ادعای رضا پهلوی درباره الهامبخش بودن کوروش کبیر برای توماس جفرسون، از بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا، به موجی از اظهارنظرهای ضد و نقیض دامن زد.
به گزارش بی بی سی، منتقدان میگویند که استوانه معروف کوروش، سالها بعد از انقلاب آمریکا کشف شد و به طور منطقی، آنچه به عنوان محتوای الهامبخش این استوانه بر روی مفاهیمی مانند حقوق بشر مطرح میشود، نمیتواند ارتباطی به تاسیس آمریکا و نگارش «منشور حقوق ایالات متحده آمریکا» داشته باشد.
اما مساله اثرات حکمرانی کوروش بر روی توماس جفرسون، نه موضوعی است که برای نخستین بار توسط پهلوی مطرح شده باشد و نه مسالهای که به موضوع کشف استوانه کوروش ارتباطی داشته باشد.
هرمزد رسام، دیپلمات و باستانشناس آشوری الاصل بریتانیایی در سال ۱۸۷۹ و حدود یکصد سال بعد از تاسیس آمریکا، منشور کوروش هخامنشی را در بینالنهرین، عراق کنونی، کشف کرده است.
این اثر ارزشمند تاریخی، یک لوح گلی استوانهای شکل است که بر روی آن داستان فتح بابل به وسیله کوروش دوم یا کوروش کبیر به زبان اکدی و به خط میخی نوشته شده است.
نوشتههای این لوح که به ۲۶ قرن پیش تعلق دارد، شامل فرمان کوروش برای آزادی همه بردگان و اسیران در بابل از جمله یهودیان و بازگشت آنها به سرزمین هایشان است.
کوروش در این فرمان به اتباع سرزمینهای فتح شده اجازه میدهد، معابد خود را برپا کنند و خدایانشان را بپرستند؛ و به همین دلیل است که بعضی از پژوهشگران و سیاستمداران از منشور کوروش به عنوان نماد مدارای دینی و «نخستین اعلامیه حقوق بشر» نام برده اند.
منشور کوروش در موزه بریتانیا در لندن نگهداری میشود.
هفته گذشته، بعد از انتشار سخنان جنجالی رضا پهلوی، بعضی از کاربران او را به «تاریخسازی» متهم کردند و گروهی دیگر با اشاره به تدوین قانون اساسی ایالات متحده یکصد سال پیش از کشف منشور کوروش، این سخنان را نادرست خواندند.
این در حالیاست که از نظر برخی از مورخان، توماس جفرسون، نویسنده اصلی بیانیه استقلال آمریکا و سومین رئیس جمهوری این کشور، به شیوه کشورداری کوروش کبیر به عنوان نماد یک «پادشاه خوب و عادل» علاقه داشته است.
این محققان برای اثبات نظر خود به کتابهای کتابخانه شخصی توماس جفرسون اشاره میکنند.
حدود شش هزار و ۵۰۰ جلد کتاب توماس جفرسون پس ازمرگ او به کتابخانه کنگره فروخته شد و در این بین دو نسخه از کتاب کوروشنامه (سایروپدیا به انگلیسی یا کوروپدیا به یونانی) که توسط گزنفون، فیلسوف، تاریخنگار و ژنرال یونانی حدود ۲۴۰۰ سال پیش نوشته شده، به چشم میخورد.
هنگامی که ده سال پیش منشور کوروش برای نمایش به واشنگتن آورده شد، نیل مکگرگور، مدیر پیشین موزه بریتانیا به بیبیسی گفت: «موضوع مهمی که به دست فراموشی سپرده شده، نقش شیوه حکمرانی کوروش در شکل گرفتن فلسفه سیاسی موسسان ایالات متحده است.»
به گفته مکگرگور، «کوروش در دیدگاه بسیاری از متفکران دوره روشنگری مردی بود که راه حل استقرار مدارای دینی را در حکومتها پیدا کرده بود» و همین موضوع او را برای سیاستمدارانی مانند توماس جفرسون جذاب میکرد.
با این حال، در آن زمان شناخت این افراد از کوروش بسیار کم و محدود بود.
خداداد رضاخانی، تاریخنگار و مدرس دانشگاه لایدن میگوید اصولا آشنایی با تاریخ دوران هخامنشی سالها پس از استقلال ایالات متحده در میان نخبگان غربی رخ داد.
