تا پیش از آموختن استفاده از آتش برای پخت و پز از سوی گونه "راست قامت" انسان، پدرانِ غیرخردمند ما ناگزیر بودند تا برای گذران زندگی و زنده ماندن دست کم روزی ۸ تا ۹ ساعت از وقت خود را که اگرچه در آن روزگار چندان ارزشمند هم نبود، هزینه یافتن خوراک و خوردن کنند.
جست وجوی خوراک و یافتن روزی در دوران غیرخردمندی همانند امروز که میگویند دوران خردمندی است، پدیدهای انرژی خواه بود و به کاربستن زمان زیاد برای خوردن و گوارش خوراک هم نیازمند تلاش بیشتر دستگاه گوارش و کاربرد بیشتر انرژی بود.
بنابرین انرژی بازماندهای در پیکر انسان غیرخردمند نمیماند و اندوخته نمیشد تا از آن برای فرآهم ساختن سوخت ۸۵ میلیارد نورون مغز که در شاهراه فرگشت افزایش حجم ۱۴۰۰ سانتی مترمکعبی را پشت سر گذاشته بود استفاده کند.
این دشواریها و نابسامانیها در فرآهم ساختن انرژی مغز بزرگ و سنگین شده ادامه داشت تا اینکه انسان این گذرگاه سخت را دگرگون ساخت. من پیش بینی میکنم آن انسانی که برای نخستین بار این دگرگونی بزرگ و انقلاب سرنوشت ساز برای زمین و دیگر ساکنانش را کلید زد، یک زن بوده باشد.
پختن خوراک به ویژه گوشت، دسترسی پیکر پدران ما به کالری مازاد و در پی آن رشد میلیاردها نرون در سلسله اعصاب گونه ما را زمینه سازی کرد.
"پخته خواری"، افزون بر انقلابی که در ساختار مغز انسان به پا کرد، با از بین بردن بسیاری از انگلها و ریزجانداران ناشناخته بیماری زا، نخستین گام بهداشتی و پیشگیرانه انسان از همه گیری و گسترش بیماریها هم به شمار میرود.
در این سالها رخداد دیگری هم در ساختار پیکر اِشکفت نشینانی که به کباب دلبسته شده بودند رخ داد. درازایِ دستگاه گوارش به ویژه درازای روده کوچک که گوارش و رُبایش مواد غذایی را به دوش میکشید، با پخته شدن خوراک کوتاهتر شد و این باز هم با کاربرد کمتر انرژی و ساختن و اندوختن کالری بیشتر همراه شد.
این انگاره با نام "نظریه بافت گران بها" نخستین بار از سوی آیِلو و ویلِر در سال ۱۹۹۷ بیان شد. بر بنیاد این انگاره «رشد مغز در انسان راست قامت، پیامد کوچک شدن لوله گوارش بود؛ و این خود پیامدی از افزایش اندک اندک رژیم خوراکی سرشار از کالری، پروتئین و چربی یا همان گوشت در سبد خوراکی گونه انسان بوده است.»
دانستن این نکته هم شگفت آور است که جرم لوله گوارش در انسان نسبت به جرم لوله گوارش در نخستی ها، نزدیک به ۹۰۰ گرم کمتر است. (وکیلی، ۱۳۹۴) و همچنین اینکه جرم مغز انسان نیز همین اندازه از جرم یک نخستی هم جِرمش بیشتر میباشد. چکیده و گزیده آنکه گام نخست افزایش جرم مغز در گونه انسان در پی گوشتخوار شدن و باز در پی کاهش درازا و جرم لوله گوارش و چروکیده شدن معده رخ داد. گام دوم که باید از آن با نام "جهشی بزرگ" نام برد، پختن خوراک بود و "پخته خواری" باز هم به خودی خود دستاویز کوچکتر شدن لوله گوارش و افزایش بیشتر انرژی اندوخته شده در پیکیر انسان شد. (Ungar, ۲۰۰۷)
شاید بتوان پیوند میان انسان اشکفت نشین غیرخردمند را با این همه کالری اندوخته شده به دسترسی ناگهانی کشورهای کرانه و پیرامون خلیج فارس به نفت همانند سازی و همانگری کرد.
