فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟
شمشادِ خانه پرورِ ما از که کمتر است؟
ای نازنین پسر، تو چه مذهب گرفتهای؟
کِت خونِ ما حلالتر از شیرِ مادر است.
چون نقشِ غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است
از آستانِ پیرِ مغان سر چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آبِ رکنی و این بادِ خوش نسیم
عیبش مکن که خالِ رُخِ هفت کشور است
فرق است از آبِ خضر که ظلمات جای او است
تا آبِ ما که منبعش الله اکبر است
ما آبرویِ فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلکِ تو
کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
شرح لغت: رخ هفت کشور: چهره هفت اقلیم، جهان/ آب خضر: چشمه حیات یا چشمه بقا/آب ما: آب رکن آباد
تعبیر غزل:
تا زمانی که نظر به مقصود داری، روزگار به کام تو خواهد بود. از چیزی هراس نداشته باش و فرصت را غنیمت دان. هر کس صبر داشته باشد عاقبت از کام نهنگان هم میتواند گوهر به دست آورد.