احساس عقبماندگی در دوره قاجار در سهحوزه مورد توجه قرار گرفت: دیوانسالاری دولتی، اعم از وزیران و صدراعظمها و شاهزادههایی که اعتقاد پیدا کردند ایران دچار مشکل تاریخی شده است و این معضل را باید بهنحوی جبران کرد.
به گزارش هم میهن، مرحوم سیدجواد طباطبایی میگفت؛ مقر این تفکر در دارالسلطنه تبریز بود و کسانی، چون میرزا عیسیخان فراهانی و پسرش میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی در کنار عباسمیرزا نایبالسلطنه و فرمانده جنگهای ایران و روس که به شکست فاحش و تراژیک لشکر ایران انجامید، ازجمله آغازگران این فکر در میان دیوانسالاری بودند. این رویه بعدتر نزد کسانی، چون میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا حسینخان سپهسالار و امینالدوله استمرار پیدا کرد.
در حوزه دیگر کسانی که بیشتر زمینههای فکری داشتند نظیر مستشارالدوله، آخوندزاده، طالبوف، سیدجمال، ملکمخان و آقا نجفی قوچانی در این زمینه فعالیت داشتند و آثار و مقالاتی از خود به یادگار گذاشتند. حوزه دیگری که این آگاهی اتفاق افتاد، اما در سفرهایی است که ایرانیان اهل قلم و اهل فکر به خارج از کشور داشتند و بهمجرد خروج از مرزهای شمالی و شرقی، ذهنشان درگیر مقایسه وضعیت ایرانیان با آنچه در جهان خارج جریان داشت، میشد.
معمولا آگاهی و نارضایتی نیز از مقایسه پدید میآید و این مسافران در این مقایسه، دولت ایران را دولتی عقبمانده و وضعیت ایران را وضعیتی اسفبار برآورد میکردند. بهخصوص در این دوره، وضعیت اقتصادی کشور باعث مهاجرت گسترده ایرانیان به قفقاز، عثمانی و هندوستان شده بود و هر کسی وضعیت این مهاجران را میدید بسیار متاثر میشد، زیرا ایرانیان مهاجر در مقایسه با مهاجران سایر کشورها، بیصاحب بهنظر میرسیدند و دستگاه کنسولی وجود نداشت که بتواند از حقوق اتباع ایرانی در کشورهای خارجی حمایت کند. همین نیز مایه سوءاستفاده گسترده از نیروی کار ایرانیان مهاجر میشد.
الکساندر گریبایدوف (۱۸۲۹۱۷۹۵م) نمایشنامهنویس، شاعر و آهنگساز روس، دستی نیز در سیاست داشت و برای نمونه، از تدوینکنندگان عهدنامه ترکمانچای بود و بعد از آن بهعنوان وزیر مختار روسیه وارد ایران شد. او در سفارت روسیه در ایران، متکبرانه و متفرعنانه، تعدادی از زنان گرجی ساکن در منازل رجال ایرانی را که طبق عهدنامه ترکمانچای اسیر تلقی میشدند، پناه داد و همین مایه بروز مناقشههایی جدی شد تا آنجا که درنهایت جماعتی از ایرانیان او را داخل سفارت روسیه به قتل رساندند.
این اتفاق باعث خشم روسها شد و فتحعلیشاه برای ختم غائله، یکی از ۱۴۴پسرش، علی نقی میرزا را بهعنوان سفیر ایران به روسیه انتخاب کرد. بهنظر عباس میرزا، اما این برادر لیاقت سفارت را نداشت و بههمیندلیل او، پسر هفتم خود، خسرومیرزا را همراه هیئتی شامل میرزا تقیخان (امیرکبیر آتی) و محمدخان زنگنه به روسیه فرستاد. در این هیئت، میرزا صالح شیرازی نیز حضور داشت که از اولین کسانی است که با حمایت عیسیخان قائممقام و عباس میرزا برای تحصیل به انگلستان اعزام شد و نخستین روزنامه ایران، «کاغذ اخبار» را نیز او منتشر کرد.
