طی پنج، شش ماه گذشته به دلیل حوادث و اتفاقاتی که در کشور جریان داشته تعداد زیادی از خانوادهها عنوان کردند که از سرنوشت فرزندانشان بیاطلاع هستند و نمیدانند چه بلایی بر سرآنها آمده. یکی از این موارد دختر ۱۷ سالهای است که در خرمآباد به طرز عجیبی مفقود شده و دو ماه است هیچکس از سرنوشت او خبر ندارد حتی دوربینهای مداربسته اطراف کوچه هم نتوانسته هیچ کمکی برای پیدا کردن او به خانوادهاش کند. پدر این دختر در بخشی از صحبتهایش به من میگوید: «هر جا که فکرش را کنید سر زدم، اما هیچکس خبری از دخترم ندارد…»
به گزارش اعتماد، «زهرا مرتضوی چگینی» ۱۷ساله؛ روز ۱۱ آذر ماه ۱۴۰۱ هنگامی که تصمیم میگیرد برای درس خواندن به راهپلههای خانهشان برود بهطور مشکوک و عجیبی ناپدید میشود و تاکنون خانوادهاش هیچ خبری از این دختر نوجوان ندارند.
روزی که زهرا مفقود میشود، مادرش به دلیل مصرف قرصهای مسکن و آرامبخش اصلا متوجه خروج او از خانه نمیشود. تا اینکه ساعت ۴ بعداز ظهر پی میبرد از دخترشان هیچ خبری نیست. سریع با پدر زهرا تماس میگیرد و ماجرا را برای او تعریف میکند…
آقای مرتضوی، پدر زهرا در مورد ناپدید شدن دخترشان به «اعتماد» میگوید: «من دو فرزند دارم. هر دو دختر هستند. زهرا فرزند بزرگم بود. روز یازدهم آذرماه از ساعت ۴ عصر به بعد او دیگر داخل خانه نبود. اصلا سابقه نداشت زهرا تنها از خانه بیرون برود. همیشه یا با من و مادرش یا با خواهر و مادرش بیرون میرفت. حتی مدرسهاش هم نزدیک خانهمان است. من کارمند بیمارستان هستم. همان روز شیفت بودم. همسرم هم آن زمان تازه «دیسک کمرش» را عمل کرده بود و قرصهای مسکن و آرامبخش میخورد و میخوابید. برای همین متوجه خارج شدن دخترمان از خانه نشد. خانه ما دو اتاق خواب دارد و یکی از اتاقها برای زهرا و خواهر کوچکترش بود. آن روز زهرا به خواهرش گفته بود که در اتاق مشترک نمیتواند درس بخواند برای همین به راهپلههای خانه مان میرود تا آنجا بنشیند و درس بخواند. مادر و خواهرش ساعت ۴ عصر متوجه شدند که زهرا در راهپلههای خانهمان نیست. به من خبر دادند و من خودم را به خانه رساندم. خانه ما دو طبقه است. طبقه پایین صاحبخانهمان است و ما هم بالا زندگی میکنیم. در ورودی صاحبخانه از در ورودی ما جداست.»
او در پاسخ به اینکه زهرا مشکل یا تنشی در خانواده نداشت که بخواهد از خانه قهر کند، میگوید: «خدا خودش شاهد است که من تا به این سن دستم را روی بچههایم بلند نکردم. زهرا به ما خیلی وابسته بود. حتی وقتی مدرسه میرفت به من یا مادرش میگفت؛ زنگ تفریح به مدرسه بیایید تا شما را ببینم. تمام مسوولیت و امورات خانهمان هم با زهرا بود. آن زمان هم بیشتر، چون مادرش همان موقع جراحی کرده بود و زهرا همه کارهای خانه را انجام میداد. حتی برای شب یلدا کلی برنامه داشت و میخواست مادرش را خوشحال کند. حالا چطور میتواند قهر کند و رفته باشد؟ در حالی که نه شناسنامه، نه پول و هیچ چیزی با خودش نبرده است! چند وقت قبل بابت همین حوادث اخیری که در کشور جریان داشت، دخترم به جای «روسری یا شال» با «کلاه» از خانه بیرون میرفت… به او گفته بودم که دخترم این طوری بیرون میروی، درست نیست. چون خرمآباد فضای «قومی و قبیلهای» دارد و ما هم خرمآبادی اصل هستیم. در منطقه «شصت متری» خرمآباد زندگی میکنیم و مستاجر هستیم.»