این کالری اندوخته شده با گونه غیرخردمند ما، همان کاری را کرد که نفت با بادیه نشینان جنوب خلیج فارس... گزیده اینکه گوشت و آن هم کباب شده آن، که درباره کاربرد آن امروز میان "گیاهخواران" و "دیگران" گفتگو و گاهی کشمکش درگرفته، نقش بی مانندی در جهش فرگشت گونه و خردمند شدن ما بازی کرد.
شماری از پیروان کنار نهادن گوشت و فرآوردههای آن از سبد خوراک انسان، با "استدلالهای فلسفی" یا "احساسی"، کشتن جانوران و استفاده از گوشت آنها را بر نمیتابند. این گروه اگرچه کوچک که میتوان از آنها با نام "گیاهخواران اخلاقی" یاد کرد، نه تنها شکار، بلکه پرورش دام و استفاده از گوشت آن را هم "غیر اخلاقی" میپندارند.
اِنگاره و اندیشه "گیاهخواران اخلاقی" و دیدگاه این گروه تا آنجا پیش میرود که از کاربرد فرآوردههای شیری و تخم مرغ نیز با این نگاه که در روند تولید آنها "حقوق" یا شاید بهتر بگوییم "کرامت"جانوران نادیده گرفته میشود نیز پرهیز میکنند.
در نگاهی رویه نگر و سرسری، این روش چندان "منطقی" نیست؛ ولی آنگاه که پایه این "استدلال" را به زبان "فلسفی" آن بر میگردانیم، داستانِ دیگری میشود. بازگفت "فلسفی" این نگرش را میتوان در این "استدلال" بیان شده از سوی گروهی از "فلاسفه" فشرده و گزیده کرد که؛ "هرگاه میان منافع غیر اساسی انسان با منافع اساسی حیوانات تعارضی شکل گیرد، آنگاه حفظ منافع اساسی حیوانات یک ضرورت خواهد بود".
آشکار است امروز که ما با گذشت از مرزهای بی خردی خردمند شده ایم، کاربرد گوشت و دیگر فرآوردههای جانوران "منفعت اساسیِ" گونه ما نیست؛ چرا که انسان میتواند بدون گوشت و فرآوردههای دامی هم زندگی سالمی داشته باشد، ولی "زندگی" و "زنده ماندن"، از جمله "منافع اساسی" جانوران و همه دیگر زیستمندان است.
این "استدلالِ" برپایه و بنیان "اخلاق" در نگاهی همگانی و بی گمان بر بنیاد و بنیان "اخلاق زیستی"، در نگاهی خردتر، تنها یکی از دستاوردهای دریافت نشدنی و بدون جِرمِ همین گونه انسان خردمند است.
چنین نگرشی پیش از فرگشت گونه ما در کره زمین و جهان طبیعت و در پیوند و پیوستگیِ پارههای سازنده این جهان، هیچ گاه شناخته شده نبود. به بیان دیگر یک یا دو میلیون سال پیش و در پایان "دورِ میوسن" که انسان پا در مسیر گوشت خواری گذاشت، کسانی از یک گروه انسانی، آنگاه که پس از ساعتها و روزها کمین در میان بیشه ها، جانوری را شکار میکردند، هرگز به پندارهها و گزارههایی همچون، "اخلاق زیستی" و "کرامت جانداران" و "حق زندگی برای زیستمندان" و ... نمیاندیشید.
آنها تنها به این میاندیشیدند که شمار زیادی از زنان، کودکان، سالخوردگان یا از کارافتادگان، چشم به راه گوشت شکار هستند؛ بنابراین اینکه انسان امروز به چنین پندارهها و گزارههایی میاندیشد، خردورزی یا درباره آن "نظریه پردازی" میکند، جدای از درست یا نادرست بودن آن، درجایگاه یکی از دستاوردهای «خردمند» شدن گونه انسان در دو میلیون سال گذشته، دارای ارزش و شایستگی است و بی گمان میتوان همین شیوه اندیشیدن به این پُرسمان را یکی از ناهمسانیها و ناهمگونیهای بنیادین گونه انسان، با دیگر گونههای گوشتخوار دانست. اما باز هم نباید فراموش کرد که خردمندی و خردورزی انسان امروزی، وامدار همان شکارگری، گوشت خواری و سرانجام پخته خواری اوست!
