ماجرای محمد بیشتر شبیه به افسانههاست. آدم با دیدن این پسر بچه یادش به وصف فردوسی از سهراب در شاهنامه میافتد. «چو یک ماه شد، همچو یک سال بود و...». این گزارش سال ۱۳۹۳ در همشهری سرنخ منتشر شد.
به گزارش همشهری آنلاین، البته شاعر بزرگ کشورمان آن موقع به لوازمی مثل دوربین عکاسی و فیلمبرداری مجهز نبود که حرفهایش را مستند کند، اینگونه بود که پای اغراق و افسانه وسط آمد. اما گزارش این صفحه سرنخ نه اغراق است و نه افسانه و این عکسها نیز واقعی است.
محمد، پسربچه بجنوردی است که در ۸ ماهگی لباسهای برادر ۷ سالهاش را میپوشد! در شمارههای قبلی سرنخ تپلترین کودک ایران را اینگونه توصیف کردیم. حالا محمد در این ۲ماه ۱۰ کیلوگرم وزن اضافه کرده (!)، بعد از پیگیریهای بچههای سرنخ، موقعیتی فراهم آمد و این روزها محمد و خانوادهاش به پایتخت آمدهاند و او تحت درمان است. آمدن محمد به پایتخت فرصتی بود تا از نزدیک تپلترین کودک ایرانی را ملاقات کنیم، محمد به همراه پدر و مادرش به دفتر مجله آمدند همه بچههای تحریریه دورهاش کردند! گفتند این سهراب نیست، خود رستم است! گزارش متفاوت این شماره سرنخ از آخرین وضعیت رستم کوچولو را در ادامه بخوانید.
بگذارید از ماجرای چگونگی آشناییمان با محمد و خانوادهاش بگوییم. ماجرای جالبی که از یک پیامک شروع شد! دو ماه پیش بود که در میان پیامکهایی که مخاطبان مجله سرنخ، در هر شماره برایمان ارسال میکنند یک پیامک نظرمان را جلب کرد. عجیب بود، ارسال کننده پیامک نوشته بود. «من از خوانندگان پر و پا قرص مجلهتان هستند، اما شگفتانگیزترین کودک ایرانی در خانه ما زندگی میکند! من پدر این کودکم. پسرم ۸ ماهش است، اما وزنش ۲۵کیلوگرم است!»
با اینکه تا به حال در بخش شگفتی مجله با آدمهای عجیب و غریب بسیاری آشنا شدهایم، اما باور این پیامک برای خود ما هم سخت بود، با شمارهای که با آن پیامک ارسال شده بود تماس گرفتیم. آقایی تلفن را جواب داد. پدر محمد بود. تا شنید از کجا تماس میگیریم، سفره دلش را باز کرد.
کوهی، بجنوردی است. یکی از شهرستانهای استان خراسان شمالی. آن روز، پدر محمد پشت تلفن گفت: «محمد وقتی به دنیا آمد حدودا ۴ کیلو بود که وزنی عادی است. تا دو ماهگی هم، این وزن ثابت ماند. اما بعد از دو ماه، اتفاقی باورنکردنی رخ داد، بعد از دو ماهگی، چاق شدن روز به روز محمد را میشد با چشم دید، تا آنجایی که دیگر من و مادرش بدون میزان و ترازو به راحتی متوجه میشدیم که فرزندمان دارد به سرعت وزن اضافه میکند.
تا چهار ماهگی صبر کردیم، اطرافیان میگفتند حتما شیر مادرش به او میسازد، مشکلی نیست و به خودی خود متوقف خواهد شد و... دلمان به این حرفها خوش بود، اما چهار ماه که شد کودکمان ۱۲ کیلو شده بود، بدتر اینکه، روند اضافه وزن هنوز هم ادامه داشت. متاسفانه پزشکان و متخصصان بجنوردی بعد از چندین آزمایش جور واجور، علت چاقی محمد را تشخیص ندادند و محمد به متخصصان مشهدی معرفی شد. چند ماهی نیز درگیر انجام آزمایشات مختلف در شهر مشهد بودیم در حالی که همچنان روند چاقی محمد ادامه داشت.
