به رسم هر ساله در انتخاب برترین فیلمهای سال، در سالی که گذشت به جز معدود فیلمهای نسبتا خوب (ازجمله پرستار خوب، تار، تاپ گان؛ ماوریک و فیلمبنها) تا دلتان بخواهد فیلم بد وجود داشته است. سالی غیرمتعارف که با ادامه کووید-۱۹، تنها حدود ۴۹ درصد سینماروها به سینما رفتهاند.
به گزارش اعتماد، نیویورک تایمز هم نوشته: «برخی از فیلمها حتی ۸ درصد هم تماشاگر نداشته و هیچ فیلمی راضیکننده نبود.» فیلم مارول اسپایدرمن: راهی به خانه نیست، ابتدا خوب ظاهر شد ولی بعد به سرعت خوابید (درحالی که اکثر ابرقهرمانها به فروشهای میلیاردی میرسیدند). با تشریح سینمایی و نگاه به فیلمهای بد سال میتوان دریافت که چرا باید در این حد سقوط کنند. سینما دارد روز به روز تحلیل میرود و انگار داریم به قحطی فیلم خوب نزدیک و نزدیکتر میشویم، اما در سال ۲۰۲۲ در بین انبوه فیلمهای بد این فیلمها را برگزیدم.
این تاریخی تخیلی، با صرف سالها ساخت و هزینه بسیار، ماجرای پادشاه لویی شانزدهم، (پیرس برازنان) را روایت میکند که مردان خود را به جستوجوی یک پری دریایی اسطورهای میفرستد. لویی معتقد است برای آنکه تا ابد زنده بماند باید از سحر و جادوی آن پری دریایی بهرهمند شود! اما نقشه پادشاه، وقتی نقش برآب میگردد که نادختری او (کایا اسکودلاریو) از وجود چنین پری دریایی با خبر میشود... و حکایتی محیرالعقول!
آناگاتو پس از ساخت تعدادی فیلمهای کوتاه قابل تامل، با این فیلم بلند نشان داده با بازیگرانی نامناسب نقشها، چون مورگان فریمن، جولیت بینوش، فرانک گریلو، به خطا رفته است. قصه یک راننده کامیون (بینوش) که میخواهد برادرش (گریلو) را از مخاطره نجات دهد و ناچار میشود محمولهای غیرقانونی را جابهجا کند. بینوش اصلا در این نقش قابل باور نیست و گریلو هم فقط زمان کوتاهی در فیلم وجود دارد. طفلک فریمن که در ۸۰ سالگی باز باید همان مامور سرسخت افبیآی را به شکل استمراری بازی کند. فیلم ظاهرا طرح داستانی پرتنشی داشته ولی هیچ تنشی در آن حس نمیشود.
نویسنده و تهیهکننده باسابقه سری فیلمهای پرفروش «مردان ایکس» سیمون کینبرگ، با حیرت زیاد برای اولینبار این فیلم ضایع را کارگردانی کرده است. فیلمی پیچیده جاسوسی که تعدادی از شخصیتهای بااستعداد جهانی را به کمک گرفته، کسانی همچون جسیکا چستین، لوپیتا نیونگو، پنه لوپه کروز و دیانه کروگر که همگی سخت نومیدکننده بودهاند. با داستانی نامربوط درباره مامور سیا به نام میسن برآن (چستین) که با تیمی از جاسوسان زن از سراسر دنیا میخواهد مانع سیستمی شود که قرار است زمین را نابود سازد! با پرداختی ضعیف و دیالوگهایی آبکی یک اکشن دلهرهای کلیشهای کامل را رقم زدهاند.
با برداشت از رمان دلهرهای نه چندان مهم استیفن کینگ، ماجرا به روی دختر ۱۰ سالهای به اسم چارلی (رایان آرمسترانگ) میچرخد که صاحب نیرویی غیرطبیعی است و والدین او سعی دارند تا از او در برابر خطرات ناشی از آن محافظت کنند. فیلم بازسازی نسخه ۱۹۸۴ است که در آن درو با ریمور بازی میکرد و تاحدودی دلهرهآور بود. خوشبختانه مدت نمایش فیلم ۹۴ دقیقه است و باید شکرگزار بود که بیشتر از این از آن نیرو استفاده نمیشود!