سفرنامه حاصل از این سفر به امپراتوری روسیه به «سفرنامه خسرو میرزا به پطرزبورغ» معروف شده است. البته بسیاری از این سفرنامههای منسوب به شاهزادگان، نوشته خود آنها نیست و دیگرانی آن را تحریر کردهاند. این سفرنامه نیز گویا بهقلم میرزا مسعود منشی دربار فتحعلیشاه است.
سفرنامه خسرومیرزا، البته سفرنامهای نیست که برای خواندن عموم مردم نوشته شده باشد بلکه در آن سعی شده تفاوتهایی میان دستگاه دیوانسالاری ایران و روسیه بیان و مقایسه شود و درباریان را به انجام برخی اصلاحات تحریک کند؛ بنابراین این سفرنامه را میتوان بیشتر توصیهنامهای اصلاحاتی دانست.
ازجمله نکاتی نیز که در این سفرنامه بدانها اشاره شده، یکی این است که روسها در نقاط مختلف جهان کنسولگری دارند و از اتباع خود حمایت میکنند، اما ایرانیان از چنین امکانی محروم هستند.
بعد از مرگ فتحعلیشاه بر سر جانشینی اختلافاتی پیش آمد. عباس میرزا، پسر چهارم بود و پسر اول فتحعلیشاه نیز مدعی سلطنت بود. قاجارها به دو شاخه دولو و قوانلو تقسیم میشدند. آقامحمدخان و فتحعلیشاه برای ایجاد الفتی میان این دو شاخه، عموما برای شاهزادگانی که از قوانلوها بودند، زنانی از شاخه دولو انتخاب میکردند. گفته شده که، چون مادر پسر اول فتحعلیشاه از قاجار نبود و خود نیز داماد دولوها بوده است در این ماجرا فرصتی برای عرضاندام پیدا نکرد.
حسینعلی میرزا فرمانفرما و حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه، دو پسر دیگر فتحعلیشاه نیز در شیراز و کرمان شورش میکنند. قائممقام فراهانی، اما مدبرانه قدرت را در دستان محمدشاه تثبیت میکند. بدین دلیل پسران برادرهای شورشی شاه به خارج از کشور فرار میکنند و از انگلستان پناهندگی میگیرند. یکی از اینها رضاقلی میرزا، پسر حسینعلی میرزا، سفرنامهای نوشته است که ازقضا بسیار نیز قابلتأمل است.
او در این سفرنامه، اکثر مشاهدههای خود از مزایای انقلاب صنعتی تا وضعیت راهها و نوع وسایل نقلیه تا سیستم اداری فرانسه و وظایف هیئتوزیران، نحوه تصویب قوانین، تاریخچه احزاب و… را به رشتهتحریر درآورده است. برخی از منابع او البته چندان معتبر نیستند، چون به زبان مسلط نبوده و برخی مسائل با واسطه نقل شده است.
محمدشاه خود را سلطان غازی (جنگجو) میدانست و انسان شجاعی نیز بود. او به قصد تصرف و تثبیت هرات، وارد جنگ شد، اما انگلیسیها در آن زمان بهواسطه حضورشان در هند، نسبت به مسئله افغانستان حساسیت داشتند و بههمیندلیل در واکنش به تصرف هرات، خارک را اشغال کردند. درنتیجه قاجارها هرات را رها کردند و محمدشاه با وضعیتی تحقیرآمیز، از مشهد به تهران بازگشت.
شرح حالاتروحی او در چنین وضعیتی، در نامهای غمانگیز آمده است که نشان میدهد برخی روایتهای ساخته مخالفان آنها مبنی بر اینکه این پادشاهان نسبت به کشور و مملکت ایران بهکلی بیتفاوت بودند، صحت ندارد و این نامه و متنهای مشابه نشان میدهد ازقضا آنها از اینکه اقتدار لازم بهخصوص در برابر نیروهای خارجی نداشتهاند، احساس تلخ و تراژیکی داشتهاند. بعد از جنگ هرات، محمدشاه نیز قصد کرد سفیری به اتریش و فرانسه بفرستد تا در زمینه تخلیه خارک به ایران یاری برسانند.