یک ماه پیش، یکی از متخصصان گفت احتمالا به خاطر شیر مادر است، شیر مادر کمتر به او بدهید و بیشتر از غذاهای کمکی مثل سوپ، شیر برنج و این چیزها بخورد. وقتی کودکی از شیر مادر گرفته میشود تا بیاید خودش را با غذا و خوراکی وفق بدهد زمان میبرد و این اتفاق باعث میشود کودک لاغر و نحیف شود. هم پزشکان و هم من و مادر محمد به این راهکار امیدوار بودیم.
الان یک ماهی است که محمد شیر مادر نمیخورد، اما در او هیچ تغییری حاصل نشده که هیچ، بلکه موضوع حادتر هم شده. چراکه محمد همان بار اول، کاسه سوپ را سر کشید! آن هم با اشتها و حرص و ولع. برخلاف دیگر کودکان اشتهای عجیبی دارد. آنقدر غذا را با لذت و تمام و کمال میخورد که ماندهایم چطور چنین چیزی امکان دارد. گرسنه که میشود تاب نمیآورد، قشقرقی به پا میکند که آن سرش ناپیداست. تنها غذا او را راضی میکند. حالا او شیر مادر را در کنار غذای کمکی، نوش جان میکند و وضع بدتر شده است.»
کوهی ادامه میدهد: این اواخر پزشکان گفتهاند بهتر است محمد به پایتخت برود تا آنجا بستری شود. چراکه با این وضعی که او دارد پیش میرود خطر بزرگی تهدیدش میکند، اما متاسفانه ما از پس هزینههای درمانی کودکمان بر نمیآییم. شغلم آزاد است که آن هم لنگ شده. به خاطر نگهداری از محمد مجبور هستم بیشتر اوقات را در خانه بگذرانم، مادرش که نمیتواند به تنهایی این بچه راتر و خشک کند. اصلا نمیتواند تکانش بدهد. خانهنشینی من باعث شده مشکلات اقتصادی سر راهمان سبز شود، دیگر نمیتوانم فرزندم را بستری کنم چراکه از پس پرداخت مخارج دوا و درمانش بر نمیآیم.»
آن روز حرفها و درد دلهای یک پدر و مادر نگران در مورد کودک خاصشان را شنیدیم. پدر محمد عکسهای پسرش را برایمان ارسال کرد. باور نکردنی بود. محمد یکی از بامزهترین و دوست داشتنیترین کودکانی است که تا به حال دیده بودیم. اما برایمان مهمتر از مورد خاص محمد و رشد عجیبش، سلامتی محمد بود. به همین خاطر وقتی گزارش تپلترین کودک ایرانی را تنظیم میکردیم، تمام امیدواریمان به این بود که مخاطبانمان با خواندن گزارش محمد، برای درمان این کودک، خانوادهاش را یاری کنند.
خوشبختانه بعد از چاپ شدن گزارش، تلفنهای تحریریه به صدا در آمد و افراد خیری پا پیش گذاشتند. محمد و خانوادهاش با کمک خیرین توانستند ۱۴ بهمن ماه، با هواپیما به پایتخت بیایند و تپلترین کودک ایرانی آزمایشات پزشکی را از سر گرفت. حالا چند روز از آمدن محمد و خانوادهاش به تهران میگذرد و محمد پیش چند متخصص و پزشک ویزیت شده. ۱۹ بهمن ماه دعوتشان کردیم به دفتر تحریریه و با محمد از نزدیک ملاقات کردیم.
پیر و جوان، زن و مرد، بهتر بگویم، همه کارکنان طبقه، وقتی محمد و خانوادهاش وارد دفتر شدند، دست از کار کشیدند و به دیدن تپلترین کودک ایران آمدند. محمد همینطور که در آغوش پدر روی صندلی نشسته، لبخند میزند و برای همه دست تکان میدهد. شیطنت و بازیگوشیاش همه را به وجد آورده است، درست همانطور است که پدرش برایمان وصفش کرده بود. فعال و باهوش. خلاصه محمد در یک نگاه همه را شیفته خودش کرد. دیگر در آن همهمه نمیشد با خانوادهاش گفتگو کنیم.
به اتاق مصاحبه رفتیم تا بلکه آنجا بتوانیم با آنها صحبت کنیم. اما باز هم از پشت دیوار شیشهای اتاق مصاحبه، همکاران با انگشت محمد را به یکدیگر نشان میدادند و او را تماشا میکردند. از مادر محمد پرسیدم:
عکس العمل مردم هنگام دیدن پسرتان همیشه اینگونه است؟
بله. تقریبا همه وقتی محمد را میبینند به سمتمان میآیند. محمد هم بازیگوش است. غریبه و آشنا برایش فرقی ندارد. هر کسی که به سمتش میآید شروع میکند به بازی کردن با او.
