در زمان کودکی از پدر و مادر یا دیگر بزرگسالان چه دروغهایی شنیدهاید؟ دروغهایی که به عنوان قانون زندگی به شما گفته شد و تنها پس از بزرگسالی دریافتید که حقیقت ندارند.
داستان نگارش این مقاله هم مانند بسیاری از مقالههای با سبک یکسان، از طرح یک پرسش در شبکههای اجتماعی آغاز شد. یکی از کاربران ردیت یک پرسش به ظاهر ساده را مطرح کرد و خیلی زود حجم واکنشها به این پرسش نشان داد کاربران زیادی در سراسر دنیا به چنین موضوعی فکر میکنند. این کاربر پرسید:"در زمان کودکی از پدر و مادر یا دیگر بزرگسالان چه دروغهایی شنیدهاید؟ دروغهایی که به عنوان قانون زندگی به شما گفته شد و تنها پس از بزرگسالی دریافتید که حقیقت ندارند. " کاربران فراوانی از نقاط مختلف دنیا به این پرسش ساده پاسخ دادند و قرار است برخی از محبوبترین پاسخها را با هم مرور کنیم.
خیلی از بزرگسال شدنم نگذشته بود که فهمیدم این حرف حقیقت ندارد. واقعیت این است که در بیش از ۹۰ درصد کشورهای دنیا تنها ۵ درصد جمعیت از ثروت و روابط کافی برای داشتن آیندهای تضمین شده برخوردار هستند و بقیه (که اکثریت قابل توجه مردم دنیا در این دسته قرار میگیرند) به سادگی نمیتوانند آن کسی بشوند که دوست دارند.
من هیچوقت چنین حرفی به فرزندم نخواهم زد. همه ما میدانیم آدم بزرگها توانایی انجام چه جنایاتی را دارند و به نظرم اینکه کودکت را قانع کنی که یک فرد به صرف بالغ بودن قابل اعتماد است، ظلم بزرگی در حق اوست.
بیشتر از دو دهه از زمانی که این جمله را میشنیدم میگذرد و حالا ۳۵ سال دارم و اگر بخواهم وضعیتم را به چیزی تشبیه کنم بهترین چیز مرغی است که سرش قطع شده و بدون هدف به این طرف و آن طرف میدود. راستش را بخواهید به نظر من اگر کسی در این دنیای بینظم و پر از تصادف بداند که دارد چه میکند، آن شخص حتما یک کودک است.
البته این جمله با توجه به اینکه در چه کشوری زندگی کردهاید ممکن است متفاوت بوده باشد، اما به طور کلی اینکه "کسانی که در راس کار هستند صلاح تو را میخواهند" و این یک دروغ بزرگ بود. واقعیت این است که تنها در ۵ درصد کشورهای حال حاضر دنیا، اعتماد به دولت و سیاسیون کار عاقلانهای است و در بقیه نقاط دنیا از قضا حرص و طمع و زیادهخواهی همان سیاسیون و افراد در راس کار، میلیونها و میلیارها نفر را در فقر و بدبختی نگه داشته است.
و بالاخره آن روز رسید و من فهمیدم آن روز کتک خوردم، چون تو کودکیت را در خانوادهای گذرانده بودی که به جای حرف زدن و سخن گفتن برای حل مشکلات، همدیگر را کتک میزدند و من قول میدهم آن عضوی از این خانواده باشم که این روند معیوب را قطع کنم و همیشه از منطقم و عقلم برای تربیت کودکم استفاده کنم و نه زور بازویم.
البته این را بگویم که به نظر من همیشه باید به همه احترام بگذاری، اما هیچوقت این جمله را درک نکردم. چرا باید به یک قاتل سریالی یا یک متجاوز به کودکان که دو سال زودتر از من به دنیا آمده احترام بگذارم؟ واقعیت این است که رفتار آدمها با خودشان و دیگران مشخص میکند لیاقت چه نوع رفتاری را دارند و صرف اینکه فردی چند روز زودتر از شما به دنیا آمده او را شایسته احترام نمیکند.
