عدمحضور اهالی موسیقی ردیف- دستگاهی یا سنتی زمانی بیشتر به چشم میآید که برخی از اهالی موسیقی پاپ با آغوش باز به استقبال هر پیشنهاد برگزاری کنسرت میروند و همین، دوگانهای را پدید میآورد که نشان از طرز تفکر متفاوت آنها با یکدیگر دارد.
زمانی که کنسرتهای موسیقی از ششم مردادماه ۱۴۰۱ به شکل سنتی، بهواسطه آغاز ماه محرم تعطیل شد، کسی گمان نمیکرد این تعطیلی تا ششم بهمنماه سال گذشته ادامه پیدا کند. تصور بر این بود که با پایان ماه محرم، اهالی موسیقی به روال سابق برخواهند گشت، اما آنچه از ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۱ بهاینسو رخ داد، مانع از این اتفاق شد.
به گزارش هم میهن، ساز و صدای اهالی موسیقی در سال ۱۴۰۱ سکوتی ششماهه را تجربه کرد و بهرغم خواهش وزیر فرهنگوارشاد اسلامی بهواسطه درخواست نهادهای امنیتی از هنرمندان برای بازگشت به صحنه، هنرمندی مایل به انجام این کار نبود تا سرانجام زانکو، خواننده موسیقی پاپ سکوت را شکست و مورد تقدیر رسانههای دولتی هم قرار گرفت.
او «نقطهعطف تاریخ موسیقی ایران» خوانده شد، چراکه به عقیده همان رسانهها جرأت بهخرج داده و مقابل رسانههای ضدانقلاب ایستاده بود. رسانههایی که گفته میشد، میخواهند با «فضاسازی سنگین»، مردم را از حضور در کنسرتهای موسیقی منع و اثبات کنند آنچه بر ما میگذرد، عادی نیست.
برگزاری کنسرتها از ششم بهمنماه ۱۴۰۱ و پس از شش ماه تعطیلی از سر گرفته شد، سیوهشتمین جشنواره موسیقی فجر برگزار شد و نوروز ۱۴۰۲ با برگزاری خیل انبوهی از کنسرتهای موسیقی پاپ بهویژه ازسوی کنسرتاولیها و خوانندگانی که تا پیش از این زیرزمینی تلقی میشدند، سپری شد تا سوالی که در این میان بیپاسخ میماند آن باشد که اهالی موسیقی ردیف- دستگاهی یا سنتی و نواحی، کجا هستند و چرا تمایلی به برگزاری کنسرت ندارند؟
کیوان ساکت، موسیقیدان شناختهشده، آهنگساز و نوازنده تار و سهتار صحبتهایش را در پاسخ به سوال مطرحشده اینطور آغاز میکند. او (بهرغم فعالیت گسترده در برگزاری کنسرت در روزگاری پیش از این، از آغاز اعتراضات بهاینسو کنسرتی برگزار نکرده) معتقد است که بسیاری از هنرمندان عرصه موسیقی ملی ایران که به آنها هنرمندان موسیقی سنتی هم گفته میشود -هرچند او موافق این واژه نیست و سخن گفتن در این باب را برای زمانی دیگر میگذارد- بر این باورند که آنچه در چنین شرایطی روی صحنه خواهند برد، آکنده از غم و اندوه است.
او میگوید: «بیگمان یکی از بهترین روزهای هر نوازندهای در هرکدام از گونههای موسیقی، حضور روی صحنه و روبهرو شدن با مخاطبان است. ضمن اینکه یکی از رسالتهای او بیان دردها، شادیها و در یک کلام، حال روزگار همین مردم است. همگان میدانیم که در سالهای اخیر چه از لحاظ اقتصادی، چه از دیگر لحاظ که در جامعه شاهد آن هستیم، روزگاری دشوار را میگذرانیم. البته که مردم هر جامعهای به انگیزههایی برای شادمانی نیازمندند، اما هنرمند مردمی که رسالتش بیان آرزوها، دردها، غم و شادی مردم است اگر بخواهد در چنین شرایطی به برگزاری کنسرت بپردازد، اجرایش چیزی جز بیان غم و درد نخواهد بود.».
این استاد موسیقی تصریح میکند: «پس شاید و میگویم شاید، ترجیح میدهند اندکی تأمل و تحمل کنند تا بتوانند انگیزهای برای شادمانی مردمی باشند که روزگاری اندوهبار بر آنها گذشته است.»