"گیاه خوارانِ اخلاقی" و همه باورمندان به "اخلاق زیستی"، جانوران را برخوردار از "حق زیستن" میدانند و بر این باورند که انسان در جایگاه "پاره ای" از "هماد و سراسر" هستی نمیتواند "حق زیستن" که بزرگترین دَهش و دارایی هر زیستمندی هست را از او ربوده و از میان ببرد؛ آنهم برای فرآهم ساختن نیازی نابنیادین مانند گوشتخواری. چرا که در دیدگاه آنها، همه انسانها بدون کاربرد گوشت هم میتوانند همراه با تندرستی زندگی کنند.
پایه این "استدلال" در نگاهی سرسری "منطقی" و خردبنیان نمیآید؛ زیرشاخهای از این خردورزی فراتر رفته و انسان را به همبستگی با جانوران فرا میخواند. نویسنده و اندیشمند هم روزگار و هنگامه ساز ایرانی "صادق هدایت"، این پُرسمان را از دیدگاه خود اینگونه میبیند که «گوشتخواران میگویند که روح آنان (جانوران)، پستتر است. باشد! اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی میکنند. پَستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین میکند نه دژخیمی و ستمگری را» (هدایت، ۱۳۰۶)
کشمکش و رویارویی میان پیروان گوشتخواری و گیاه خوارانِ اخلاقی در همین جا پایان نمییابد و گوشتخواران هم "استدلال"های خود را دارند. گوشتخواران برای یافتن راهی برای درست انگاریِ استفاده از گوشت، افزون بر دستاویزِ فراهم ساختن پارهای از اسیدهای آمینه و ویتامینها که تنها در پروتیینهای جانوری یافت میشود، به دنبال راهکارهایی برای کاهش یا زُدایش "درد" در هنگام کشتن جانورانی که پس از پرورش از آنها استفاده میکنند هستند. به بیان دیگر گوشتخواران تنها نکته پاد ارزش و ناهماهنگ با منشهای انسانی - اخلاقی در گوشتخواری را "تحمیل درد" به جانوران در هنگام کشتن میدانند.
همین دیدگاه و "استدلال" دست مایهای برای "گیاه خوارانِ اخلاقی" شده و در پاسخی دوباره، این پُرسمان را بیان میکنند که "از آنجایی که گوشتخواران تلاش میکنند که درد را از کشتن جانوران بزدایند، پس در درون ناخودآگاه خود برای جانوران اندازهای از "حق" را در نظر دارند (حق درد نکشیدن در هنگام کشته شدن یا شاید هم حق برخورداری از مرگی آسان)، و سپس اینگونه در مییابند که پس جانوران هم "حق" دارند و مهمترین "حق" برای آنها "حق زیستن" است. به بیان دیگر با این "استدلال" و حتی پس از زدودن درد در هنگام کشتار، نمیتوان "حقِ اساسیِ زیستن" هیچ زیستمندی را از او ربود و از میان برد.
"گیاه خوارانِ اخلاقی" تا امروز نتوانستند دیدگاههای خود را برای "گوشتخوران" آشکارانده و بازگو کنند. آنها با دستاویز به «فلسفه اخلاق محیط زیست» و «فلسفه زندگی» نتوانستند مردم مصرف کننده گوشت و شرکتهای تولید کننده فرآوردههای پروتئنی را پذیرای درنگ و بازایستاندن ماشین تولید و کشتارِ سنگدلانه جانوران نمایند. بدتر آنکه این شرکتها با دستاویز به دستگاههای آوازه گر خود، نگاه اخلاقیِ این شاخه از گیاهخواران به این پرسمان را به برداشتهای " احساساتی و غیرمنطقی " فروکاسته و اینگونه تلاش کرده اند تا نگرش گیاهخوارانِ "اخلاق محور" را نزد مردمان بی ارزش و بدون پشتوانه بِنُمایانند.
چنگ درانداختن به "اخلاقِ زیست محیطی" و درنظر گرفتن "حق حیات" و "کرامت" برای جانوران، آن هم در دوران چیرگی بی بند و بار گونه انسان بر زمین، شاید به همان اندازه درک ناپذیر بودن پُرسمان گیاهخواری، راهبرد درستی برای رویارویی با گوشتخواران نباشد.
افزایش تولید گوشت قرمز در برزیل از ۱.۳ به بیش از ۹ میلیون تُن در پنجاه سال گذشته، گویا برای پذیرش این "استدلال" و ناکارآمدی استراتژی"گیاهخوارانِ اخلاقی" و دادباختگی این نگرش به شکست بسنده باشد.
منبع: سلامت نیوز