راستش نسبت به بقیه نظرها این یکی چندان جدی و مهم نیست، اما چون در دلم مانده پس میگویم. خانم معلم فیزیکی که بیست و چند سال پیش پس از اینکه به خاطر استفاده از ماشین حساب مقابل همه من را تحقیر کردی، به من گفتی:"فکر میکنی تا آخر عمرت در همه لحظات زندگی یک ماشین حساب در کیفت خواهی داشت؟ " حالا نه فقط من بلکه همه آدمهای روی کره زمین حتی در سرویس بهداشتی، تخت خواب یا در هنگام ورزش، یک ماشین حساب در جیبشان دارند.
حالا که به عنوان یک بزرگسال به این توصیه فکر میکنم تازه متوجه میشوم که چقدر غلط است. پدرها و مادرهای عزیز چه دوست داشته باشید و چه نه فرزندان بعضی از شما در مدرسه توسط دانشآموزان دیگر اذیت میشوند و جملاتی کلیشهای مانند "به آنها توجه نکن" یا "سعی کن با آنها دوست شوی" و ... چاره کار نیست. به نظرم شما وظیفه دارید در چنین مواقعی به کودکانتان بیاموزید که زندگی همین است و متاسفانه همیشه همین خواهد بود. در تمام طول زندگی بدون توجه به اینکه تو چقدر خوب و مهربان هستی، اشخاصی به خاطر مشکلات شخصی خودشان تورا آزار خواهند داد. ضمن محکوم کردن خشونت و آسیب فیزیکی به یک انسان دیگر، گاهی در چنین مواقعی تنها راهحل مقابله و روبرو شدن با مشکل است.
متقلبها هیچوقت به جایی نمیرسند
هیچ بزرگسالی وجود دارد که واقعا این جمله را باور داشته باشد؟ واقعیت دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم این است که از قضا فقط
متقلبها به جایی میرسند و آدمهای درستکار و مهربان در بیشتر مواقع به آدمهای درستکار و مهربان و فقیر تبدیل میشوند.
با شنیدن هزار باره این جمله در کودکی، از همان سن کم در اعماق ذهنم کاشته شد که من نسبت به برادرم چیزی کم دارم. البته شکایتی از کسانی که چنین جملهای را به من میگفتند ندارم و درک میکنم که قصد بدی نداشتند، اما از یادم نمیرود که هربار این جمله را میشنیدم با چه حسرتی به برادرم نگاه میکردم. یادم هست با خودم فکر میکردم:"خدای من چرا من دختر هستم. من هم درسخوانتر از برادرم هستم و هم در ورزش از او بهتر هستم و با این حال باید به محض بزرگ شدن همه اینها را کنار بگذارم و با سلاح زیبایی سعی کنم مردی مانند برادرم را به دام بیندازم".
البته من مشکلی با سختکوشی ندارم و در بسیاری مواقع این جمله قصارِ بیشتر افراد موفق که "پشتکار بسیار مهمتر از استعداد است" را قبول دارم، اما واقعیت دنیای امروز چیز دیگری است. واقعیت این است که ما در دنیایی زندگی میکنیم که مهمترین ویژگی برای موفقیت انعطاف است. من به فرزندم خواهم گفت برای ماهر شدن در هر کاری، سختکوشی و پشتکار لازم است، اما به هیچوجه رسیدن به موفقیت را تضمین نمیکند. من به او میگویم در بسیاری مواقع برای موفق شدن باید سخت کار کنی و در بسیاری مواقع هم باید هوشمندانه کار کنی تا موفق شوی.
وقعا لازم است برای اثبات غلط بودن این جمله که بیشتر ما در کودکی شنیدهایم، چیزی بگویم؟ به دور و برتان نگاه کنید. چند درصد از افراد موفق به خاطر مدرک دانشگاهیشان موفق هستند؟ فقط در دوستان و آشنایان و فامیل، چند نفر را میتوانید بشمارید که با وجود داشتن مدرک دانشگاهی از دانشگاهی معتبر و ممتاز و حتی نخبه بودن در آن رشته، بیکار و اصطلاحا ناموفق هستند؟
منبع: برترینها