از داشتن فرزندی مثل محمد بگویید. چگونه تجربهای است؟
با وجود همه سختیهایی که در نگهداری او داریم، اما داشتن چنین فرزندی لذتبخش است. باورتان نمیشود من و همسرم تمام دلخوشیمان به این بچه است، ببینید چقدر انرژی دارد. اگر یک لحظه پدرش رهایش کند کل دفتر کارتان را به هم میریزد.
نگهداری محمد چه مشکلاتی برایتان دارد؟
محمد را به تنهایی نمیتوانم تکان بدهم. حتی پدرش هم وقتی میخواهد بلندش کند من باید به او کمک کنم. عوض کردن پوشک و حمام کردنش کار سختی است. ما از موقعی که محمد وزنش زیاد شده از خانه خارج نمیشویم. تا به حال حتی به یک میهمانی هم نرفتهایم. اضافه وزنش از یک طرف، بازیگوشیاش هم از طرف دیگر. راستش کنترل کردن محمد سخت است. (خنده)
از نتایج درمان بگویید. پزشکان چه میگویند؟
در این مدت، محمد دایم تحت آزمایشهای مختلف قرار گرفته است. هنوز نتیجهای حاصل نشده. راستش برخی از پزشکان با دیدن محمد تعجب میکنند. اما به ما دلگرمی میدهند و میگویند با توجه به فعال بودن فرزندتان بعید است به دیابت و چربی خون دچار شده باشد. پزشکان میگویند هنوز دیر نشده، اما اگر زود دست به کار نمیشدید وضعیت وخیمتر میشد. فعلا منتظر جواب آزمایشات هستیم و از خدا میخواهم فرزندم بهبود یابد.
چه غذاهایی به محمد میدهید؟
علاوه بر شیر، برایش فرنی درست میکنم. بیشتر شبها گرسنه میشود، روزی تقریبا ۶ وعده فرنی میخورد. تنها، فرنی او را سیر میکند، نیمه شبها هم گرسنه میشود و باید فرنیاش آماده باشد.
محمد بیشتر چه غذاهایی دوست دارد و چقدر غذا میخورد؟
عاشق غذاهای شیرین است و تقریبا دو یا سه برابر کودکهای هم سن و سالش در هر وعده غذا میخورد!
علاوه بر غذا خوردن، تپلترین کودک ایرانی چه رفتارهای خاص و متفاوتی نسبت به هم سن و سالانش دارد؟
پسرم وقتی سیر میشود شروع میکند به بازی کردن. نه اهل گریه است و نه اهل نق زدن. فقط یک آدم پر انرژی میخواهد که پا به پای او بازی کند. روزها، مرتب من و پدرش به دنبال او در خانه میدویم، چهار دست و پا از سالن مثل برق میرود داخل آشپزخانه و اتاق خوابها. همه چیز را به هم میریزد. ما هم باید مواظبش باشیم.
وقتی متوجه شدید که هزینه درمان پسرتان را خیرین پرداخت میکنند چه احساسی داشتید؟
برای من یک رویاست. برای مادری که آرزو دارد فرزندش را به آغوش بگیرد و نمیتواند، در حد یک رویاست. ما در این مدت خواب و خوراک درست و حسابی نداشتیم و همهاش نگران بودیم. شبها از این میترسیدم که مبادا نفس کودکم به خاطر چاقی بیش از حد خدای ناکرده بگیرد، باورتان نمیشود، با چشمان باز میخوابم! چشمم به محمد است و گوشم به نفسهایش. مدام نگران سلامتی این بچهام، کاری که این خیرین کردند را با هیچ واژه و کلمهای نمیتوانم تحسین کنم. آنها را خدا فرستاده تا ناجی محمد من بشوند.
آیا خیرین را میشناسید؟
نه. آنها خودشان را معرفی نمیکنند. تنها فامیل دو نفر از خیرین را میدانیم، اما هیچ کدامشان را ندیدهایم.
درمان محمد در پایتخت همچنان ادامه دارد. پزشکان و محققان میتوانند در تشخیص بیماری به این کودک و خانواده نگرانش کمک کنند و خیرین هم میتوانند با پرداخت بخشی از هزینههای سنگین درمان و نگهداری تپلترین کودک ایرانی، خانواده اش را یاری دهند.