Plan B غرب نسبت به ایران، طیفی از عناصرمختلف را در بر دارد که یکی از آنها بلندکردن چوب مخالفان حاکمیت است. ماهیت یک حکومت برای غربیها اصل نیست، کما اینکه چین در عمل با یک گروه ۲۲ نفره رهبری میشود. اصل در تنظیم پایدارمنافع مشترک است. دموکراسی در داخل کشورهای غربی یک اصل جدی، متقن و موردتفاهم است، اما در سیاست خارجی، اهرمی تنومند و جذاب برای فشار است. امر سهمگین تئوریکی که چینیها نیم قرن پیش شروع کردند، این بود که اول غرب را طی ۳۰ سال به خود وابسته کردند
محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی در روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: این متن تلاش میکند در یک چارچوب آکادمیک، ذهن و عمل تصمیمسازان اروپا و آمریکا نسبت به ایران را واکاوی کرده و نقشۀ شناختی آنها را حتی المقدور ترسیم کند.
الف - آمریکا: مهمترین موضوع در دولت فعلی بایدن در سال ۲۰۲۳ افزایش یا حفظ نرخ رشد اقتصادی، افزایش اشتغال و کاهش تورم به زیر ۵درصد است. منظور از مهم ترین، تا ۷۰ درصد است. سال آینده میلادی در همین ایام، فعالیتها و انتخابات مقدماتی آمریکا برای ریاست جمهوری ۲۰۲۵ آغاز میشود. تمام تلاش دموکراتها بر این است که اکثریت سنا را حفظ کنند، مجددا رهبری مجلس نمایندگان که هم اکنون با اکثریت محدود ۱۰ نفر (۲۲۲ به ۲۱۲ دموکرات) در اختیار جمهوریخواهان است را به دست آورند و در نهایت حتی اگر بایدن تصمیم به نامزدی نگیرد، دموکرات دیگری به مبارزه انتخاباتی برای ریاست جمهوری بپردازد. کلید تحقق این هدف، بهبود وضع اقتصادی است.
در دو سال ریاست جمهوری بایدن از طریق لوایح دو حزبی، دولت آمریکا موفق شده پیرامون روش تعامل/ تقابل با چین، چالش زیست محیطی، سرمایهگذاری برای انرژیهای تجدیدپذیر، مدیریت کرونا، مساعدت به کارآفرینان متوسط، افزایش قابلتوجه تولید نفت و گاز صادراتی و «انطباق» با بحران اوکراین، اقدامات بیسر و صدا، تدریجی و چندجانبه گرایانۀ گستردۀ بینالمللی را پی گیرد. به رغم ۱۳۶۵۶ تحریم آمریکا علیه روسیه، مسکو و واشنگتن از طریق یک خط ویژه ارتباطی، مرتب به یکدیگر پیغام میفرستند و خطوط قرمز ترسیم میکنند. به عنوان مثال آمریکا قرار است ۳۱ تانک آبرامز به اوکراین بدهد، ولی این اقدام حداقل ۴-۳ ماه برای تولید طول خواهد کشید.
برای کشور نسبتا بزرگی مانند اوکراین طبعا ۳۱ عدد تانک در صحنه نبرد سرنوشتساز نخواهد بود: یعنی هم با شما روسها جنگ میکنیم و هم قصد گسترش ابعاد جنگ را نداریم. دلیل اینکه آمریکاییها با موضوع بالن چینی خیلی با خونسردی برخورد کردند، این است که خودشان در اطراف چین و بهخصوص در دریای چین جنوبی به عنوان یک فعالیت عادی قدرتهای بزرگ، اطلاعات جمعآوری میکنند.
بر اساس باور و مفروض بنیادی دولت بایدن، آمریکا ضمن «مدیریت بحرانهای» بینالمللی، مبنای حکمرانی را باید در «بازسازی داخلی (Domestic Renewal)» بنا نهد. به عنوان مثال از ۶۱۷۰۰۰ پُل در آمریکا که عموما در قرن نوزدهم ساخته شده اند، یکسوم با مبلغ ۵۸ میلیارد دلار نیاز به تعمیرات دارند که باید از طرف دولت فدرال در اختیار ایالات مختلف بهخصوص شرقی قرار گیرد.
