی که به نام ایشان است، رسانههایش که از منابع عمومی و حکومتی ارتزاق میکنند، اینچنین بیپروایانه توصیهها و خواستهای اکید ایشان را بهراحتی زیر پا میگذارند. این همان جرقه اولیهی کار من برای خلق این کتاب پژوهشی بود که هم جنبه اخلاقی و از آن مهمتر جنبه کارکردی رسانه را با هم گره بزند و من کار را شروع کردم تا نشان دهم برای تقویت اعتماد عمومی و بین آن و نظام سیاسی یکی از راههای مهم جلب و تداوم و تقویت اعتماد مردم و مخاطبان به رسانهها بخصوص رسانههای بهاصطلاح جریان غالب است که با دروغگویی و فحاشی و غلو ناسازگار است.
من از سال ۴- ۱۳۹۳ با هزینه کاملاً شخصی بدون هیچ پشتوانه نهاد دولتی یا حکومتی یا عمومی یا خصوصی؛ و البته کاملاً فردی و صرفاً به دلیل علاقهام به «رسانه» و نظارت گری رسانه، کار را شروع کردم. تحقیق روی آن پژوهش چند سال طول کشید که البته در این میان آماده سازی و انتشار کتابهای دیگرم از جمله کتابی در مورد ویکی لیکس و جولیان آسانژ معروف که موسسه اطلاعات منتشر کرد و نیز کتابی دیگر در مورد حق ارتباط یا حق شبکههای اجتماعی به انجام رساندن آن پژوهش را به وقفه انداخت. این وقفه منتهی شد به درگذشت ناگهانی آقای دعایی و من بر آن شدم که این کار ناتمام را هرچه زودتر به سامان برسانم و بتوانم در قالب کتاب و به یاد مرام ایشان منتشر کنم و به افکار عمومی عرضه دارم. این علت آغازینی بود که من به تهیه این کتاب رو آوردم.
این هدف و علت انگیزشی آغازین بود که رسانههای جریان غالب در کشور برخلاف نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی دروغ میگویند، فحش میدهند و اغراق میکنند. هنوز هم این روند کموبیش ادامه دارد. من با این هدف کتاب را تحقیق کردم و نوشتم که بگویم بنیانگذار جمهوری اسلامی کجاست و رسانههای نظامی که او تأسیس کرد کجایند؟ اما وقتی کار را پیش بردم و بخصوص دستنوشتههای با ارزش تاریخی بسیارِ مرحوم آقای دعایی را دریافت کردم که ایشان تا قبل از آن، آن را در اختیار هیچکس برای بهرهبرداری نوشتاری قرار نداده بود، اهداف و دلایل بسیار مهم دیگری برای انجام این تحقیق پیش رویم قرار گرفت که آنها را در این کتاب منظور داشتم؛ یکی اینکه بهجای تمرکز بیشازحد بر روی خاطرهنویسی از مرحوم دعایی (که قبل و بعد از من هم انجام شده بود) بر رادیو صدای روحانیت مبارز ایران تمرکز کنم. برای این هم انگیزههایی داشتم مثلاً برخی بهغلط اجرای برنامه مبارزاتی در رادیو بغداد را و از خاک یک کشور خارجی را، واقعهای مورد نقد در زندگی آقای دعایی میدانند. در صورتی که همانطور که در این تحقیق و کتاب من برجسته شده، کمونیستها و تودهایها هم و همچنین مجاهدین و فدائیان هم از همین رادیو برنامههای ضد حکومت شاه داشتند حتی تیمور بختیار که یک شاهدوست سابق بود و به هیچکدام از گروههای فوق وابسته نبود، در رادیو بغداد برنامه داشت (البته به نمایندگی از وی).