بازسازی فیلم با شخصیتهای زنده از آن انیمیشن کلاسیک دیزنی به سال ۱۹۴۰، به کلی پرت و غیرقابل تصور است. رابرت زمکیس با وجود دقت در فیلمسازی، این پینوکیوی ۲۰۲۲ را بدون هیچ مشخصه قابل اعتنا و جذبکنندهای دوبارهسازی کرده است. حتی قصههای کامپیوتری آن هم کمک چندانی به بهبود ماجراها نکرده تا یک کمدی مدرن از کار درآید. ایده تازه آن هم برای خلق پسرک چوبی کاملا بیهوده بوده است. دلیل بازسازی این موضوع جذاب به این صورت به چه جهت بوده معلوم نیست و علیرغم استفاده بیش از حد از CGI تاثیری معکوس بهجا گذاشته است. از اینها بدتر، بهرهگیری از تام هنکس است که استعدادی خوب را با نقش «جپتو» هدر داده است.
در این اکشن دلهرهای، قهرمان سابق ویتنام (لیام نیسون) آخرین ماموریت خود را قبل از بازنشستگی از فعالیت در افبیآی برعهده میگیرد. به نظر میرسد که هیچ سناریویی در کار نبوده و کارگردان غایب است. با آنکه لیام نیسون بازیگر مستعد و ماهری در این نوع اکشنهاست لیکن اینبار خسته و بیحوصله با یکسری متدهای کهنه و تکراری، واضح است که باید چنین اثری بیخاصیت به وجود آید. جالب است که فیلم با ۴۳ میلیون هزینه به فروش ۱۶ میلیون رسیده است.
از آن نوع عاشقانههای بیاحساس مربوط به سالهای ۱۸۵۰ با شخصیت زنی به اسم آنجل (آبیگیل کاون) که امیدوار است پس از تحمل درد و رنجهای گذشته در رابطه با مرد جدیدش (تام لوئیس) به آرامش و خوشبختی دست پیدا کند. پیام فیلم هم بهشدت موعظهوار است و اینکه دختری که در بچگی به مردان بدسرشت فروخته شده و در بزرگسالی به سلک خودفروشها درآمده، با عشق به یک انسان با اخلاق و پاک نیت میتواند به راه راست هدایت شود! فیلم در ضمن ادعا هم دارد که زخمهای عمیق روانی میتواند به مرور به وسیله یک مرد خوب التیام یابد.
اندرو دامینیک فیلمهایی ساخته در مایههای تاریک، اما از درون قلبی پراحساس (ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل یا آنها را به آرامی بکش، با شخصیتهایی اسطورهوار) با قیاس آن نگه و اندیشه و خلق زندگی مریلین مونرو، در موطلایی ناخوشایند و نامطبوع و برخلاف کارهای گذشته فیلمساز کاملا خطا و اشتباه بوده است. آنا د آرماس نتوانسته به قالب مریلین مونرو فرو رود و حالات روحی و روانی او را انعکاس دهد. با همه رنگ و روغنها و صحنههای سوزناک و به زور تاثیردهنده، از فیلمهای قبلی دامینیک، فاصله بعیدی دارد.
شخصیت زن داستان (کارن جیلیان) و همبازیاش دارند در زمان کووید -۱۹ در فیلمی اکشن بازی میکنند با عنوان «هیولاهای صخره ۶ برای اورست: خاطرات یک سنگینوزن» بازیگران باید در اتاقها محصور بمانند و بر زمینه پردههای سبز ظاهر شوند تا از ابتلا به بیماری مصون باشند! این کمدی ظاهرا هزلآمیز جاد اپتاو برخلاف سایر کارهای این کارگردان چنان مهمل از کار درآمده که در صحنههایی اعصاب را بههم میریزد.
کوین هارت از آن کمدینهاست که با سبک یکنواخت خودش، سریع حرف زدن و به نوعی بلاهتوار، توانسته در بسیاری کمدیها جلبنظر کند ولی در این کمدی اکشن خالیبندی هالیوودی همچنان همان موجود است به اضافه اینکه از لحاظ فیزیکی قویتر ... یک موجود سرسخت که به جای یک مزدور اشتباهی گرفته میشود درحالی که مزدور واقعی یعنی وودی هرلسون یک آدمکش اجارهای کانادایی است.
فیلم مملو از صحنههای رنجآورست و به شکل اسلپ استیکهای بیمزه و با نقش غیرقابل تحمل و شکنجهگر هرلسون در صحنههای خشونتی، تصویری از هیولاهای مضحک را ارایه میدهد. مضحکتر از خود داستان و وقایع من درآری آن، جایی است در هواپیمای سوراخ شده که آدمها به جان هم افتادهاند!