بهعنوان یک پایه تئوریک حکمرانی، این دولت دموکرات معتقد است ضمنِ افزایش تولید ناخالص داخلی ۲۵ تریلیون دلاری آمریکا (چین ۱۸ تریلیون و روسیه ۷/ ۱ تریلیون)، تحولات جهانی باید بهگونهای مدیریت و چینش شوند که آمریکا بتواند به اهداف اقتصادی خود برسد و دموکراتها یک بار دیگر ریاستجمهوری را در ۲۰۲۵ از آن خود کنند. تمام اقدامات دولت بایدن بر این پایه استوار است. از این رو، بنیان سیاست خارجی آمریکا در دولت بایدن، «برونسپاری» (Outsourcing)»، بدون درگیریهای دراز مدت و «سردردهای سیاسی» است. استرالیا، کرهجنوبی، ژاپن و هند در برابر چین بهکار گرفته شده اند؛ لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه همکاری میکنند و اسرائیل و عربستان، برونسپاری ایران را به عهده گرفته اند.
واشنگتن این مجموعه را مدیریت و هماهنگی میکند و از بازدارندگی نظامی که یک نمونه اخیر آن مانور مشترک اسرائیل و آمریکا بود، به موازات فعالیتهای ۸۰ درصدی قدرت نرم و مجازی صورت میپذیرد. با توجه به اینکه حدود ۵/ ۳ میلیارد نفر از جمعیت جهان زیر پوشش رسانههای مجازی آمریکا قرار دارند، این نوع فعالیتها در شکلدهی به اذهان و حتی عرضه اطلاعات میتوانند جایگاه استراتژیک ایفا کنند. در کلیت سیاست خارجی آمریکا حتی ۵درصد از انرژی و توجه به خاورمیانه اختصاص پیدا نمیکند. بهطور طبیعی و بهعنوان یک اهرمِ قدرتمند فشار، دولتهای غربی از آزادی خواهی، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیتها دفاع میکنند؛ ولی برای تحققِ این اهداف، منافع اقتصادی و داخلی خود را به خطر نمیاندازند: بهخصوص در جهانی که بحران در یک گوشه آن به طور تصاعدی میتواند در بازارسهام، انرژی، سرمایهگذاری و زنجیره عرضه کالا اثر بگذارد. با توجه به بازار مصرفی طبقه متوسط ۳۰۰ میلیون نفری در هند، ۴۰۰ میلیون نفری در چین، ۵۰ میلیونی در نیجریه، ۵۰ میلیونی در برزیل، تجارت ۵/ ۱ تریلیون دلاری با اتحادیه اروپا، ۶۵۰ میلیارد دلاری با مکزیک و ۳۰۰ میلیارد دلاری با کشورهای عربی، ایران جایگاه چشمگیر اقتصادی ندارد، چون با مقیاسهای جهانی درآمد نسبتا محدودی دارد و طبقه متوسط آن رو به کاهش است.
واشنگتن با افزایش فشار بر چین، عراق، ترکیه، امارات و هند، سیاست فشار دیجیتالی و مدیریت سختتر تحریمها را بهعنوان بخشی از Plan B در پیش گرفته است. تیم بایدن در سیاست خارجی هم تمرکز دارد و هم دیسیپلین. عربستان و اسرائیل هم اکنون به مراتب فعالتر از آمریکا و اروپا نسبت به ایران عمل میکنند. میتوان گفت حداقل تا دو سال آینده که دولت بایدن، امور را در دست دارد، روش Remote Control آمریکا در رابطه با ایران ادامه خواهد داشت. بنیانهای این روش عبارتند از: تلاش برای انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایهگذاری خارجی، فعالیت گسترده مجازی برای نمایش تناقضات داخلی مانند ناکارآمدی، افزایش نرخ تورم، محدودیتهای مدنی و محدودیتهای شایستهسالاری و منوط کردن عموم گشایشهای مالی به تایید وزارت خزانهداری.
