روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان «شنا کردن خیس شدن هم دارد!» این گونه آورده است: «شنا کردن بدون خیس شدن» این شاید توصیفی از سیاست مطلوب آمریکا در دوره کنونی باشد. ما از جلسات سیاستگذاری مقامات واشنگتن آگاهی نداریم، اما آنچه از عملکردشان در نقاط مختلف جهان میبینیم، نشان میدهد آنها در مسیر تنشزایی گام برمیدارند، اما نمیخواهند در صحنه تنش حضور داشته باشند؛ به بیان دیگر آنها دوست دارند بدون اینکه درگیر شوند، درگیری ایجاد کنند.
هدف این درگیری چیزی جز تضعیف رقبای منطقهای و جهانی ایالات متحده نمیتواند باشد. آمریکا از جایگاهش در جهان تکقطبی به راحتی دست نمیکشد و نمیخواهد با وضعیتش بهعنوان یک کشور «معمولی» در جهان چندقطبی کنار بیاید.
آمریکا متحدان خود را که تا دیروز ظاهرا بیطرف بودند، امروز به سمت تقابل با رقبای خود هُل میدهد. در شرق آسیا این مورد در میان کشورهای کرهجنوبی، ژاپن و استرالیا به وضوح قابل مشاهده است. آنها ژوئن ۲۰۲۲ بهعنوان شرکتکنندگان ویژه به نشست ناتو در مادرید دعوت شدند. نشستی که در سند راهبردیاش چین را بهعنوان چالشی برای اعضای ناتو شناسایی کرد.
این اقدام بارزترین نمونه از راهبرد تقابل غیرمستقیم واشنگتن بود، اما تنها نمونه آن نبود. پیش از آن آمریکا ائتلاف کواد را با ژاپن، استرالیا و هند راهاندازی و همراه با انگلستان اقدام به تسلیح استرالیا در اقیانوس آرام طی پیمان آکوس کرده بود. ژاپن بهعنوان یکی از متحدین اصلی آمریکا در این منطقه، سال جاری بیشترین بودجه نظامی خود را از زمان پایان جنگ جهانی دوم تاکنون به رقم ۳۲۰ میلیارد دلار تصویب کرد و از توسعه موشکهای دوربرد خود خبر داد.
ژاپن همچنین با بهروزرسانی سیاست امنیت ملی خود، چین را بهعنوان «تهدید راهبردی بیسابقه» خطاب کرد. در حالی که نظامیگری با تحریک آمریکا در همسایگان شرقی و جنوبی چین رو به افزایش است، اما شاید مهمترین اتفاق در مرزهای غربی این کشور رخ دهد. جایی که فعال کردن گسل اختلافات مرزی میان چین و هند ممکن است یکی از ایدهآلهای سیاستگذاران واشنگتن باشد. در این صورت آنها میتوانند با یک تیر، دو نشان را هدف بگیرند.
هند اگرچه اکنون روابط راهبردی با ایالات متحده دارد، اما قدرتی نوظهور محسوب میشود که در جهان آینده نقش یک رقیب را برای نفوذ منطقهای آمریکا ایفا خواهد کرد. تضعیف توأمان هند و چین میتواند کمک خوبی به بازسازی نقش از دست رفته آمریکا در جهان آینده کند. طی ماههای اخیر تحرکات مرزی در این منطقه از سوی هر دو کشور قابل توجه بوده است. دسامبر ۲۰۲۲ خبرگزاریها از درگیری میان نظامیان چین و هند در مرز مشترک دو کشور خبر دادند.
بهدنبال آن هند، چین را به تلاش برای تغییر خط مرزی متهم کرد. اندکی بعد نیز سوبرانیام جایشنکار، وزیر خارجه هند از استقرار بیسابقه نیروهای نظامی هند در مرز با چین خبر داد. این اولینبار پس از سال ۲۰۲۰ بود که بار دیگر آتش درگیری در این منطقه شعلهور میشد. طی آن درگیریها که از ۵ می۲۰۲۰ آغاز شد دستکم ۲۰ نظامی هند و ۴ نظامی چین کشته شدند. پس از آن، دو کشور بارها یکدیگر را به ساختوسازهای غیرقانونی در مرز مشترک متهم کردند. اینکه آیا چنین نزاعی میان هند و چین در میگیرد؟ سؤالی است که فقط پیشگویان میتوانند به آن پاسخ دهند و ما پیشگو نیستیم.
آنچه مسلّم به نظر میرسد و ما نیز بر آن تأکید داریم این است که آمریکا از ایجاد و افزایش تنش در جهان با هدف تضعیف رقبای فعلی و یا ممانعت از شکلگیری قطبهای قدرت منطقهای در آینده سود میبرد. با این اوصاف آیا آمریکا حاضر است در جورچین سیاست خارجی خود، هند را بهعنوان متحد راهبردیاش با هدف تضعیف به سمت درگیری بیشتر با چین سوق دهد؟ برخلاف سؤال قبل پاسخ به این سؤال اصلا احتیاج به پیشگویی ندارد، چون پاسخش پیش چشمان ما در اروپا در حال رخ دادن است. فقط کافی است به وضعیت اتحادیه اروپا و مشخصاً آلمان در جنگ اوکراین نگاه کنیم.