ضمن آنکه بازهمان طور که در کتاب برجسته کردهام مرحوم آقای دعایی و برنامه روحانیت مبارز به لحاظ محتوایی کاملاً مستقل از حکومت عراق بود و آقای دعایی و مرحوم آقا مصطفی خمینی در پی دعوت حکومت وقت عراق این برنامه را راه انداخته بودند و نه درخواست خودشان که طبیعتاً باید ما به ازایی داشته باشد. حکومت وقت عراق هیچ دخالت محتوایی در این برنامه رادیویی نداشت و فقط امکان ابزاری و فنی را فراهم ساخته بود. انگیزه دیگرم در این راستا رسیدن به موضوع و تم مهم «رسانه و مبارزه (سیاسی)» است (که در کتاب ترجمهای و منتشر شدهام به نام شناخت رسانههای بدیل رگههایی از آن را میتوان دید) که با اینکه ما ملتی انقلاب کردهایم، اما حتی یک کار تئوریک جزئی در مورد رسانه و مبارزه سیاسی در دانشگاههای ما بعد از چهار دهه صورت نگرفته است اگرچه دغدغه ذهنی جدی مرا برای انجامش، با خود دارد.
اما هدف مهم دیگر نوشتن این کتاب که در حین انجام تحقیق آن و بخصوص با مطالعه جزوه دستنوشتههای مرحوم آقای دعایی از متن برنامههای این رادیو، به آن رسیدم، این نکته اساسی بود که با این کتاب نشان دهم که راه انقلاب و نظام سیاسی برآمده از آن چگونه از آن جامعیتی که همه صداها و گروههای مبارزاتی را در خود داشت، به اینجا رسیده که آن جامعیت به باریکی رسیده که اخیراً در ادبیات سیاسی کشور از آن به نام «خالصسازی» یاد میشود. در برنامههای آقای دعایی برای این رادیو که تماماً توسط شخص خودش نگارش مییافت بارها از باب مثال؛ از مرحومین مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی و نهضت آزادی ایران با تعابیر بلند و قدرشناسانه و محترمانه نام برده میشود. با این کتاب میخواستم بگویم که اکنون از آن جامعیت و فراگیری به این باریکراهی و عدمجامعیت از گروههای و افکار مختلف که در فضای سیاسی امروز خیلی نمایانتر رسیدهایم. شما ببینید آنهایی که به طرق مختلف قدرت در اختیارشان است بهنوعی درگیر انحصارگرایی و اقلیتگرایی شده و با جامعیت آن بزرگان فاصله دارند.
سابقه آشنایی من با آقای دعایی به حدود سیوچند سال پیش برمیگردد، همان زمانی که من مشغول اخذ لیسانس در رشته ارتباطات علوم اجتماعی، گرایش ارتباطات دانشگاه علامه بودم. این گرایش عمده درسها و محتوایش با توجه به تحریریه و فرآیند کار در روزنامه و مطبوعات تدوین شده بود؛ یعنی ادبیات آموزشی دانشگاهی این رشته، بر مبنای فرآیند کار در مطبوعات و روزنامه بود. اواخر دهه شصت، چند سالی از ورودم به ایرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی گذشته بود و سردبیر شب بودم و روزها درس میخواندم. برای رفع این نیاز، میخواستم حتماً در یک روزنامه هم مشغول کار شوم تا درک بهتری از مفاد درسی که بر اساس کار در مطبوعات و روزنامهها تدوین شده بود، داشته باشم. با این پیشفرض پیش آقای دعایی رفتم و ایشان استقبال کردند و پذیرفتند و من مشغول کار شدم. سالهای ۶۸، ۶۹ در صفحه اقتصادی روزنامه اطلاعات کار کردم و این شروع دوستی من با مرحوم دعایی بود. دو سه سالی بیشتر در روزنامه اطلاعات نبودم، ولی دوستی و ارادتی که به آقای دعایی داشتیم ادامه پیدا کرد.