طبیعتا چنین شرایطی پیامدهای ناگزیر تلخ بسیاری برای این هنرمندان خواهد داشت. سرپرست گروه موسیقی وزیری ضمن اشاره به این نکته، میافزاید: «بههرحال مردم نیازمند شنیدن موسیقیای هستند که پاسخگوی بخشی مهم و بزرگ از نیازهای فرهنگی و هنری آنهاست. تصور کنید اگر موسیقی از رادیو و تلویزیون -که مدتهاست به تماشای آن نمینشینم- و از سینما و تئاتر حذف شود؛ بهقول صبا جهان، چون زندان تاریکی خواهد بود که در آن حق هر کاری از مردم گرفته شود.
مردم به موسیقی، چه موسیقی پرنشاط و چه موسیقیای که بار غم سالیان را بر دوش میکشد و در آخر شنونده را به سوی امیدواری و نشاط رهنمون میکند، نیازمندند. پس به هر روی باید بستری برای ارائه آن فراهم شود.
موسیقی، هنری است که با دیگر هنرها متفاوت است و ارائه آن در لحظهای خاص و در اجتماعی خاص شکل میگیرد که آگاهانه برای شنیدنش گرد هم آمدهاند. این تفاوت بهمعنای برتری نیست، اما موجب میشود چنین هنرمندی وظیفهای خطیر بر دوش داشته باشد و موظف به ارائهای همخوان با شرایط حاکم بر آن اجتماع باشد. این هنرمند رسالتی بسیار دشوار بر دوش دارد و به گمان من در شرایط کنونی، به دلیل آنکه وضعیت را برای انجام رسالت خود مساعد نمیبیند، در اجرای صحنهای شکیبایی میکند.»
عدمحضور اهالی موسیقی ردیف- دستگاهی یا سنتی زمانی بیشتر به چشم میآید که برخی از اهالی موسیقی پاپ با آغوش باز به استقبال هر پیشنهاد برگزاری کنسرت میروند و همین، دوگانهای را پدید میآورد که نشان از طرز تفکر متفاوت آنها با یکدیگر دارد.
مسئلهای که سیامک آقایی، نوازنده سنتور و دارای نشان درجهیک هنری و دکترای افتخاری در رشته موسیقی در مورد آن چنین میگوید: «تفاوت دوستانی که در حوزه موسیقی ردیف- دستگاهی یا سنتی فعالیت میکنند با دوستان حوزه موسیقی پاپ در چند نکته است که به آن اشاره خواهم کرد. نکته اول اینکه، موسیقی ردیف- دستگاهی برخلاف موسیقی پاپ قرار نیست موجب سرگرمی مخاطب شود و درواقع در جایگاه entertainment قرار ندارد.
آنچه در این موسیقی اهمیت دارد، اندیشه و احساس هنرمند و بازتاب آن به مخاطبانش است. درحالیکه آنچه تکوتوکی از اهالی موسیقی پاپ که این روزها تن به اجرای کنسرت دادهاند ارائه میکنند، قرار است مخاطب را برای ساعتی سرگرم و به بیان عامیانه خوشحالش کند تا بتواند به ادامه روزمرگیاش بپردازد.
طبیعتا سیستم برای بازگشت فضا به شرایط پیش از این ماهها، روی هنرمندان موسیقی پاپ بیشتر از هنرمندان دیگر گونههای موسیقی حساب باز کرده است. نکته دوم، بحث مالی قضیه است. واضح است که بازگشت مالی در موسیقی پاپ بهدلیل گستردگی مخاطب و اجرا در سالنهای بزرگتر با بلیتهای گرانتر با بازگشت مالی در موسیقی ردیف- دستگاهی قابل مقایسه نیست.»
آقایی معتقد است؛ بازگشت بخش اندکی از اهالی موسیقی پاپ به صحنه -با وجود آنکه تاکید میکند تخصص او نیست- شاید به این دو دلیل بوده است: نخست؛ تحتتاثیر حالوهوای ششماهه اخیر قرار نگرفتهاند و دوم؛ با توجه به اینکه هیچ نام مطرحی پا به عرصه نگذاشت و صرفا شاهد چند نام ناآشنا و مهجور در این زمینه بودیم، میتوان حدس زد که این دوستان از آب گلآلود ماههای اخیر، ماهی مُرده گرفتهاند و فرصت را برای عرضاندامی، غنیمت شمردهاند.
این آهنگساز و نوازنده سنتور تاکید میکند: «هنگامی که شما این دو دلیل احتمالی را در کنار یکدیگر میگذارید، میتوانید چرایی برگزاری کنسرتهای موسیقی پاپ وعدم برگزاری کنسرتهای موسیقی ردیف- دستگاهی را تحلیل کنید. در موردعدم برگزاری کنسرتهای موسیقی ردیف- دستگاهی بهدلیل سومی هم میتوان اشاره کرد.
