فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان میکه در آن جاست حقیقت، نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی
رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است
در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبلهٔ ابروی تو در عینِ نماز است
ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
شرح لغت: وی: ضمیر سوم شخص منفصل کنایه از معشوق / غرور: فریفتگی به حسن و دلیری در دلبری / تکبر: گردنکشی
طالبان پیوسته دل در گرو دوست دارند و در این چرخ گردون به چیزی غیر از آن نمیاندیشند و هر آنچه در دل دارند فقط برای او بیان میکنند چرا که فقط اوست که محرمی بر اسرار است.
دل در گرو کسی داری، اما زبانت اظهار عشق نتوان کرد. اما بدان او از مهر تو نسبت به خودش آگاه است. خود را آماده پذیرایی از او کن.