عباس عبدی در اعتماد نوشت: یکی از شیوههای تحلیل پدیدهها، مطالعه موردی یا به تعبیر انگلیسی Case Study است. در واقع به جای مطالعه دهها و صدها مورد، کافی است که یک نمونه را با دقت موشکافی کرده و تمام جوانب آن را تحلیل کنیم و نتایج حاصل را با اعتبار کافی تعمیم بدهیم. هدف استنتاج نتایجی فراتر از آن مورد خاص است. برای دریافت بخشی از واقعیت جامعه ایران، میتوان مورد ویژه پزشک مشهدی را که سر و صدای فراوان ایجاد کرد، مطالعه کرد.
یک مرد همسرش را به مطب آقای دکتر برده و درخواست ویزیت و معاینه او را میکند. پزشک نمیپذیرد؛ او نیز اعتراض میکند، در نهایت خبری را منتشر میکند که، چون همسرم چادری بوده پزشک او را ویزیت نکرده و این آغاز ماجرا برای طرفداران وضع موجود میشود که بدون رسیدگی مطب را پلمب میکنند و در فضای عمومی و رسانهای تبلیغات وااسلاما و واانقلابا سر میدهند. علیه پزشکان غربزده و... خواهان برخورد میشوند و الی آخر که میتوانید حدس بزنید چه قشقرقی راه میافتد. یک روز بیشتر طول نمیکشد که آقای پزشک که اتفاقا از هاروارد هم فارغالتحصیل شده و اکنون در کشورش خدمت میکند، با استناد به فیلمهای موجود مطب و شواهد و ادله کافی، تمام ادعاها را رد و خلاف آنها را ثابت میکند.
با نکتهسنجی جالب و تلمیح، تنها بیحجاب آن لحظه مطب را همان فرد معرفی میکند که با آستین کوتاه آنجا بوده است؟! بلافاصله آبها از آسیاب میافتد، اندکی از آنان عذرخواهی میکنند و اغلبشان سکوت را پیشه مینمایند تا نوبت بعدی دو باره قشقرق مشابهی را علیه دیگری راه بیندازند.
این واقعیت جامعه ماست که عدهای میتوانند برای منافع شخصی خود پشت اسلام و انقلاب پنهان شوند و با جار و جنجال علیه دیگران اتهام بزنند و فضای رسانهای رسمی و رانتی نیز به سرعت به حمایت آنان بیاید. چنین رفتاری در بیشتر حوزهها وجود دارد و البته این مورد خاص به دلیل زیرکی آقای پزشک یا هر علت دیگری به سرعت ادعاهای دروغ آنان برملا شد. فرض کنید که فیلمها و شهود مطب نبودند، حتما تا آخر ماجرا میرفتند و یک بیگناه را گناهکار معرفی میکردند و در پی آن دهها پزشک و متخصص دیگر نیز کشور را ترک میکردند و طبعا هیچ کدام اینها برای این قدرتطلبان مهم نبوده و نیست، ولی نکته مهم این است که چرا ساختار سیاسی خود و انقلاب و اسلام را هزینه چنین رفتارهایی میکند؟ واقعا چرا؟ جالب است که آنجا تهدید میکنند که مطب را پلمب میکنیم و پلمب هم میکنند! نکته دیگر وارونه شدن اصل برائت است.
کسی اتهاماتی زده است چرا باید متهم از خودش دفاع کند و اتهامات را رد کند؟ مگر اتهامزننده نباید اثبات کند؟ واقعیت این است که این تبعیض کشندهترین تبعیض موجود است. حالا پرونده را فرستادهاند به هیات انتظامی دانشگاه، ایرادی ندارد ولی اگر تبرئه شد آیا اتهام زنندگان هم محاکمه و مجازات خواهند شد؟ عقل اقتضا میکرد که حتی اگر چنین ادعایی درست بود، باز هم نباید آن را آشکار و عمومی میکردند. این موارد را باید از طریق روالهای حرفهای رسیدگی کرد انتشار عمومی آن کینه و نفرت و واکنش ایجاد میکند که به سود جامعه و هیچ کس نیست. رسانه منتشرکننده باید حتما از پزشک سوال میکرد که ماجرا چیست؟ ولی ظاهرا همه چیز مخدوش شده است. این رفتار ناشی از کوششی است که برای دو قطبی کردن جامعه صورت میگیرد. غافل از اینکه این دو قطبی شدن نه به سود افراد محجبه و دیندار است و نه به سود جامعه، بلکه ریشه آن در منافع بخشی از افرادی است که خود را پشت این مفاهیم پنهان میکنند. آنچه برای من جالب بود تناقضی است که در رفتار این فرد وجود داشت.
همیشه باید نسبت به پزشک اعتماد داشت اگر اعتماد ندارید، اصلا نزد او نروید. پس چگونه میتوان به پزشکی اعتماد داشت ولی با زور درخواست معاینه و ویزیت کرد؟! و بعد هم اینچنین علیه او اقدام کرد؟ این رفتار محصول بساطی است که عدهای علیه پزشکان راه انداختهاند، نه میتوانند بدون آنان زندگی کنند و نه میتوانند به آنان احترام بگذارند. در هر حال باید منتظر بود و دید که آیا ساختار موجود قادر است که با رسیدگی و تنبیه خاطی، از خودش و از پزشکان و از مردم در برابر این افراد دفاع کند؟ خواهیم دید. حکومت با وجود این افراد نیازی به مخالفان و تخریبکنندگان ندارد.