همه همیشه به شما میگویند که هیچ چیز بهتر از یک جاده باز و بی انتها نیست. خب این موضوع همیشه هم درست نیست، چیزی که فیلمهای ترسناکی که در ادامه میبینید آن را تایید میکنند. مفهوم سفر همیشه فضای فوق العادهای برای داستان پردازی بوده است، با این ایده که بزرگراههای مملو از وحشت و رویاروییهای تصادفی در سفرهای جادهای از روندهای همیشگی فیلمهای ترسناک بوده است. این ترس از آنجا میآید که ترک کردن منطقه ایمن تان و سفر در یک قلمرو ناشناخته، به خودی خود ترسناک است، فارغ از اینکه چقدر به آن عادت داشته باشید.
به گزارش روزیاتو، فیلمهای ترسناک سفر جادهای یک ژانر فرعی فوق العاده است که اضطرابهای اینچنینی را گرفته و به حد اعلی خود میرساند. این ترند میتواند اشکال متفاوتی به خود بگیرد، از رویاروییهای ماوراءالطبیعه تا درگیریهای واقعی، اما اغلب اوقات این داستان مخاطبان خود را به لطف تمرکزش روی فضاهای پر از خونریزی، تعلیق و غیرقابل فرار که جایی برای قایم شدن به شخصیتها نمیدهد، سرگرم میسازد. همگی این فیلمها ثابت میکنند که راندن تا مقصدتان همیشه آنطور که ساده به نظر میرسد نیست. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلمهای ترسناک در مورد سفرهای جادهای آشنا کنیم.
استفن کینگ استاد گرفتن سناریوهای معمولی و تبدیل کردن آنها به کابوسهای بزرگ است، و به همین خاطر است که این فیلم که بر اساس رمانی کوتاه از او ساخته شده، چنین تجربه فضایی ترسناکی است. این فیلم مفهوم ساده سفری برای دیدن عزیزان را گرفته و به بررسی تاریک تمام موضوعات مرتبط با مرگ تبدیل میکند. فیلم Riding The Bullet داستان آلن پارکر را روایت میکند، هنرمند جوانی که در مییابد مادرش دچار سکته شده و تصمیم میگیرد با سوار شدن به خودروهای عبوری خود را به مادرش برساند. اما در این مسیر، مردی که رازی هولناک دارد او را سوار ماشینش میکند.
مسافر سر راهی بودن شاید ترسناک باشد، زیرا به طور کامل به غریبهها اعتماد میکنید و این فیلم نیز چنین ترسی را به مرحلهای جدید میبرد. پارکر در نهایت سوار خودرو مردی به نام جرج استاب میشود که کمی قبلتر قبرش را در گورستان دیده بود. انگار کن که ماشین سواری در کنار یک مرد مرده کافی نبوده، شرایط بدتر میشود وقتی پارکر در مییابد که این رویارویی اتفاقی نیست. تمرکز کلی فیلم روی تم مرگ باعث میشود که این فیلم بسیار ترسناک باشد و این حس به خوبی از حال و هوای فیلم پیداست. نورپردازی فیلم تاریک بوده، بن مایه رنگهای آبی و استرس زاست و تمرکز بر گورستانها و قبرها باعث میشود که کلیت فیلم ترسناک و وحشت آور باشد.
این فیلم ترسناک تریلر نروژی که نام اصلی آن Snarveien است، نگاهی پارانویایی به این موضوع است که چطور تغییری کوچک در برنامه سفر میتواند مرگبار باشد. این فیلم شما را با سفری از پیچ و تابهای داستانی میبرد و یک روایت ساده را به بررسی هولناک کنجکاویها و خشونت انسانی تبدیل میکند. فیلم ترسناک Detour داستان زوجی را روایت میکند که به محل زندگی شان در نروژ بر میگردند، در این مسیر توسط پلیس متوقف شده و به آنها گفته میشود که از یک راه فرعی و از طریق جنگلی تاریک به سمت مقصد بروند. در طول این مسیر، این زوج گم شده و با مردم محلی بداخلاقی مواجه شده و حتی زن جوانی شکنجه شده را در جنگل میبینند. خیلی زود دلیل فرستاده شدنشان به این مسیر ناآشنا فاش میشود، در شرایطی که مشخص میگردد این اتفاقات ترسناک همگی به صورت آنلاین استریم شده است.