آن چیزی که من را جذب آقای دعایی کرد -که به نظرم فرد یگانهای است- و پاسخی به سؤال شماست، این است که ایشان بهعنوان یک روحانی برآمده از انقلاب، بهشدت انسانگرا، انساندوست و مردمدار بهصورت عملی و نه شعاری بود. وجه دوم شخصیت ایشان که بسیار مهمتر است، اینکه بههیچوجه انگها و برچسبها را به ارتباطات انسانی و کار دخالت نمیداد. اینکه کسی کراواتی بود یا اینکه در زمان شاه در دانشگاه تدریس میکرده یا هر چیزی ازایندست برای او مهم نبود. آن هم روزها و سالهای اول انقلاب که جستجوهای ازایندست به شکل افراطگونه و بیمارگونهای وجود داشت و جامعه دچارش بود. یادم میآید سال ۸۶ یا ۸۷ بود که از ایشان دعوت به بازدید از نمایشگاه ۵۰ سال عکاسی ایرنا که در نمایشگاه مطبوعات آن سال برپا کرده بودم، کردم، ایشان آمد و یکی از عکسهای این نمایشگاه مربوط سالهای نخست و قبل از جنگ از امام را که در کنارشان فردی کرواتی دیده میشد، به من نشان داد و گفت این عکس نشان میدهد که امام با افراد کراواتی مشکلی نداشت. چهبسا که آن زمان روزنامه اطلاعات به لحاظ خبری روزنامه چندان مطرحی نبود؛ اما کانون کسانی بود که از فضای رسمی رانده شده بودند. درواقع راندهشدگان فضای رسمی شامل دانشمندان و متفکران و اهالی فرهنگ و حتی بعضی از سیاسیون به معنای انقلابیون سال ۵۷، کانونشان روزنامه اطلاعات بود. بعضاً مطلب مینوشتند، پاورقی مینوشتند، یادداشتهایی داشتند یا جایی در روزنامه به احترامشان داده بودند یا کتاب و یادداشتهایی از آنها و یا در مورد آنها منتشر میشد. خود ایشان شخصاً با آنها ارتباط داشت و احترام میگذاشت به افرادی که از دانشگاه راندهشده یا چهرههای هنری و... بودند. ایشان واقعاً انسانگرا و انساندوست بودند. اگر شما به دنبال ویژگی ممتازی در این ایشان هستید این ویژگی ممتاز بود.
عرض کردم که یک تاریخ گزارش نشده و نهچندان روشن از دوران تاریخ معاصر ما و تاریخ انقلاب و فعالیتهای رادیویی آقای دعایی وجود داشت. ایشان تمام برنامهها را خودشان نوشتند. بدون دخالت هیچکسی. من بهصراحت این را میگویم؛ خودشان مینوشتند. وقتی نوشتهها را ملاحظه کنید میبینید آقای دعایی بهشدت انسان جامعنگری است نسبت به مبارزان و افرادی که هدفشان مبارزه با حکومت سابق بوده است. ایشان یک جامعیت و فراگیری بینظری دارند که کمیاب است و این در نوشتههایشان بهخوبی مشخص و متبلور است.
به نظر شما و با توجه به تحقیقی که برای این کار انجام دادید، رادیو بغداد چقدر رادیوی موفق و مؤثری در زمان خودش بود، رادیوی که آقای دعایی تکبهتک برنامهها را خودش مینوشته چقدر رادیو مؤثر بوده است؟
اولاً که رادیو بغداد رادیو دولتی عراق بود و در شرایط اختلافات و عدم مذاکرات رژیم بعث عراق و رژیم شاه، فعالیت این رادیو نمود پیدا کرده و اوج میگرفته است. به قول آماریها یک رابطه معناداری بین فعالیت این رادیو و اوجگیری تنش بین ایران و عراق در استانها وجود داشته است و نمایان میشده است.
بله رادیو دولتی عراق بود. اول حسن البکر رئیسجمهور عراق بود؛ بعدازآن یعنی بعد از انقلاب عراق معاون او صدام حسین رئیس حزب بعث و رئیسجمهور شد. وقتی که تنش بین ایران و عراق بالا میگرفته، فرصت برای مخالفین به وجود میآمده تا از امکانات رادیویی هر دو طرف استفاده کنند. آن زمان ایران کانون کُردهایی مخالف و معارض حزب بعث عراق مثل بارزانیها از جمله ملامصطفی بارزانی بود. مثلاً وقتی اختلافات بین دو کشور در خصوص اروندرود یا شط العرب بالا میگرفت فرصتی برای مخالفین فراهم میشد و این برنامه رادیویی هم اوج میگرفت. به گروههای مخالف در ساعات بیشتری برنامه میدادند. برای مسئلهای که شما اشاره کردید یعنی این رادیو چقدر تأثیر داشت؟ من تحقیقاتی را انجام دادم که بخشی از تاریخ شفاهی است و در این خصوص با آقای دعایی و دیگرانی صحبت کردم.