همانطور که اهالی اینگونه از موسیقی تحتتاثیر حالوهوای ششماهه اخیرند، مخاطبانشان نیز به همین صورت هستند. مخاطب اینگونه از موسیقی اگرچه از نظر کمی محدودتر از مخاطب موسیقی پاپ است، اما بیش از مخاطبان دیگر گونههای موسیقی اهل تفکر، اندیشه، شعر حافظ، مولانا، اخوان ثالث و… است. پس از نظر کمیت محدودتر، اما بهلحاظ کیفیتتر فکورتر و اندیشمندتر است و بهتبع سرگرم شدن به هر قیمتی برایش در اولویت نیست.»
به عقیده او، اهل اندیشه و تفکر بودن از مشخصات یک هنرمند متعالی است و چنین فردی طبیعتا در چنین شرایطی نهتنها مایل به برگزاری کنسرت نیست که حتی اگر به مراقبت از احوالات روحی خود نپردازد، ممکن است بهعنوان مثال اتفاق ناخوشایندی که برای زندهیاد کیومرث پوراحمد رخ داد، برایش رخ دهد و به حذف فیزیکی خود بیاندیشد.
آقایی میگوید: «من بسیار بعید میدانم که در شرایط فعلی چنین هنرمندی بتواند خود را مجاب کند به مسیر قبلی خود ادامه دهد. مسیری که در روزگار قبل از این ششماه، هنگام پیمودن آن -در مراحل مختلفی همچون مجوز شعر، موسیقی و همراهی خانمها در گروه نوازندگان و…- بارها و بارها با کارشکنی وزارت ارشاد مواجه شده و با وزارتخانهای سروکار داشته که بیش از آنکه بخواهد به وظایف و حمایت خود در حوزه فرهنگ بپردازد، با نگاهی سلبی درگیر صدور و عدمصدور مجوز بوده است.
ماجرا آنجا جالب میشود که در شرایط ترسیمشده، همان وزیر ارشادی که شرحش رفت از هنرمندان میخواهد به صحنه برگردند و هنرمندانی که مایل به بازگشت نیستند، بهگونهای مورد انواع تهدیدها قرار میگیرند.
به نظر من، ترجیح هنرمندی که نسبت به مردم متعهد است و خود را در برابرشان پاسخگو میداند این است که بهرغم تمام سختیها و مشکلات -چه از نظر روحی و روانی و چه مالی- غایبصحنه باشد. یعنی دقیقا به خواسته جامعه مخاطبانش پاسخ مستقیم دهد. ضمن اینکه نباید فراموش کرد این غیاب، مشکلاتی جدی برای هنرمند به وجود خواهد آورد، اما ظاهرا متاسفانه تا یک نفر از اهالی موسیقی کاری را که کیومرث پوراحمد انجام داد، انجام ندهد، کسی متوجه عواقب جبرانناپذیر این غیاب نخواهد شد.»
او در پایان میگوید: «نکته پایانی اینکه این غیاب تنها به خواست هنرمند نیست که اتفاق میافتد و حاصل درخواست مردم و مخاطبانش از اوست. این هنرمند در شرایط فعلی، در میان تمام حِرف و شغلهای موجود که در این ششماه مشغول بهکار بودهاند، تقریبا تنها کسی است که همچنان خود را ملزم به تعهدی اجتماعی میداند و نمیخواهد به مسیر پیشین برگردد.
بسیاری از این هنرمندان ممکن است قلبا مایل به بازگشت باشند، چراکه سالهایسال زحمت کشیدهاند، خوندل خوردهاند و جوانیشان را هزینه کردهاند تا به نتیجهای برسند، اما اکنون نه خودشان، نه مخاطبشان شرایط را برای بازگشت مساعد نمیبینند؛ وضعیتی که گمان نمیکنم در مورد هیچ صنف دیگری صادق باشد. به عبارت دیگر ما در میان این هنرمندان شاهد بیشترین حد مشارکت مدنی در موقعیتی تاریخی هستیم که نکتهای بسیار حائزاهمیت است که قطعا در سالها و دهههای آتی از آن به نیکی و شایستگی یاد خواهد شد و در حافظه تاریخیمان خواهد ماند.»
نوید دهقان، آهنگساز و نوازنده شناختهشده کمانچه نیز چرایی حضور اهالی موسیقی پاپ و عدمحضور اهالی موسیقی ردیف- دستگاهی را به شیوهای مشابه تحلیل میکند و میگوید: «نکتهای که میخواهم به آن ارجاعتان دهم این است که آنچه اغلب اهالی موسیقی پاپ در ایران تولید میکنند، بیش از هر چیز با برچسب «مصرفی» شناخته میشود حال آنکه عنصر اصلی تشکیلدهنده موسیقی هنری و جدی، تفکر و اندیشه است.