این فیلم به شدت ترسناک است و دلایل زیادی برای این ترسناک شدن وجود دارد، اما یکی از مهمترین دلایل آن بازیهای دو بازیگر نقش شخصیتهای اصلی است. مارت گرمین کریستینسن و سوندره کروگتوفت لارسن شما را به درون چرخ و فلکی از حوادث میبرند، در شرایطی که خیلی زود شیفته کشش جذاب بین دو شخصیت میشوید، اما رفته رفته میبینید که آشوب و خشونت باعث میشود که از هم دور شده و دچار وحشت شوند. همچنین تمرکز بر روی استریم زنده باعث میشود که فیلم حس جلوتر بودن از زمان خود را پیدا کند، جایی که پرداختن به موضوع دارک وب و لذت بردن از رنج دیگران توسط کاربران ناشناس اینترنت، نگاهی ویرانگر به چیزهایی است که ممکن است در فضای آنلاین پیدا کنید.
فیلم ترسناک Jeepers Creepers داستان تریش و داری را روایت میکند، خواهر و برادری که برای تعطیلات به سمت زادگاهشان میروند. چیزی که یک موضوع خوشایند و استاندارد به نظر میرسد به شرایط ترسناک از تلاش برای بقا تبدیل میشود، در حالی که یک موجود شیطانی گوشتخوار به نام وحشت افکن به آنها حمله میکند. این فیلم ژانرهای اسلشر و موجودات ترسناک را به خوبی با هم ترکیب میکند، در شرایطی که این موجود تمام ویژگیهای کلیشهای یک شخصیت شرور اسلشر را داشته و قابلیتهای زیادی مانند پرواز، قدرت فراانسانی، بازتولید و توانایی حس کردن ترس را دارد.
حضور او به شدت ترسناک است و شخصیت آن با طراحی و افکتهای کاربردی خارق العادهای خلق میشود. شوربختانه آغاز بی نقص و امیدوار کننده داستان با پیشرفت آن وارد کلیشههای این ژانر شده و کیفیت اولیه اش را از دست میدهد. اما شخصیت شرور خلاقانه و بازیهای خوب شخصیتهای اصلی کافی است تا شما را در سراسر فیلم به داستان جذب کند. رویارویی با یک هویت ناآشنا در جادهای بی پایان اغلب باعث اضطراب میشود. اما ایده طعمه یک هیولای بی امان شدند باعث میشود که دفعه بعد برای بازگشت به زادگاهتان به پرواز فکر کنید تا ماشین شخصی.
بخشی از چیزی که این داستان سفر جادهای را چنینی پیچیده میسازد این است که این فیلم در واقع یک فیلم کریسمسی به شمار میآید، زیرا داستان در عصر روز کریسمس روایت میشود. اما همانطور که میتوانید حدس بزنید، داستانی نیست که خانواده را دور آتش جمع کرده و سرانجام خوشی داشته باشد. فیلم Dead End داستان خانوادهای را روایت میکند که برای تعطیلات کریسمس به سمت زادگاهشان میروند. در این سفر، پدر خانواده تصمیم میگیرد از یک راه کوتاه و میان بر برود، اما مشخص میشود که اشتباهی مرگبار است، زیرا با یک مسافر سرراهی مرموز مواجه میشوند که اتفاقات ماوراءالطبیعهای را رقم میزند، از جمله قتل یک به یک اعضای خانواده.
این فیلم با عنوان خاصش، ترسهای بسیار واقعی را با گفتگوهای عجیب و بامزهای ترکیب میکندف در شرایطی که خانواده با هم بحث میکنند. سقوط تدریجی داستان به آشوب به محملی برای نمایان شدن ضعفها و اشتباهات هر یک از آنها تبدیل میشود و سرگرمی واقعی داستان از فاش شدن این خطاها نشأت میگیرد. همچنین مرگ شخصیتها بسیار خوب طراحی شده و به جای افراط، فیلم تصمیم میگیرد که نگاهی کوتاه به خشونت در اختیار مخاطب قرار داده و مابقی را به تصوراتتان وا میگذارد. این موضوع باعث میشود که این فیلم کاملاً متفاوت از دیگر فیلمهای ترسناک باشد و اجازه میدهد که تمرکز روی شخصیتها و روابطشان باقی بماند، به جای اینکه تمرکز را به سمت خشونت داستان ببرد.
وقتی پای فکر کردن به مناظر وسیع بدون جایی برای فرار میرسد، مناطق بیابانی استرالیا یکی از اولین مکانهایی است که به ذهن میرسد. این سرزمین بسیار وسیع و غیرقابل فرار بوده و باعث میشود که این فیلم و واقعیاتی که فیلم بر اساس آنها ساخته شده بسیار ترسناکتر شوند. فیلم Wolf Creek در مورد گروهی از سه کوله پشتگرد است که در بیابانهای استرالیا در حال گردش هستند. در مسیر سفرشان، آنها با غریبه عجیب و غریبی مواجه میشوند که به آنها کمک میکند. اما خیلی زود، این مرد عجیب واقعیت شخصیت خود را فاش کرده و به شکلی ترسناک شروع به شکنجه و قتل سادیستی آنها میکند.
