روزی که فهمیدم پسری با دخترم رابطه پنهانی دارد سراسیمه به در منزلشان رفتم تا او را از این کار بازدارم، اما تازه متوجه شدم که آن پسر از سوی خانوادهاش طرد شده است و از طریق خلاف روزگارش را میگذراند اکنون نیز دخترم را به لانه کثیف کشانده و ...
به گزارش خراسان: زن ۴۵ ساله که برای نجات دخترش از منجلاب مواد افیونی و تباهی، پلیس را تنها پناهگاه خود یافته بود در تشریح ماجرای «لانه کثیف» به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: ۲۲ سال قبل به خواستگاری جوانی پاسخ مثبت دادم که بسیار رفیق باز بود به همین دلیل هم خیلی زود به مواد مخدر آلوده شد و من در حالی از او طلاق گرفتم که دخترم در کلاس سوم دبستان تحصیل میکرد. آن زمان در تربت جام ساکن بودیم و من به ناچار بعد از جدایی از همسرم دست دخترم را گرفتم و به مشهد آمدم چرا که عاطفه مادری اجازه نمیداد سرپرستی جگرگوشه ام را به مردی معتاد و بی مسئولیت بسپارم خلاصه من برای تامین مخارج زندگی در یک رستوران مشغول کار شدم و هدیه هم تا کلاس نهم درس خواند، ولی بعد از آن با بیان این که به درس و مدرسه علاقهای ندارد، ترک تحصیل کرد و به عنوان فروشنده وارد بازار کار شد.
او شغلهای متفاوتی را تجربه کرد تا این که در یک لوازم خرازی به فروشندگی مشغول شد. صاحب فروشگاه از همسایگان قدیمی خودمان بود و به همین دلیل من هم مخالفتی برای ادامه کار او نداشتم. حالا هر دونفرمان سرکار میرفتیم، ولی دخترم در شیفت بعد از ظهر کار میکرد و صبح در خانه بود. یک روز هدیه با نگرانی به من گفت: پسر جوانی همواره به فروشگاه میرود و مزاحمش میشود. به دلیل این که فروشگاه لوازم خرازی نزدیک منزلمان بود از دخترم خواستم در صورت تکرار مزاحمتها یک تک زنگ به من بزند. روز بعد هدیه با من تماس گرفت و من هم بی درنگ خودم را به محل کار هدیه رساندم و آن پسر جوان را تهدید کردم که اگر بار دیگر برای دخترم مزاحمت ایجاد کنی ماجرا را به پدر و برادرهای هدیه خواهم گفت و آنها بلایی بر سرت میآورند که هیچ گاه فراموش نکنی چرا که دخترم نامزد دارد و این مزاحمتها عواقب جبران ناپذیری خواهد داشت...
آن پسر جوان که خودش را «سلیمان» معرفی میکرد مدعی شد قصد ازدواج با هدیه را داشته و دیگر مزاحمتی برای او ایجاد نمیکند. خلاصه حدود سه ماه از سلیمان خبری نبود، اما من آرام آرام متوجه تغییر رفتارهای دخترم شدم. برایم باورکردنی نبود او که هیچ گاه دیر به خانه نمیآمد اکنون هفتهای دو شب را در بیرون از منزل سپری میکند و پاسخ تلفنهای مرا نیز نمیدهد. او ادعا میکرد شب را نزد یکی از دوستانش گذرانده است من هم که ادعاهایش را باور نمیکردم ماجرا را برای صاحبکارش بازگو کردم و از او کمک خواستم. نیمه شب روز بعد در حالی که هدیه به تماس هایم پاسخ نمیداد صاحبکارش او را به همراه پسر جوانی دیده بود که سوار بر موتورسیکلت از کنار پارک نزدیک منزلمان عبور کرده اند. با مشخصاتی که صاحبکار دخترم داد تازه فهمیدم آن جوان موتورسوار سلیمان است و پنهانی با دخترم ارتباط دارد، اما هدیه اصرار داشت که صاحبکارش اشتباه کرده است و او با سلیمان ارتباطی ندارد، ولی من با پرس و جو از همسایگان متوجه شدم که خانواده سلیمان نیز در همان محله زندگی میکنند.
وقتی دیدم هدیه شبهای زیادی را به خانه نمیآید نزد خانواده سلیمان رفتم، اما خواهر او که در منزل بود مدعی شد، پدر و مادرم سلیمان را «عاق» کرده اند و از او خبری نداریم. در همین حال هدیه که متوجه حضور من در منزل پدر سلیمان شده بود بلافاصله با من تماس گرفت که در مسیر بازگشت به خانه است. از سوی دیگر من برای حفظ آبروی خودم فقط دخترم را نصیحت میکردم تا او را از این منجلاب نجات بدهم. در همین روزها سلیمان به در خانه ما آمد و هدیه را خواستگاری کرد، اما من که میدانستم این ازدواج فرجامی ندارد به او گفتم باید به همراه خانواده اش به خواستگاری هدیه بیاید. چند روز بعد دخترم ساک بزرگی را به خانه آورد که درون آن تعداد زیادی بطری حاوی مشروبات الکلی بود وقتی فهمیدم آن ساک متعلق به سلیمان است دخترم را تهدید کردم که به پلیس گزارش میدهم. خلاصه روز بعد در حالی آن ساک را از خانه ام بیرون بردند که تازه متوجه شدم سلیمان نه تنها معتاد است و مواد مخدر توزیع میکند بلکه دخترم را نیز آلوده مواد افیونی کرده است. حالا هم هدیه مرا رها کرده و در لانه کثیف ومجردی سلیمان زندگی میکند. این درحالی است که سلیمان نه تنها هدیه را به منجلاب مواد افیونی کشانده بلکه ادعا میکند از او هیچ خبری ندارد. اکنون دخترم چند روز است که به تماس هایم نیز پاسخ نمیدهد و من با چشمانی اشکبار در انتظار او مستاصل مانده ام، اماای کاش ...
تحقیقات پلیس برای بررسی ادعاهای این زن جوان و رهایی دختر ۱۸ ساله از دام مواد افیونی با صدور دستورات ویژهای از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) آغاز شد.