او به بیبیسی گفت: «در قرن نوزدهم با ورود اروپاییها به ایران و اهمیت پیدا کردن مطالعات دوران باستان، مطالعه تاریخ هخامنشی اهمیت پیدا کرد. در همان زمان یونان باستان هم در حال کشف بود. فقط کوروش نیست. هیچ کسی را (از دوران باستان) نمیشناختند. تازه در حال یادگیری بودند.»
البته بخشی از آشنایی دنیای غرب با کوروش کبیر، به متون مذهبی و ارجاعات به او بر میگردد. در کتاب عزرا، فتح بابل به وسیله کوروش و دستور او مبنی بر آزادی یهودیان برای بازگشت به اورشلیم و بازسازی معبدشان حکایت شده است.
در این کتاب به نقل از کوروش نوشته شده که یهوه (خداوند) از او خواسته تا معبد یهودیان را در اورشلیم بازسازی کند.
روایت آزادی یهودیان از اسارت بابل، احترام برخی یهودیان را برای کوروش به همراه داشته است.
اما منبع اصلی سیاستمداران و متفکران دوره روشنگری برای مطالعه درباره او، کتاب کوروش نامه (سایروپدیا) به قلم گزنفون، فیلسوف، مورخ و ژنرال اهل آتن است.
هنگامی که کوروش کوچک، شاهزاده کمتر شناختهشده هخامنشی علیه برادر بزرگ خود، اردشیر دوم شورش کرد، گزنفون سی ساله را به عنوان یکی از فرماندهان ارتش مزدوران خود به کار گرفت.
کوروش کوچک در سال ۴۰۱ پیش از میلاد از برادر خود شکست خورد و در ساحل رود فرات کشته شد.
گزنفون بعد از این جنگ به اسپارتا رفت و کتابهای آناباسیس (تاریخنگاری شورش کوروش کوچک) و کوروشنامه از جمله آثار باقی مانده از او هستند.
گزنفون در کوروشنامه که ترکیبی از وقایع تاریخی و داستان است، از کوروش کبیر تجلیل کرده است.
تورج دریایی، تاریخنگار و رییس مرکز مطالعات ایران در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین میگوید کوروشنامه گزنفون در آن دوران مورد علاقه افرادی بوده که در پی آشنایی به زبان یونانی بودند.
تورج دریایی میگوید: «کوروش نامه هم برای فراگیری به زبان یونانی مهم بود و هم از متون مهم دوران روشنگری برای آشنایی با افراد منحصر بفرد در تاریخ بوده است.»
به گفته این استاد دانشگاه، هدف و انگیزه گزنفون از نوشتن کتابی درباره کوروش کبیر نیز اهمیت دارد.
او میگوید: «حرف گزنفون با جامعه یونان که فکر میکرد در آن زمان افول کرده این بود که از نظر اخلاقی، از ایرانیها که دشمن شما هستند، یاد بگیرید. او کوروش را انتخاب میکند که از نظر او شخصیت والایی دارد.»
یادداشتها و علامتگذاریهای توماس جفرسون بر روی نسخههای کوروشنامهای که در اختیار داشته هم بیانگر علاقه او به این کتاب و شخص کوروش است.
به گفته معصومه فرهاد، رئیس موزه داران گالریهای فریئر و سکلر در واشنگتن، مطالعه کوروشنامه به قدری برای توماس جفرسون اهمیت داشته که در سال ۱۸۲۰ در نامهای به نوه خود، به او توصیه کرد که یونانی یاد بگیرد و کوروشنامه را به زبان اصلی بخواند.
فرهاد به بیبیسی گفت: «این موضوع نشان دهنده اهمیت شخص کوروش و زندگی او برای جفرسون است.»
چنانکه هلین سانچیزی وردنبورخ، از مورخان و کارشناسان برجسته دوران هخامنشیان در دانشنامه «ایرانیکا» نوشته است، کوروش نامه، بیوگرافی نیمه تخیلی نیمه واقعی کوروش کبیر است.
به نوشته او، عنوان کوروشنامه یا Cyropaedia تنها به نخستین کتاب از مجموعه کتابهایی درباره کوروش تعلق دارد. در کتاب نخست، نیاکان کوروش، نظام آموزشی ایرانیان و دوران حضور کوروش در دربار آستیاگ، آخرین پادشاه مادها و پدربزرگ کوروش کبیر روایت شده است.
به گفته خانم وردنبورخ، شش کتاب بعدی به این موضوع اخصاص دارد که چگونه کوروش، سپاه ایران را بازسازی میکند و سپس فتوحاتش شرح داده شده است.