مسئله اصلی این رادیو تهییج و تشویق مبارزان بود و باعث دلگرمی آنان میشد. خبرهای مبارزان داده میشد و قوت قلب میداد که ما هستیم و مبارزه برقرار است. آقای دعایی با توجه به فضای مبارزه آن روزها بیان بسیار پرشور و مهیجی در آن برنامه رادیویی داشته است. با مبارزانی که سالها زندانی بودند، مصاحبه میکردند، از جمله آقای سرحدی زاده، آقای بجنوردی، آقای محتشمی پور مرحوم و... هدفها بازگو کردن خاطرات و برقراری ارتباط با مبارزان بوده است. البته بخشی از خاطرات را هم با مطالعات خودشان تلفیق میکردند و آن را بازسازی میکردند. گفتگوهای بسیاری بوده است یکی از آن گفتگوها با مرحوم آقای عسگراولادی بوده که ایشان به نیابت از موتلفه اسلامی و طیف همسو موتلفه صحبت کردهاند. خاطرات آقای علی جنتی آقای محمدعلی عمویی از سران سابق حزب توده بخشی از متن این کتاب است.
من در تحقیقاتم -که گاهی برای پیدا کردن یک کتاب که ارتباطی با رادیو بغداد داشته عملیاتی و میدانی و کتابخانه به کتابخانه میگشتم- این را متوجه شدم که رادیو بغداد به دلیل حضور بنیانگذار جمهوری اسلامی یک کانون مبارزاتی بوده است.
برعکس تصوری که عموم میکنند که بنیانگذار جمهوری اسلامی در سالهای تبعید در عراق سکوت کرده و فعالیتی سیاسی نداشتند و از سال ۵۶ و ۵۷ فعالیت مبارزاتی ایشان شدت گرفته است؛ اما این کتاب نشان میدهد که اعتراض و مبارزه از در آن سالها در این سطح تداوم داشته است. به دلیل این کانونیتی که ایشان در عراق داشتند، رادیو بغداد جزء رادیوهای شنیدنی و مؤثر در ایران بوده است. شنیده میشده و از منظر مبارزه با رژیم موفق هم بوده است.
رادیو بیبیسی در سالهای ۵۶ و ۵۷ فعال شد، قبل از آن فعالیت آنچنانی نداشت و در حد گزارشهایی که شاه در خارج سخنرانی میکرد یا اعتراضات دانشجویی در اروپا و آمریکا را بازتاب میداد. ولی رادیو بغداد کانون نشر مبازره و نشر اعلانهای مبارزاتی بوده است. با رادیوهایی مثل بیبیسی فرق میکند. البته این را بگویم که من ضمن تحقیقاتم متوجه شدم که تودهایها به لحاظ پیشینهای که در تشکیلات داشتند در کار رادیویی موفقتر بودند.
نکته این است که آقای دعایی را نمیتوان در یک طیف تعریف کرد، بعضی او را روحانی، بعضی او را حکومتی، بعضی او را رسانهای و عدهای او را سیاستمدار میدانستند، درحالیکه او همه اینها بود و چیزی بیشتر. او یک انسانگرا بود. در این انسانگرایی کم نگذاشت و انگ و برچسب را وارد نکرد و تداوم بخشید. انقلابی بهتماممعنا البته پنجاه و هفتی بود. این را با خواندن این کتاب میتوان فهمید. بعد از انقلاب باز هم ایشان یک زندگی کاملاً معمولی داشتند و از قدرتهایی که در اختیارش بود، بهرهای نبرد. یکی از نزدیکان بنیانگذار جمهوری اسلامی، اما ذرهای بهره مادی شخصی از این مرتبت نبرد. وقتی شخصی محبوب ملی میشود، جزو میراث ملی قرار میگیرد و دیگر صرفاً متعلق و محدود به افراد یا یک موسسه نیست که آنها فقط حق بازخوانی و روایت شخصیت او را داشته باشند. آقای دعایی ویژگیها و خصوصیات ناب سیاسی و انسانی داشت و کتاب صدای محمود یا رادیو یکنفره به دنبال ترویج اندیشه و منش اوست که این روزها سخت به آن محتاجیم.