شواهد حاکی از آن است که این روش فعلی آمریکا، شباهت فراوانی با مفروضات و استراتژی آمریکا نسبت به کمونیسم و شوروی در دوران جنگ سرد دارد که توسط روسشناس آمریکایی، جُرج کِنِن طراحی شده بود. او که از نظر عمق درک از روسیه/ شوروی/ کمونیسم، نمونه دومی در تاریخ دیپلماسی آمریکا ندارد، معتقد بود تقابل با شوروی هیچ نیازی به کار نظامی ندارد؛ شوروی یک سیستم خود مخرب است (Self-Destructive) و با طراحی استراتژی سیاسی سد نفوذ (Containment) و تشدید تناقضات داخلی آن، با گذشت زمان به Implosion سیستم منتهی میشود. از منظر او، آمریکا لزومی ندارد خود مستقیما بانی اقداماتی علیه شوروی شود، بلکه پیرامون یک موضوع و فقط ناکارآمدی آن سیستم، کار مقایسهای و تبلیغی انجام دهد. جُرج کِنِن اعتقاد داشت هرچند مردم به آزادی و دموکراسی علاقهمندند، اما قبل از آن میخواهند زندگی کنند و به ثبات اقتصادی و کارآمدی فکر میکنند.
فقط تمرکز تبلیغاتی بر ناکارآمدیهای شوروی کافی است. از منظر روشی، برخلاف شوروی/ روسیه، چین، انگلستان و آمریکا به دشمنان خود، دراز مدت نگاه میکنند. متون علم روابط بینالملل به وضوح نشان میدهد که انگلیسیها با دشمنان خود عمدتا در بخشهای خاکستری (Nuanced) و عمیقا دراز مدت عمل میکنند و با سوهان و حوصله باور نکردنی طرف مقابل را تضعیف کرده و به تدریج، اهرمها را از او میگیرند. چینیها در نظر و عمل بر اساس گیج کردن (Theory of Confusion) و ارسال دهها سیگنال متناقض پیش میروند.
چینیها در مورد نیات خود صحبت نمیکنند و شیفته ابهام هستند. انگلیسیها دشمن خود را کاملا نابود نمیکنند: میگویند شاید زمانی به درد بخورد. آمریکاییها به واسطه اعتماد به نفس ناشی از قدرت فراوان، آن قدرصبر میکنند تا طرف مقابل را واداربه تسلیم کنند. به عنوان یک نمونه، بیدلیل نیست که آمریکاییها از تحصیل ۳۶۹۰۰۰ جوان چینی در آمریکا که در یک دوره چهارساله ۵ میلیارد دلار شهریه میدهند استقبال میکنند؛ زیرا این دانشجویان به طور مستقیم تناقضات سیستم چینی را با مشاهده جامعه آمریکایی تجربه میکنند.
ب - اروپا: اروپاییها نقش دوم را در استراتژی غرب نسبت به ایران بازی میکنند. زمانی که ایران درآمدهای صد میلیارد دلاری از فروش انرژی داشت، شرکتهای اروپایی برای تعامل اقتصادی با ایران با دولتهای خود لابی میکردند، اما با کاهش اساسی این درآمد، ایران جذابیت اقتصادی گذشته را ندارد. تجارت اروپای غربی با بعضی از کشورهای بسیار کوچک اروپای شرقی و شمال شرقی اروپا مانند لیتوانی حتی از ایران هم بیشتر است. مهمترین موضوع اروپا تا ۸۰درصد در قبال ایران، جلوگیری از تسلیحات هستهای است که از منظر جغرافیایی و ژئوپلیتیک آنها، قابلیت تسری و اشاعه به مصر، ترکیه، عربستان و عراق را داشته و در قرابت اروپا، به زرادخانه هستهای تبدیل شده و استعداد رقابت تسلیحاتی و تبدیل شدن خاورمیانه به منطقهای با تخاصمات پایانناپذیر نظامی و امنیتی را دارد.
اروپاییها میخواهند با آرامش زندگی کرده خوش بگذرانند و از دردسر دوری کنند و به دنبال قدرت و برتری مانند چین، روسیه و آمریکا نیستند. به این دلیل با همه مدارا میکنند. پایه رفتار سیاسی عموم اروپاییها نسبت به ایران، تداوم گفتگو همراه با فعال کردن Plan B است. از این زاویه، حفظ روابط دیپلماتیک و سیاسی با ایران از نظر اروپاییها برای اقناع، بازدارندگی و فشار ضروری است. موضوع ایران برای اروپا و اتحادیه اروپا، موضوع امنیت ملی و امنیت جمعی است. هرچند ممکن است در میان اعضای اتحادیه اروپا، شدت و ضعف فعال کردن Plan B متفاوت باشد، ولی تحولات دو ماه گذشته حاکی از اتفاق نظر پیرامون افزایش فشارهای سیاسی، تبلیغاتی، رسانهای و مالی-تجاری است.
