فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه میعاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچهای میگذشت راهزن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
شرح لغت: شاهد عهد شباب: محبوب جوانی /مغبچه: به ضم اول و سکون دوم و فتح سوم فرزند مغ (آتش پرست) به استعاره مقصود شاهد و ساقی و خادم میخانه است.
زاهد دیشب به میخانه آمد و عهد زهد را شکست و پیمانه را گرفت. مقصود او از این شعر این است که هر آن که قصد تقرب به یار داشته باشد، وجودش با همه غریب میگردد و فقط قریب یار میشود. در حقیقت دل را به دوست میسپارد تا در پیچ و خم وادی عشق سرافراز شود و در پیشگاه او وارد گردد.
در زندگی مشکلی داری که با وجود نعمتهایی که خداوند به تو ارزانی داشته و امکاناتی که از آن برخوردار هستی، جای خالی آن پر نمیشود. بهتر است برای حل این مشکل اقدام کنی. لحظاتی را که میگذرد، دریاب!