آقای مرتضوی در ادامه توضیح میدهد: «در این دوماهی که از زهرا هیچ خبری نیست نه شب داریم نه روز. افسرده شدیم. وقتی زهرا ناپدید شد، روز «جمعه» بود. از بیشتر همسایهها پرسیدیم، اما آنها اظهار بیاطلاعی میکردند. در کوچه ما چند اداره است که دوربینهای مداربسته دارند. روزهای اول با ما همکاری نکردند و گفتند؛ برای دیدن فیلمها «نامه از مراجع قضایی» لازم است. بعد از ده، پانزده روز از آگاهی به ما نامه دادند تا فیلم ضبط شده توسط دوربینهای مداربسته بررسی شود، اما چند روز بعد از همان ادارهها به من تماس گرفتند که هیچ ردی از زهرا دختر شما در این فیلمها نیست و اصلا چنین شخصی در فیلمها وجود ندارد. زهرا بچه نبود، چطور یک دختر دو متری در دوربینها رویت نشده؟ فکرمان هزار راه میرود. حتی احتمال میدهیم «ماموران» او را به خاطر نوع پوششی که داشت، برده باشند. هیچی نمیدانیم. همان روز زهرا شاد و خرم از خواب بیدار شد و به مادرش کمک کرد. همه کارها را انجام داد و بعد با کتاب درسیاش به راهپلهها رفت تا درس بخواند. فرض را بر این میگذارم که زهرا خودش از خانه بیرون رفته، خب چرا هیچکدام از دوربینها خروج دخترم را ثبت نکردند؟ چرا هیچکس تلاشی برای پیدا کردن دخترم نمیکند؟ چند وقت پیش یک دختری گم شد، اما چون پدرش مسوول یک بخش بود، سریع گشتند و دختر را پیدا کردند. ما که مال یا پست و مقامی نداریم تمام داراییام همین دو فرزندم هستند. الان سرنوشت دخترم معلوم نیست. من فقط میخواهم سرنوشت زهرا معلوم شود. به «بهزیستی، زندان، پزشکی قانونی و…» هر جا که فکرش را کنید سر زدم، اما هیچکس خبری از دخترم ندارد. دو ماه است که از پاره تنم، فرزند ارشدم هیچ خبری نیست. «پرینت تلفن»هایش را گرفتیم با مشاور مدرسهاش هم صحبت کردیم، اما هیچ نتیجهای نگرفتیم.»
او در آخر میگوید: «من شبانهروز برای آرامش و آسایش خانوادهام تلاش میکنم. داشتیم زندگیمان را میکردیم که یک دفعه این اتفاق افتاد. باز هم تکرار میکنم بر فرض مثال زهرا خودش از خانه بیرون رفته، چرا این چند ادارهای که دوربین مداربسته دارند، به ما گفتند؛ دختر شما در فیلمها نیست. من تمام مدارک را هم میتوانم برایتان ارسال کنم…»
«سجاد. آ» یکی از پزشکان بیمارستانی است که پدر زهرا آنجا کار میکند. او نیز در مورد مفقود شدن این دختر ۱۷ ساله به «اعتماد» میگوید: «آقای مرتضوی از نیروهای حراست بیمارستان است. اوایل که دختر ایشان مفقود شد ایشان سعی کردند کسی متوجه موضوع نشود، اما خب بعدا اکثر کادر بیمارستان متوجه موضوع شدند. به او گفتیم چند روز صبر کن شاید از دخترت خبری شود، ولی وقتی چند روز گذشت و از دخترش خبری نشد او اقدامات لازم را انجام داد و به بیشتر مراکزی که احتمال میداد، بتواند از دخترش خبری بگیرد، سر زد، اما هیچ رد و نشانی از او پیدا نکرد. به کلانتری و مراجع قضایی هم اطلاع داده است. وقتی هم برای مشاهده فیلمهای دوربین مداربسته اقدام کردند به آقای مرتضوی گفته شد که حافظه دوربینها «پاک» شده و چیزی را ثبت نکردند.»
او در ادامه میگوید: «این خانواده به لحاظ مالی مشکل خاصی نداشت که بگوییم به خاطر این طور مسائل دخترشان رفته باشد. «کارت ملی و عابربانک» هم همراه این دختر نبود تا از روی آنها و استفادهای که میکند آگاهی بتواند محل او را ردیابی کند. اگر هم قهر کرده پس چرا موبایل یا لباس یا وسیلهای با خودش نبرده؟»