حسینخان نظامالدوله تبریزی یا آجودانباشی محمدشاه برای این ماموریت انتخاب شد و او نیز کتابی در این زمینه نوشته که با نام «شرح ماموریت آجودانباشی» شهرت پیدا کرده و البته در اصل بهقلم عبدالفتاح گرمرودی است. آجودانباشی هنگامی که وارد عثمانی میشود، مینویسد در این مملکت اگر کسی از خاندانهای بلندپایه مرتکب خلاف شود، دستگیر میشود و خانواده او نیز در این زمینه حامی دولت است.
از نظر او، اما در ایران با وقوع چنین برخوردی، آن خانواده با دولت و شاه ضدیت پیدا میکنند. این سفرنامه بسیار مفصل، مشتمل است بر گزارشهایی از منازل عرض راه، اوضاع سیاسی امپراتوری عثمانی، اتریش، انگلیس، فرانسه و فعالیتها و ماموریتهایی که آجودانباشی در هریک از این کشورها انجام داده است.
سفرنامه بعدی، سفرنامه فرخخان امینالدوله است با نام «مخزنالوقایع» در دو جلد که شرح مسافرت او به فرانسه در زمان لویی بناپارت ناپلئون سوم است؛ همان دورهای که در رمان «بینوایان» ویکتور هوگو نیز توصیف شده است. آنچه هوگو وصف میکند، جهنمی از شکاف طبقاتی، زورگویی پلیس، دزدی و اعتراضات مردمی در فرانسه است. ازنظر مسافر ایرانی، اما آنچه دیده میشود، وضعیتی خارقالعاده و عجیب است که چنان حیرتانگیز است که گویی به وصف نمیآید.
این احساس در تمام حوزهها نیز بر این نوشته غالب است و بهنظر میرسد کوچکترین نقصی بهچشم بسیاری از این مسافران ایرانی نیامده است. تنها عیبی که گاه بیان میشود این است که این کشورها با گسترش نیروهای خود به کشورهای دیگر، در حال تملک این مناطق (همان واقعیت استعمار که البته این نویسندگان درکی از آن نداشتند) هستند.
البته در برابر چنین مسئلهای، شهروندان خارجی ادعا میکردند که هدف آنها از این گسترش، کمک به تمدنسازی در آن بلاد است و جالب آنکه، مسافران نیز بهراحتی این پاسخ را میپذیرند و آن را تصدیق میکنند.
یراد دیگر، صادرات کالاهای بنجل و واردات کالاهای مرغوب توسط فرنگیهاست که بسیار در این سفرنامهها ذکر شده و تمام کسانی که حتی بهدنبال فرنگیشدن، پیشرفت و… هستند، نسبت به پدیده تجارت، حساسیت معکوس دارند و از این واقعه ناراحت هستند. البته این نکته را باید دانست که وضعیت اقتصاد ملی و نارضایتی تجار داخل کشور از این وضعیت، بسیار بالا بود و همین نیز نقش مهمی در وقوع انقلاب مشروطه داشت.
کسانی که بسیار مفتون پیشرفت غرب میشدند مشکلی نیز داشتند و آن اینکه طرز معاشرت افراد در آن بلاد با غیرت ایرانی و فکر مذهبی جور در نمیآمد. در این زمینه سفرنامه حاجی محمدعلی پیرزاده قابل ذکر است. پیرزاده از مشاهیر دراویش زمان خود بود و در این سفرنامه ضمن نقد وضعیت ایران، عمدهترین چیزی که بهچشم او میآید، فقدان حجبوحیا در زنان فرانسوی است. از نظر او پاریس عشرتکده اروپاست و مردان فرانسوی غیرت و تعصب ندارند. بعدتر در زمان مظفرالدینشاه، علیخان ظهیرالدوله که در سلک درویشی بود در سفر فرنگستان پادشاه همراه او بود و سفرنامهای نیز به او منسوب است با نام «سفرنامه ظهیرالدوله».
او البته در مقایسه با پیرزاده هم نگاهی انتقادی به داخل دارد، هم دستاوردهای مدنی فرنگ را ذکر میکند. بااینهمه در کل سفرنامههای این دوره توجه عمیقی به مبادی مدرنیته و دلایل و عللی که موجب این تحول عمده از قرون میانه به عصر مدرن شدند، نمیشود. البته اکثر این مسافران هم اهل تفکر نبودند وحتی بسیاری از اروپاییان آن عصر نیز شاید در توضیح این تحول درمانده میشدند. ما که دچار انحطاط فکری نیز بودیم و در فلسفه که هیچ، حتی در تاریخنویسی نیز جز مشتی متنهای منشیگرایانه درباری چیزی تولید نمیکردیم.
