ناصرالدین شاه در سفرنامهاش، جارویی کوچک با دستۀ طلایی را که متولی مکانی زیارتی برای خود ساخته بوده و با آن جارو میکرده، توصیف کرده است. همچنین آمده که جاروبندی از مشاغل ری قدیم محسوب میشده، چون در گذشته، دروازهای به نام «جاروبندان» در این منطقه وجود داشته است.
به گزارش همشهری آنلاین، بنا بر گزارش مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی؛ جارو با اسامی متفاوتی در نقاط مختلف ایران شناخته میشود، ازجمله در افتر و فیروزکوه «سِزه» - در سقز «گِسِّگ» _ در تالش «گِزه و بِرگِز» _ در ابیانه «حَساجِن» _ در لارستان «جارِه» _ در بهبهان «جوروف» _ در خوانسار «جورو» _ در ساری «سازه» _ در بلوچستان «جَرهاد و جَرهاز» _ در بشاگرد «روک» _ در لنگرود «زومارو» _ در اورازان «سَرارون» _ در ایلام «گِزِگ» _ در فین، از توابع بندرعباس «جامُش» و...
در گذشته، گاهی جاروکردن و آبپاشی بیانکنندۀ معنا و مفهومی خاص نیز بوده است؛ بهطور مثال، اگر فردی به شغل یا منصبی خاص دست مییافت، فراشهایش کوچه و سرتاسر گذر، بازارچه و جلوخان خانۀ او را جارو و آبپاشی میکردند و از اینطریق، اهالی متوجه تغییر منصب او میشدند و پیشکشهای خود را به خانۀ او میفرستادند. همچنین، هر گاه صدراعظم یا وزیری مغضوب شاه واقع میشد و قرار بود که عزل شود، پس از بیرون رفتن او از پیش شاه، فراشان جاروکش با اشارۀ شاه پشت سر فرد را جارو میکردند؛ همین بیاحترامی خفتبار سبب میشد تا فرد متوجه عاقبتی که در انتظارش بود، بشود. اصطلاح «جاروت میکنم» که در میان جاهلان رواج دارد، نیز مؤید همین امر است.
در قدیمها رسم بود که در کنار جهیزیه دختران یک جاروی تزئین شده میگذاشتند و عقیده داشتند خوش یمن است.