پیش از انتشار فیلم ابهامات زیادی در مورد این داستان وجود داشت، زیرا ادعا میشد که این فیلم بر اساس داستانهای واقعی ساخته شده است. اما اتفاقات داستان بیشتر الهام گرفته از ماجرای دو قاتل گردشگران به نامهای ایوان میلات و بردلی موردوچ بود. این ارتباط با ماجراهای واقعی با استفاده از خشونت رئال و حال به هم زن داستان جلوه ترسناکی پیدا میکند. فیلم Wolf Creek تجربهای بسیار واقعی از زندگی را به تصویر میکشد. وحشت این سناریو از این واقعیت میآید که میتوانید اتفاقاتی که در صفحه حوادث روزنامهها ببینید را در این فیلم مشاهده کنید و همین موضوع باعث میشود وحشت داستان این فیلم واقعی جلوه کند.
فیلمهای راب زامبی یا خیلی موفق هستند یا خیلی ضعیف، درحالی که طرفدارانش سبک خاص و مملو از خونریزی اش را میستایند و دیگران فکر میکنند که فیلمهای او بسیار بی کیفیت و پر از تظاهر هستند. از هر گروهی که باشید، غیرممکن است که بگویید به عنوان یک کارگردان، زامبی بر ژانر وحشت اثرگذار نبوده است. یکی از ترسناکترین و مشهورترین مخلوقات او خانواده فایرفلای است، گروهی قاتل سریالی که در اولین فیلم او با نام House of ۱۰۰۰ Corpses معرفی میشوند. این فیلم نیز دنبالهای مستقیم بر اتفاقات آن فیلم است که در آن سه عضو خانوده فلای که با نام رفوزههای شیطان شناخته میشوند به یک سفر جادهای میروند تا از دست کلانتر انتقامجوی تگزاسی فرار کنند.
یکی از مسائل بحث برانگیز در این فیلم این است که شما را به سمت همدردی با قاتلان داستان سوق میدهد که البته کار دشواری است، زیرا آنها نه تنها قاتلانی شیطان صفت هستند بلکه رفتارهای نفرت انگیز شخصیت بیبی بیش از پیش تماشای آن را دشوار میسازد. اما به لطف سادگی اش، تماشای آن تجربهای بامزه است. به جای انداختن روایتهای زیادی در مسیر تماشای شما، شاهد سفر ساده این شخصیتها در یک منطقه روستایی و تعاملاتشان با قربانیان هستید که باعث میشود حس یک مسافر صندلیهای عقب را در سلسله کشتارهای شخصیتهای اصلی فیلم داشته باشید.
High Tension که با نام Switchblade Romance نیز شناخته میشود، بیشتر به خاطر پیچش داستانی مشهورش در پایان شناخته میشود، اما این موضوع نباید باعث فراموشی جذابیت داستان در سراسر زمان روایتش شود، جایی که داستان مملو از خشونت و تمرکز روی سفرهای جادهای خطرناک است که باعث میشود در سفرهای اینچنینی تجدیدنظر کنید. این فیلم داستان دو دوست صمیمی به نامهای ماری و الکس را روایت میکند که برای تعطیلات به خانه والدین الکس میروند، سفری که پیچشی تاریک و خشن میگیرد وقتی یک قاتل سریالی شروع به تعقیب آنها میکند.
این فیلم تاکیدی بر موجو نوی خشونت سینمانی وحشت فرانسه در اوایل دهه ۲۰۰۰ بوده و خشونت و بیرحمی محض داستان باعث میشود تماشایش دشوار باشد. بدون اسپویل کردن داستان، پیچش داستانی فیلم بسیار بحث برانگیز شد، زیرا یک سری عناصر غیرمنطقی در آن وجود دارد که باعث میشود آنطور که باید هوشمندانه نباشد. با این وجود فیلمی است که طرفداران ژانر وحشت باید ببینند، زیرا فرمول استاندارد ژانر اسلشر را گرفته و پیچشی به آن اضافه میکند که انتظارش را ندارید.
انگار که وقت آن رسیده به بیابانهای استرالیا بازگردیم و این بار برای گرفتن یک قاتل و نه قربانی یک قاتل شدن. فیلم Road Games یک تریلر پرتنش است که داستان پت کوید را روایت میکند، یک راننده کامیون آمریکایی که در استرالیا سفر میکند. در جریان یک سفر معمول، او با مردی سوار بر یک ون مواجه میشود که فکر میکند زنان را سلاخی کرده و جنازه هایشان را در کنار بزرگراه رها میکند. با کمک یک مسافر سرراهی با بازی جیمی لی کورتیس همیشه جذاب، او تلاش دارد که این قاتل را در هنگام ارتکاب قتل دستگیر کند. یک حس خاص آتش به اختیاری در این فیلم موج میزند که جذابیت دوچندانی به آن میبخشد، جایی که استیسی کیش در نقش شخصیت اصلی شما را مجذوب خود میسازد. او به شدت برای به دام انداختن قاتل داستان درمانده و مصمم است و مخاطب نیز به همان اندازه نیز مشتاق برملا شدن این راز است.