او میگوید که کتاب هشتم، ایدههای کوروش برای پادشاهی و ماجراهای فتح بابل و بازگشت به ایران اختصاص دارد. ابداعات مهمی مانند تاسیس ساتراپها (شبیه به استان) در این کتاب شرح داده شده است.
این مورخ هلندی در ایرانیکا نوشته است که کتاب «کوروشنامه» برای دورانی طولانی اثری مهم بوده که به شکل گستردهای توسط سیاستمداران، سربازها و معلمها مطالعه میشده است. به گفته او، اسکندر مقدونی، آگوستوس (نخستین امپراتور روم)، نیکولا ماکیاولی، و راجر آشام (معلم اثرگذار ملکه الیزابت اول در انگلیس) از جمله کسانی بودند که با این اثر آشنایی داشتند.
او نوشته است، تصویری که گزنفون از کوروش به عنوان پادشاه مصلح و خیرخواه ارائه کرد در شکلگیری این باور که بنیانگذار هخامنشیان، حاکمی متفاوت بوده و ایدهها و ادیان مختلف را تحمل کرده، بسیار اثر داشته است؛ و البته چنانکه خانم وردنبورخ نوشته است، قصد گزنفون از نگارش کوروشنامه، تاریخنگاری نبوده و اساسا در این سالها، مورخان معتبری، بخشهایی از روایات این اثر را زیر سوال بردهاند.
با این حال او تاکید کرده که به رغم پرسشها درباره بخشهایی از کوروشنامه، این اثر در تاریخنگاری مدرن درباره هخامنشیان بسیار اثر گذاشته است.
خداداد رضاخانی میگوید محتوای کوروشنامه و حضور گزنفون در سرزمینهای تحت حاکمیت هخامنشیان، محققان غربی را «به فکر واداشته که ممکن است او اطلاعات دست اولی درباره دوران کوروش» در اختیار داشته است.
با این حال، آقای رضاخانی تاکید دارد که در دوران معاصر، محققان کوروشنامه را به عنوان یکی از منابع درجه اول درباره زندگی کوروش حساب نمیکنند.
تورج دریایی و خداداد رضاخانی میگویند این ظن وجود دارد که همه وقایع شرح داده شده به وسیله گزنفون مربوط به کوروشکبیر، موسس سلسله هخامنشیان نیست.
خداداد رضاخانی میگوید: «کوروشنامه را نمیتوان به عنوان تاریخنگاری کوروش حساب کرد. چون این گمان وجود دارد که به طور نامحسوس مربوط به کوروش کوچک باشد و کوروش کبیر تنها یک بهانه برای نوشتن یک نصیحتالملوک باشد.»
او میگوید: «کلاً شناخت دوره باستان در آن زمان در مراحل اولیه بوده. کورش در آن زمان چندان شناخته شده نبوده است. ممکن است جفرسون از طریق عهد عتیق اسم کوروش را میشناخته و کتاب کوروشنامه را خوانده بوده، ولی به این معنی نیست که اطلاعات چندانی از دوران کوروش یا حتی کل سلسله هخامنشی وجود داشته. دانش از سلسله هخامنشی و کوروش به عنوان موسسش تازه از میانه قرن ۱۹ و بعد از ترجمه متون باستانی، از جمله رمزگشایی خطوط میخی، شروع به شکلگیری میکند. اواخر قرن ۱۸، دوره جفرسن، زمانی است که حتی تاریخدانان هم تاریخ بینالنهرین باستان و پادشاهی هخامنشی را نمیدانستند.»
صرف نظر از میزان دانش واقعی فلاسفه سیاسی دوره روشنگری از کوروش، روایتهای موجود از او به گونهای بوده که شخصیت سیاسیاش را جذاب کرده است.
الگویی که به گفته نیل مکگرگور برای موسسان ایالات متحده جذابتر از اروپاییهای عصر روشنگری بود.
نیل مک گرگور میگوید: «هیچ کشور اروپایی نتوانست این الگو را به اجرا بگذارد. آنها یا مانند بریتانیا یک دین دولتی تاسیس کردند یا مانند فرانسه بعد از انقلاب به همه ادیان پشت کردند. فقط ایالات متحده توانست همانند کوروش با همه ادیان به یک شکل رفتار کند و فاصله همه آنها را با ساختار حکومت حفظ کند.»