بهنظر میرسد دلیل فعال شدن Plan B، مفروضی است که درست یا غلط، آمریکا و اروپا دارند: از نظر آنها ایران در تنظیم و نهایی کردن برجام ۲ تعلل عمدی میکند، چون نمیخواهد اهرم برنامه هستهای را از دست بدهد. نهتنها اروپاییها بلکه عموم غربیها معتقدند برای مدیریت موضوع هستهای نیازمند حضور یک طرف ایرانی هستند، هرچند از نظامیان یا نظامیان سابق باشند. تحریم نظامیان به دو پی آمد میانجامد: از یک طرف غرب طرف مذاکره در امر هستهای را از دست میدهد، و از طرف دیگر، ایران با شدت و غلظت بیشتری به طرف روسیه میرود؛ روسیهای که برای سالها خود را در مقابل اروپا قرار داده واروپاییها باید نزاعی ادامهدار را با او مدیریت کنند. غرب از یک طرف میخواهد باب مذاکره را باز نگه دارد و از طرف دیگراگرمتوجه شد برنامه هستهای رو به گسترش است پهپادها را سراغ آنها بفرستد.
در عین حال، چه اروپا و چه آمریکا، تعریف مشترکی از سیستم سیاسی و حاکمیت ایران دارند و احتمالا به توصیه استراتژیست قدیمی چین Sun Tzu عمل میکنند که باید به دوست نزدیک بود، ولی به دشمن نزدیکتر. اگر از منظر اسرائیل به کل این تئاتر نگاه شود، شاید این برآورد قابل استخراج باشد: ضمن اینکه با تداوم عملیات نباید اجازه داد ایران به تسلیحات هستهای دست یابد، ولی در این چارچوب، دستیابی به یک توافق هستهای شاید هم بهصلاح نباشد و حفظ یک ایران ضعیف و معلق (Limbo) بهتر است.
پ: روزها و ماههای پیشرو: کانون علم روابط بینالملل، درک عینی و به دور از پیشینههای ذهنی از منافع بازیگران است. غربیها دو ظرفیت دارند که خاورمیانهایها نتوانستهاند در خود پرورش دهند: ۱- صبر و حوصله و کار تدریجی و درازمدت و ۲- فهم دقیق و کمی از گزینههای پیشروی طرف مقابل. تفاوت میان چین و روسیه در روابط بینالملل امروز این است که چینیها اهرمهایی از جنس اهرمهای غربی مانند سه تریلیون دلار پسانداز، قدرت تولید، توان تسخیر بازارها و راهاندازی مستقل تکنولوژی ۵G را کسب کردند و سپس از اروپا و آمریکاییها سهم خواهی کردند. روسیه بدون پایه اقتصادی سراغ تقابل با غرب رفته است و در جنگ مالی، پولی، تجاری و رسانهای بهتدریج ضعیف خواهد شد؛ افق با حوصلهای که آمریکا نسبت به روسیه در دراز مدت در سر دارد.
Plan B غرب نسبت به ایران، طیفی از عناصرمختلف را در بر دارد که یکی از آنها بلندکردن چوب مخالفان حاکمیت است. ماهیت یک حکومت برای غربیها اصل نیست، کما اینکه چین در عمل با یک گروه ۲۲ نفره رهبری میشود. اصل در تنظیم پایدارمنافع مشترک است. دموکراسی در داخل کشورهای غربی یک اصل جدی، متقن و موردتفاهم است، اما در سیاست خارجی، اهرمی تنومند و جذاب برای فشار است. امر سهمگین تئوریکی که چینیها نیم قرن پیش شروع کردند، این بود که اول غرب را طی ۳۰ سال به خود وابسته کردند
(Economic Interdependence) و بعد ۲۰۰ سیلوی جدید پرتاب موشکهای هستهای بین قارهای بالستیک ساختند و هماکنون برنامهریزی کردهاند تا سال ۲۰۳۵ تسلیحات هستهای چندصد موردی خود را به ۱۵۵۰ مورد برسانند. چینیها بهرغم ویژگیهای بارز اقتدارگرایی در عمل نشان دادهاند که توان تئوریک در قدرتمند و ثروتمند شدن را دارند. غرب بهوضوح نمیخواهد ایران یک قدرت هستهای شود، ولی با قدرتمند و ثروتمند شدن ایران مشکلی ندارد. در مقابل، همسایگان ایران نه میخواهند ایران هستهای شود و نه قدرتمند و نه ثروتمند. غرب حتی ممکن است با حمله نظامی از هستهای شدن ایران جلوگیری کند، ولی همسایگان ایران با قدرت نرم مالی، رسانه ای، تعلیق و سناریوهای درجا زدن اقتصاد و توسعه کشور، مانع قدرتمند شدن آن خواهندشد.