شما برای پروراندن این تفکر و اندیشه، نیازمند سالهای سال مطالعه و آموختن هستید و طبیعتا چیزی که سالهای سال از عمرتان را صرف آن کردهاید، برایتان در اولویت قرار دارد. پس لطمه ندیدن این تفکر و اندیشه برای اهالی موسیقی کلاسیک ایرانی از هر چیز دیگری مهمتر است. این افراد برای آنکه بتوانند به موقعیت برگزاری کنسرت برسند نیازمند حداقل ۱۰ تا ۱۵ سال آموزش جدی و اصولی هستند تا غیر از آموختن تکنیکها، مسائل دیگری را هم بیاموزند.
پیوستگی عمیق اهالی موسیقی کلاسیک ایرانی با ادبیات، عامل دیگری است که موجب برخورد اندیشهورزانه و متفکرانهشان با موسیقی میشود. همه اینها موجب میشود این افراد موافق پذیرش آنچه ناصواب میدانندش، نباشند که از مصادیق آن میتوان به تدریس در دانشگاه و برگزاری کنسرت با شرایط فعلی اشاره کرد.»
هنگامی که او اعلام کرد در نیمسال تحصیلی دوم، واحدی را برای تدریس نمیپذیرد، در برابر این پرسش که چرا چنین تصمیمی گرفته است پاسخش این بود که در حال تدریس به دانشجویانی است که نیمی از آنها، تنها بهدلیل زن بودن، اجازه حضور روی صحنه بهعنوان نوازنده را در بسیاری از شهرهای ایران ندارند. دهقان میپرسد: «در چنین شرایطی انتظار شما این است که من به کسانی که میدانم اجازه حضور روی صحنه را پیدا نخواهند کرد، چه بیاموزم؟!
در مورد برگزاری کنسرت هم، چندین مرتبه، هم ازطرف ارگانهای دولتی و هم ازطرف تهیهکنندگان و برگزارکنندگان کنسرت، تماس گرفته و درخواست شد که اقدام کنم، اما به این دلیل که سازوکار اخذ مجوز را دارای اشکال میدانم، دیگر حاضر به تکرار آن نیستم.
من کنسرت برگزار خواهم کرد، اما نه با شیوه فعلی اخذ مجوز و نه در سالنهای دولتی که پرداخت اجارهبها به آنها را اشتباه میدانم. من حاضر نیستم دیگر بهخاطر برگزاری کنسرت به اداره اماکن احضار شوم، مورد تفتیش بدنی قرار بگیرم، تلفن همراهم را تحویل دهم و وقتم را تلف کنم تا تعهد دهم که دیگر فلانکار را در کنسرتم انجام نخواهم داد یا بنشینم و نگاه کنم که نوازندگانم را احضار میکنند. من دیگر حاضر به انجام این کارها نیستم.»
سوال او این است که چه تفاوتی میان شهرهای ایران وجود دارد و مگر همه از یک قانون پیروی نمیکنند که در یکی، زنان اجازه نوازندگی دارند و در دیگری نه؟ و میافزاید: «در آخرین کنسرتی که تیرماه سال گذشته در یزد برگزار کردم، عکسی از من برای پوستر خواسته شد که قسمتی از تاج کمانچهام در آن معلوم بود. وقتی اداره ارشاد یزد میگوید این عکس نیازمند اصلاح است، چه باید گفت؟! وقتی در طول برگزاری تور کنسرت ناگهان در یک شهر برای تعدادی از نوازندگانتان مجوز حضور روی صحنه صادر نمیشود درحالیکه کمی قبلتر با همان نوازندگان در شهری دیگر روی صحنه رفتهاید، چطور باید ادامه داد؟! اهالی موسیقی کلاسیک ایرانی دارای اندیشه و تفکری هستند که موجب میشود در چنین شرایطی حاضر به برگزاری کنسرت نباشند.
ضمن اینکه بستر ارائه موسیقی جدی در حال تغییر است. شما زمانی ناچار به ضبط آلبوم و ارائه آن برای اخذ مجوز و انتشارش ازطریق شرکتهای پخش و توزیع بودید. درصورتیکه اکنون در کنار صفحات اینستاگرامی که رسانه هر فرد محسوب میشود، دهها پلتفرم مانند اسپاتیفای وجود دارد که میتوان بهراحتی از آنها استفاده کرد.»