بدینترتیب با این سطح از انحطاط، فهم مبادی و مولفههای فکری و فلسفی مدرنیته برای ما مقدور نبود ضمن اینکه همین الان نیز بهدستدادن روایتی ساده از این تحول آسان نیست و هرکسی با نظرگاهی متفاوت، عصاره مدرنیته را با چیزهایی، چون جایگزینی ایمان با عقل، لیبرال دموکراسی، انقطاع بشر از منابع معرفتی غیرعلمی، انقلاب صنعتی و… توضیح میدهد. بااینهمه در آن دوران، هرکسی بخشی از این پدیده را میدیده و همان را نیز برای پیشرفت کشور تجویز میکرده؛ از دیوانسالاری تا حکومت قانون، از نظم و ترتیب تا اشاعه اخلاق، از ترک مذهب تا آموزش و…
غیر از سفرنامهها، تاریخ روشنی از آن دوران وجود ندارد. عمدهترین سفرنامه در این زمینه سفرنامه و خاطرات حاجسیاح محلاتی است که سفری به خارج (اروپا، آمریکا و هند) داشته و دیدههایش مشابه دیگران است، اما پس از بازگشت به کشور، سفری طولانی از بوشهر تا بیشتر شهرهای ایران در غرب و شرق انجام داده و با قلمی شیرین و روان، شرح این سفرها را نوشته است. این کتاب از نظر آشنایی با سطح فکری و فرهنگی و نوع روابط اجتماعی، وضعیت روحانیت و شاهزادگان و اخلاق ناصرالدینشاه و… بسیار مهم است.
دیدگاههای او در زمینه تاریخ اجتماعی ایران بسیار مهم و روشنگر است، اما متاسفانه نگارنده این خاطرات در بسیاری از مواقع، خونسردی خود را از دست میدهد و مدام از اوضاع مینالد بهخصوص درباره اوضاع دیوانسالاری و روحانیون. بااینهمه در همهجا از روحانیون درجه اول هر شهری تمجید و تعریف میکند.
او در تهران نیز مدتی با میرزا ابوالحسن جلوه که انسان بسیار بزرگی بود، همخانه بود. روابط او با ظلالسلطان نیز البته بسیار حسنه بود. ظلالسلطان انسان خاصی بود. او ازسویی سوداهای روشنفکرانه داشت و میکوشید با بسیاری از رجال آگاه ارتباطاتی برقرار کند و ازسویدیگر به سنگدلی، مصادره اموال و… شهرت داشت.
غیر از این، یکی دیگر از منابع فهم تاریخ آن روزگار، سفرنامههای خارجیانی است که به ایران سفر میکردند. در میان این سفرنامهها کتاب «سرگذشت حاجی بابا میرزای اصفهانی» اهمیت زیادی دارد.
گفته میشود این کتاب را جیمز موریه در واکنش به رفتار میرزا ابوالحسنخان ایلچی نوشته است. ایلچی که از طرف دربار فتحعلیشاه به انگلستان رفته بود، برخورد تحقیرآمیزی با انگلیسیها بهخصوص درباره نظافت شخصی داشت. این البته مسئلهای دائمی بود و باتوجه به تفاوت طهارت مسلمانان با نظافت رایج در غرب، معضلی عمده بهشمار میرفت. اکثر سفرنامهنویسان وضعیت طهارت و نظافت ایرانیان را برتر از خارجیان تشخیص دادهاند.
جیمز موریه در پاسخ به ایلچی این کتاب را نوشت، اما آن را خاطرات فردی ایرانی که نوشتههایش را به او سپرده است، جا زد. این کتاب را میرزا حبیب اصفهانی بهطور آزاد ترجمه کرد؛ ترجمهای شکیل و بسیار ممتاز و جذاب. در این کتاب تصویری منفی از ایرانیان تصویر شده است؛ افرادی حقهباز و آزاردهنده که برای مثال در قبال اهل کتاب براساس منافع خود، استانداردهای دوگانهای در پیش میگیرند.