اگر از تاریخ بیاموزیم، ایران نمیتواند در خاورمیانه به یک قدرت مسلط و پایدار سیاسی و نظامی تبدیل شود، اما در فرهنگ و اقتصاد، فرصتها فراوان است. هیچگاه اعراب و ترکیه، ایران را به عنوان یک قدرت مسلط نخواهند پذیرفت مگر آنکه به GDP پنج تریلیون دلاری برسد. اگر لازم باشد با هر قدرتی شریک میشوند تا مانع از تسلط ایران شوند. بی دلیل نیست در ترم اول و سال اول تدریس علم روابط بینالملل، آموزش داده میشود که اولین اقدام یک کشور برای قدرتمند شدن و تامین امنیت ملی، صلح و تفاهم و سازگاری با همسایگان است. آمریکا و اروپا خیلی هم لازم نیست پول و انرژی صرف کنند، بلکه با برونسپاری و Remote Control، انگیزههای همسایگان ایران را تقویت کرده و منابع مالی آنها را در چارچوب اهداف درازمدت خود کانالیزه میکنند.
از زمان مشروطه تا به حال، ایرانیان در مسیر توسعه و دموکراسی همچنان دور خود میچرخند. شاید در انبوه علل و معلولهای منتهی به این وضعیت، مشکل کانونی در ضعف شناخت از ذات و ماهیت نظام بینالملل و غرب باشد. ژاپنیها ۱۸۶۰ متوجه تغییرات جهان شدند و هندیها ۱۹۹۰. آنچه در تحولات ژاپن، کرهجنوبی، چین و هند در همین دورهای که ایرانیان مشغول خود بودند قابلملاحظه است، کیفیت فکری و تشخیص متدولوژی انطباق الیتهای این کشورها با واقعیتهای جهانی است. همه در داخل قدرتمند شدند تا با غرب رقابت کنند. امروز آمریکا برای تولید اسلحه به تراشههای کرهجنوبی و ژاپن وابسته است.
در شرایط فعلی نیز فهم چین، روسیه و غرب، افراد تنومند تئوریک و شهری میطلبد. چینیها ضمن فرستادن بالون، هم زمان با آمریکاییها برای طراحی سختافزارها و نرمافزارها جهت راهاندازی ۶G همکاری میکنند. تصادفی نیست روسیه به اوکراین حمله کرد، چون درمتونی مفهومی تحت عنوان قواعد توازن (Rules of Equilibrium) گفته میشود وقتی کشوری نمیتواند قدرت اقتصاد ملی خود را افزایش دهد مجبور است جنگ کند. روسیه، چون توان اقتصادی-تولیدی به معنای چینی آن را ندارد از تعامل با غرب میترسد (تولید ناخالص داخلی کرهجنوبی بیشتر از روسیه است: کره ۸/ ۱ و روسیه ۷/ ۱ تریلیون دلار و برابر با ایالت نیویورک). روسها طی یک قرن اخیر، نتوانستهاند اقتصاد خود را رقابتی و توانمند کنند. استراتژی غرب نسبت به ایران در اصل، تضعیف بنیههای اقتصادی است.
چینیها بنیانهای اقتصادی مدرنیته را دربست قبول کردند، ولی مبانی سیاسی و فلسفی آن را با مدیریت پیچیده افراد شهری خود بیرون نگه داشتند. روسها نه مدرنیته اقتصادی را توانستند پیاده کنند و نه مدرنیته فلسفی را. آنها نیزمعلق هستند. از ماههای اول جنگ اوکراین، یک میلیون از بهترینهای علمی، تخصصی و کارآفرینان، روسیه را ترک کردهاند. چینیها، هم با روسیه ارتباطات خود را حفظ میکنند و هم با ایران تا از غرب امتیاز بگیرند، چون خیلی به آنها نیازی ندارند. اشتراک روشی چینیها و غربیها در این است که هم با حوصله هستند و هم درازمدت فکر میکنند. توان اقتصادی آدمی را هم با حوصله میکند و هم درازمدت. غرب در تحقق اهداف خود نسبت به ایران و روسیه هیچ عجلهای ندارد.