فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
گل در بر و میدر کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی توای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی میو معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
شرح لغت: بر به فتح اول آغوش و کنار/ بی روی تو: جدا از دیدار تو / نظرباز: اهل نظر و عشقبازی
سالکان راه دوست که شراب ناب الهی را چشیده اند؛ غم دوری از دوست را، چون گنجی در دل خود پنهان کرده اند، زیرا این غم باعث رسیدن آنها به سر منزل حقیقی دوست میگردد.
خرسند باش که خبرهای خوش به تو خواهد رسید، ولی تا آن زمان باید به فکر باشی و در صدد فراهم کردن اسباب مناسب باشی.