این جذابیت بیش از پیش با شخصیت پاملا جذاب میشود که به اندازه کوید سرسخت و باهوش است. بخشی از چیزی که این فیلم را به یک فیلم ترسناک پرتعلیق بالاتر از متوسط تبدیل میکند این است که داستان آن در مورد تلاش برای به دام انداختن یک شخصیت شرور است. به ندرت اتفاق میافتد که یک فیلم ترسناک در مورد یک قاتل سریالی روی تلاش برای محقق کردن عدالت تمرکز کند، فیلمهایی که عمدتاً روی جنایات یک قاتل تمرکز دارند. این خاصیت باعث میشود که Road Games یک حال و هوای هیچکاکی داشته باشد که شما را به یاد فیلم Rear Window میاندازد.
هر کسی این ترس را دارد که یک برخورد ساده و معصومانه به دشمنی زشتی تبدیل شود و این دقیقاً اتفاقی است که گاهی اوقات در جادهها رخ میدهد. وقتی پشت فرمان یک خودرو هستید، اعتماد قابل توجهی به دیگر رانندگان میکنید، در شرایطی که ممکن است هر کدام از آنها خودشان را به شما بکوبند و زندگی تان به همین سادگی به پایان برسد. این ترسی است که فیلم Duel سعی دارد از آن استفاده کند و این کار را به استادانهترین شکل ممکن انجام میدهد. فیلم Duel داستان سرراستی را روایت میکند که روی شخصیت دیوید مان با بازی دنیس ویور تمرکز دارد، فروشندهای که با ماشین شخصی اش در یک سفر کاری است.
در این مسیر طولانی، او از یک راننده کامیون مرموز سبقت میگیرد. در واکنش به این موضوع، کامیون و راننده ناپیدایش مان را تعقیب کرده و در وحشت فرو میبرد، هر کجا که برود او را تعقیب میکند و تلاش دارد به زندگی اش پایان دهد. این فیلم اولین تجربه کارگردانی بلند استیون اسپیلبرگ بود، به همین خاطر جایگاه خاصی در تاریخ سینما دارد. رویکرد هنرمندانه اسپیلبرگ کمک میکند که گام روایت داستان به شکل دلهره آوری بی نقص باشد، جایی که مخاطب مجبور میشود بی محابا به دنبال فرصتی برای نفس تازه کردن باشد، در شرایطی که شخصیت منفی ناشناس داستان بی محابا شخصیت اصلی فیلم را تعقیب میکند. این فیلم پرتنش و پرتعلیق بر ترس شما از سفرهای جادهای افزوده و باعث میشود در فکر داشتن امنیت در جادهها تجدیدنظر کنید.
چه چیزی از یک سفر جادهای قوی بهتر است؟ سفر جادهای پنج قاتل! فیلمهای ترسناک آنتالوژی همیشه جای خاصی در قلب طرفداران ژانر وحشت دارند. این فیلمها فرصت قابل توجهی در اختیار کارگردانان قرار میدهند تا در سبکها و روایتهای مختلفی هنرنمایی کنند که باعث میشود تجربیات متنوع و ارزشمندی داشته باشند. فیلم Southbound یک نمونه بی نقص از این گونه فیلم هاست، جایی که این پنج داستان مرتبط با هم، ایدهای را در مورد رازهای تاریک در یک بزرگراه بیابانی طولانی به تصویر میکشند. این فیلم پنج داستان مجزا را روایت میکند که هر یک از آنها در مورد افراد گناهکار است که در نهایت عدالت کارمایی را تجربه میکنند.
این داستانها از شهرهای جن زده تا حملات واقعی به خانههای مردم متفاوتند، اما تم کانونی محخفی بودن و پشیمانی همواره یکسان است. هر کدام از بخشهای این فیلم با هم در ارتباطند که باعث میشود کلیت فیلم شبیه روایتهایی باشند که همزمان با هم پیش میروند. این موضوع باعث میشود که حسی از انسجام شکل گیرد که باعث شود بزرگراه خود به یک موجود شیطانی تبدیل شود که باعث میشود مردم با بدترین رازهایشان روبرو شوند. همه این پنج داستان با یک سکانس دراماتیک و جذاب به پایان میرسند که همه آنچه که تا آن زمان دیده اید را به یک نقطه خاص میرساند که برایتان رضایت بخش است.