آلمان بزرگترین اقتصاد اروپاست. این کشور یکی از بنیانگذاران اتحادیه اروپا و حوزه یورو نیز محسوب میشود. تا پیش از جنگ اوکراین چشمانداز تبدیل آلمان به قدرت غالب منطقه یورو و در نتیجه تبدیل اتحادیه اروپا با رهبری آلمان به یکی از قطبهای قدرت در جهان آینده اصلا دور از ذهن نبود.
اما امروز با نگاهی جامع به اتفاقات اروپا مشخص میشود آمریکا با دمیدن در آتش جنگ در شرق اروپا فقط روسیه را بهعنوان رقیب قدیمی خود هدف نگرفته است؛ آنها حتی به متحد راهبردی خود در اروپا نیز رحم نکردهاند. وزارت اقتصاد آلمان اعلام کرد در حالی که پیش از جنگ اوکراین رشد اقتصادی این کشور در سال ۲۰۲۲ چیزی حدود ۳.۶ درصد پیشبینی میشد، این رشد هرگز محقق نشد و تا ۲.۲ درصد کاهش یافت.
کشوری که میتوانست در آیندهای نه چندان دور یکی از قطبهای قدرت منطقهای در جهان باشد اکنون به گفته «مارسل فراتزشر»، رئیس مؤسسه تحقیقات اقتصادی آلمان (DIW) حداقل تا سال ۲۰۲۵ درگیر عوارض جنگ اوکراین خواهد بود که به معنی ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد یورو بازدهی اقتصادی کمتر است. آلمان فقط برای جلوگیری از افزایش هزینههای انرژی و کمک به مشترکان جهت پرداخت قبوض حدود ۴۴۰ میلیارد یورو هزینه کرد. این مبلغ چیزی حدود ۱۱ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بود. اما شاید هیچ چیز به اندازه انفجار خطوط انتقال گاز «نورد استریم» (از روسیه به آلمان) در ۴ مهر ۱۴۰۱ نشان نداد که جنگ در اوکراین اهداف دیگری به غیر از روسیه نیز دارد.
همان ایام جفری ساکس استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا نقش آمریکا در این انفجار را محتمل دانست و در برنامه تلویزیونی شبکه بلومبرگ گفت: «شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه هلیکوپترهای نظامی آمریکایی که معمولاً در گدانسک مستقر هستند، بر فراز این منطقه در حال گشتزنی بودند. ما همچنین بیانیه قابل توجه وزیر امور خارجه، بلینکن را داریم که جمعه گذشته در یک کنفرانس مطبوعاتی در واکنش به آسیبدیدگی خطوط لوله گاز نورد استریم گفت که این یک فرصت فوقالعاده است.»
ما نمیدانیم مقامات آلمان متوجه شدهاند بازنده بزرگ بازی آمریکا در اروپا هستند یا نه، اما میدانیم در هفته گذشته اختلاف نظر میان آنها بالا گرفت؛ وقتی در نشست پایگاه رامشتاین علیرغم فشار آمریکا برای سوق دادن آلمان به میدان جنگ، این کشور از ارسال تانکهای لئوپارد ۲ به اوکراین و تقابل بیشتر با روسیه ابتدا خودداری و سپس به شرط ارسال تانکهای آمریکایی آبرامز با آن موافقت کرد.
در مورد آمریکا، اما همیشه همهچیز آنطور که میخواهد پیش نمیرود. آنها درست همان زمان که برای ایجاد تنش و درگیری در اقصی نقاط جهان تلاش میکنند، کلید شکلگیری ائتلافها و همکاریها را در کشورهای جبهه مقابل میفشارند. این قسمت از بازی دیگر در اختیار آمریکا نیست، یک عکسالعمل طبیعی به هر عمل تنشآفرین است.
آنها امروز از همکاری راهبردی صورت گرفته میان ایران و روسیه ابراز نگرانی میکنند؛ همکاریای که میتواند کشورهای دیگر از شرق آسیا تا آمریکای جنوبی را نیز دربرگیرد. مقامات واشنگتن باید متوجه باشند گسترش این همکاریهای جدید در جهان، نتیجه قهری اقدامات تهدیدآمیز آنهاست.
شاید این مکر خدا باشد که نظم غیرآمریکایی جهان آینده را آمریکا به دست خودش و با تلاشهای امروزش شکل دهد؛ مانند آن گورکنی که برای کندن زمین با تمام توان تلاش میکرد، اما نمیدانست سرانجام خودش داخل این گور خواهد خوابید.