بنیانگذار جمهوری اسلامی در سالهای میانی دهه شصت که من هم در ایرنا بودم جمله معروفی دارد که دقیقاً به یادم نیست، اما کلیتش این است به مدیران رسانه نهیب زده بود که اینقدر خبر و تصویر ایشان و مسئولان در این رسانهها برجسته نشود بلکه جای آن را مردم بگیرند یعنی همان تودههای میلیونی ناشناخته و نه شخصیتها. من ۳۰ سال پیش برای پایاننامه فوقلیسانسم تحقیقی در این مورد با روش کیو انجام دادم که در ایران رسانهها شخصیت گرا هستند و در واقع دنبال عنصر «که» یا «کی» در رویداد هستند نه «چی» و «چیستی». مراسم هم اینچنین است. برگزاری مراسم سالگرد و دعوت از شخصیتها خوب است مطالبی خوبی هم بیان میشود و خیل خبرنگاران و دوربینها را روانه محل سالگرد میکند، اما رونمایی کتاب را در برنامه نمیگنجانند چرا که ما دنبال چیستی و آگاهی نیستیم بلکه دنبال پروتکل و گعده تشریفاتیایم، دچار شخصیت گرایی و شخصیت زدگی هستیم، تا محتوای یک کتاب که بر فرازی از تاریخ این ملک و بوم و انقلاب پرتوافکنی کرده و به جامعه بخصوص نسل آتی آگاهی و شناخت تزریق کرده است. قرار نیست خرق عادت شود و برای این کتاب احترامی از جانب صاحبان قدرت و مدیران موسسه بشود. تا بوده کتاب و تحقیق و نوشته با بیمهری این صاحبان و مدیران مواجه شده و من پیشبینی آن را داشتم.
شما بینید کتابی که حاصل تحقیق چندساله و چندین گفتگو با مبارزان سیاسی و دسترسی به دستنوشتههای ناب و ارزشمند مرحوم دعایی برای این رادیو است، کنار میزنند و مراسم میشود تعدادی سخنرانی که بهجای خود با ارزش است، اما این سؤال پابرجا نمیماند که چرا در برنامه سالگرد کتاب نادیده گرفته شد بالاخره مردم و اهل فکر و نه اهل پچپچ، کتاب را میخوانند و قضاوت میکنند. جالب است که نحوه برخورد با کتابی در مورد مرحوم دعایی آن هم در مراسمی به نام وی، درست ضد رویکرد آن مرحوم است. مردم ما این روزها زیاد میگویند سالبهسال دریغ از پارسال دریغ از پارسال و در حسرت گذشتگانیم.
سید محمود دعایی رفت اما... حدود شش هفت سال پیش همین موسسه اطلاعات تحت سرپرستی مرحوم آقای دعایی کتابی از من چاپ کرد به نام زشت و زیبای ویکی لیکس یا خبر در عصر شبکهای. این کتاب نخستین کتاب به فارسی در مورد ویکی لیکس مشهور و جولیان آسانژ بود و احتمالاً نخستین کتاب انگلیسیزبان دراینباره، اما آقای دعایی با درکی که داشت و به خاطر موضوعش که مربوط به رسانه و خبراست، آن را منتشر کرد و برایش مهم نبود که این کتاب را چه کسی ترجمه کرده است. کتاب صدای محمود یا رادیو یکنفره؛ کنکاشی در صدای روحانیت مبارز ایران که از عراق پخش میشد، کتابی است که کاملاً شخصی تهیه شده است، من از هیچ نهاد و سازمان و موسسهای کمکی برای آن دریافت نکردهام. انتظار هم نداشتم، اما انتظار دارم سنگاندازی نکنند. من وقت گذاشتم و حتی هزینه چاپش را شخصاً دادم و سالها و ماهها وقت گذاشتم تحقیق و گفتگو کردم تا کمکی به الگوسازی از یک مدیر رسانهای و سیاسی با ارزشهای والای انسانی در جامعه ما باشد.